English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
close attack سه مهاجم
Other Matches
close up! پشت توپ رو !
close منعقدکردن
close : بستن
close نزدیک
close بن بست
close تنگ
close ایست توقف
close پایان
close انتها
close چهاردیواری محوطه
close جای محصور
close in نزدیک شدن به دشمن
close in نزدیک شدن
close-up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up کاملا افراشته
close-up از جلو
close-up از نزدیک
close مسدود کردن
close محصورکردن
close with نزدیک شدن به دشمن
close with اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
close by دم دست
to close down بستن
to keep close نزدیک ماندن
close in نزدیک شدن شمشیرباز به بدن حریف
close در یک زبان برنامه سازی دستوری که بیان میکند برنامه دستیابی به فایل یا وسیله خاص را تمام کرده است
close تغییر وضع درایستادن
close نزدیک شدن به فورواردها
close نزدیک بهم
close پرچم افراشته
close بستن
close نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close نزدیک به ناو
close up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
to be quite close نزدیک به هم بودن
to close down تعطیل کردن
close چهار گوشه
close by نزدیک
close حیاط
close up کاملا افراشته
close up از نزدیک
close up از جلو
close control کنترل نزدیک
close range مسافت نزدیک
close price قیمت نزدیک
close march راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
close interval فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
close in security برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
close range فاصله نزدیک
close ranks فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close the door please بیزحمت در را ببندید
close controlled رهگیری بروش کنترل نزدیک
close controlled همکاری نزدیک
close support پشتیبانی نزدیک
close supervision نظارت مستقیم
close supervision نظارت نزدیک
close station افراد بدو مرخص
close station خدمه بدو مرخص
close control رهگیری به روش کنترل نزدیک
close combat جنگ تن به تن
close the door please خواهش دارم
close confinement زندان انفرادی
close confinement حبس انفرادی
breach of close تجاوز به ملک دیگری
breach of a close تجاوز به ملک دیگری
close corporation شرکت یا بنگاهی که توسط عده معدودی از افراد اداره میشود
close corporation شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
close coupling جفتگری قوی
close defence سه مدافع
close fisted خسیس
close grain دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close fistedness خشک دستی
close fistedness خست
close coordination هماهنگی نزدیک
close coordination همکاری نزدیک
close grained دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close combat رزم نزدیک
close column ستون بسته
close column ستون جمع
close aneal گداختن مسدود
close aneal باز پختن مسدود
close aboard نزدیک به قایق دیگر
close aboard پوشش هوایی نزدیک
close aboard چسبیده به
close aboard نزدیک
close fit مناسب
close the door please اگرزحمت نیست
close-up lens لنزکلوزآپ
close-knit صمیمی و متحد
close-knit همبسته
close fitting چسباندن
close reach نزدیکبهنقطهپایان
close fitting قالب تن
close-fitting چسباندن
close-fitting قالب تن
close-ups از نزدیک
close season فصلصید ماهیو شکار در بریتانیا
close-cropped مویکوتاهشده
close-set چشمهاینزدکبهم
to close airspace مسدود کردن فضای هوایی
close-fisted <adj.> دست بسته
to have someone [something] under [close] scrutiny کسی [چیزی] را با دقت آزمودن [نظارت کردن]
to close airspace محصورکردن فضای هوایی
close to home <idiom> به احساسات شخصی نزدیک شدن
close ranks <idiom> برای جنگیدن درکنارهم جمع شدن
I had a close shave . خطر ؟ زبغل گوشم پرید
To close the ranks . صفوف خود را فشردن
close price دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
close-ups کاملا افراشته
close-ups از جلو
run close سخت دنبال کردن
of a close texture سفت باف
he had a close shave of it مفت جست
disorderly close down آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
danger close خطرنزدیک است
danger close خطر نزدیک
close up view نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
close up view نمای کلوزاپ
to close up the rear اخر از همه امدن
to lie or keep close پنهان بردن یاماندن
close-ups نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-knit ریز بافت
to draw to a close به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
close order drill مشق صف جمع
to cut grass close علف را طوری چیدن که کوتاه باشد
Do you mind if I close the window? اشکالی دارد اگر پنجره را ببندم؟
close packed hexagonal شش گوشه ای تنگچین
close support mission ماموریت پشتیبانی نزدیک