English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 200 (9 milliseconds)
English Persian
clear timber چوب سالم
Other Matches
It stickd out a mile. It is crystal clear . It is as clear as daylight. مثل روز روشن است ( پرواضح است )
Timber! درخت داره می افتد! [تازه اره شده]
timber تیر
timber الوار
timber کنده
timber درخت الواری
timber صدای خشک ناهنجار
timber طنین دار شبیه صدای زنگ
timber تیر چوبی
timber چوب
timber دنده عرضی
timber چوب ساختمانی
timber با الوار و تیر پوشاندن
timber frame قالبچوبی
roof timber سقفچوبی
timber dam سد چوبی
carcassing timber الوار
round timber چوب گرد
to tail in a timber یک سرتیری رادرتوی دیوارقراردادن
timber assembling اتصال چوبی
mine timber تیر چوبی معدن
timber hitch گره وصل کردن زه به شاخه پایین کمان
timber hitch گره تیر
round timber گرده بینه
sawed timber الوار چارتراش
squared timber الوار چارتراش
timber framing استخوانبندی چوبی
timber dam سدی که اسکلت ان از چوب ساخته شده باشد
structural timber الوار ساختمانی
the timber warped تیر تاب برداشت
the timber warped تیرپیچ خورد
mine timber الوار معدن
timber line دار مرز
timber pile پایه چوبی
timber work چوبکاری
ground timber تیر طولی
ground timber تیر کف
half timber الوار کوتاه
timber toe کسی که پای چوبین دارد
half timber ساخته شده از الوار کوتاه
timber for roofs or trusses چوب خرپای سقف
to clear out خالی کردن
clear up <idiom> حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
clear-out بیرون اوردن
in the clear <idiom> رها از هرچیزی که موجب حرکت یا دیدمشکل شود
to clear out بیرون اوردن
clear درست
see one's way clear to do something <idiom> احساس از عهده کاری برآمدن را داشتن
in the clear <idiom> آزادانه عیبجویی کردن
clear-out خالی کردن
clear itself صاف شدن
to clear away برچیدن
to clear away جمع کردن
to clear off ردکردن
clear up بازشدن
clear up مرتب کردن
to clear off رهاشدن از
to clear up واریختن
to clear up روشن کردن
clear itself لا افتادن
clear way محوطه صعود
clear way محوطه بالاکشیدن هواپیما محوطه کندن هواپیما از زمین
clear out بیرون اوردن
clear خالص کردن
clear شفاف
clear روشن زدودن
clear ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clear مجاز کردن یک سخت افزاربرای استفاده
clear زلال
clear کلید پاک کردن صفحه نمایش
clear تغییر محتوی یک خانه حافظه
clear :اشکار
clear جدا
clear دور کردن توپ از دروازه ضربه بلند دور کردن توپ ازسبد
clear دفع توپ ازحوالی دروازه
clear دورکردن گوی از نزدیک دروازه
clear روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clear از گمرک دراوردن
clear نص
clear صریح
clear سیگنال RSC که یک خط یا وسیله آماده ارسال داده است
clear آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clear پاک کردن یا صفر کردن یک فایل کامپیوتری یا متغیر یا بخشی از حافظه
clear آنچه به سادگی فهمیده میشود
clear بطور واضح
clear پاک کردن
clear واضح کردن
clear : روشن کردن
clear تبرئه کردن
clear ترخیص کردن
clear شفاف زدودن
clear واضح
clear صاف صریح
to be clear to somebody برای کسی مشخص بودن
to be clear to somebody برای کسی واضح بودن
clear توضیح دادن
clear صاف کردن
clear پیام کشف روشن کردن
clear رفع خطر صاف
all clear علامت رفع خطر
clear روشن
all clear سوت رفع خطر هوایی
clear فهماندن
all clear خطر رفع شد
all clear شیپور رفع خطر هوایی رفع خطر
clear out خالی کردن
to clear land زمین راصاف کردن
stand clear of something <idiom> ازچیزدور نگه داشتن
steer clear of someone <idiom> اجتناب کردن
as clear as crystal <idiom> مثل اشک چشم [زلال]
to steer clear of بسلامت ردشدن از
steer clear دور ماندن
steer clear اجتناب کردن
clear picture تصویر واضح
clear picture تصویر شفاف
to make something clear چیزی را روشن کردن
coast is clear <idiom> هیچ خطری تورا تهدید نمیکند
clear the decks <idiom> همه جارا مرتب کردن
clear the air <idiom> برطرف کردن سوتفاهمات
To clear ones throat. سینه ( گلوی ) خود را صاف کردن
under arm clear ضربه بلند از پایین دست
clear key دکمهروشن
clear sky آسمانصاف
clear space فضایباز
crystal clear واضح-مبرهن
With a clear conscience. با وجدان پاک
To clear away the the rubish. خاکروبه را جمع کردن
It wI'll clear up by morning . تا صبح هواصاف خواهد شد
Let him clear out . Let him go to blazes. بگذار گورش را گه کند
It was clear that she had lied . دروغش معلوم شد
a clear conscience وجدان پاک
clear-sighted روشن بین
clear evidence بینه
clear evidence دلیل واضح
clear proof بینه
clear proof دلیل واضح
clear eyed پاک نظر
clear eyed بصیر
clear for running طناب برای کشیدن ازاد است
clear from obligation بری الذمه
clear hawse زنجیرها ازادند
clear ice یخ شفاف
clear one's ears متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
clear sighted بصیر
clear felling برش یکسره
clear cutting برش یکسره
clear cut صریح
clear-sighted بصیر
clear-sighted صاحب نظر
clear headed هوشیار
clear headed سرسبک
clear-headed هوشیار
clear-headed سرسبک
clear-cut روشن
clear-cut صریح
clear-cut درست تعریف شده
anchor clear لنگر ازاد است
clear verses ایات محکمات
clear and hold منطقه را پاک و حفظ کنید
clear sighted روشن بین
clear sightedness روشن بینی
stand clear عقب توپ رفتن
clear text پیام کشف
clear text به صورت کشف
clear the air شک را برطرف کردن
clear the bench استفاده از ذخیره ها
clear to send ترخیص به ارسال
clear the air شک را بر طرف کردن
cut clear ازاد بریدن
clear voiced دارای صدای صاف
clear varnish لاک روشن
clear text متن کشف
clear starch خوب اهارزدن
clear span دهانه موثر
clear sightedness بصیرت تیزنظری
clear span دهانه ازاد
stand clear جایی را ترک کردن
stand clear فرمان عقب توپ رو
search and clear جستجو و پاک کردن دشمن
clear cut روشن
master clear کلیدی روی بعضی ازکنسولهای کامپیوتری که ثباتهای عملیاتی را پاک کردن و انها را برای حالت جدید عملیات اماده میکند
clear varnish لاک شفاف
line clear signal علامت ازاد
net shot clear ضربه بلند از لب تور به انتهای زمین
clear varnish coat روکش لاکی براق
clear air turbulence اشفتگی در اسمان فاقد ابر که معمولا در ارتفاعات بالا وهمراه با تغییر سرعت درنزدیکی مسیر خروج گازهامیباشد
to make oneself clear <idiom> منظور را روشن کردن
stop/clear key وضوح
My voice is not clear today. صدایم امروز صاف نیست
To clear the dining table. میز ( سفره ) را جمع کردن
stop/clear key دکمهتوقف
line clear signal سیگنال ازاد
clear-entry key کلیدصفحههوشیار
The sense of this word is not clear . معنی و مفهوم این کلمه روشن نیست
clear and direct meaning of a text منطوق
The waters run clear of the mill . <proverb> آبها از آسیاب افتاد .
A clear conscience fears no accusation <proverb> آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
To find a clear field . To find no rivals . میدان را خالی دیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com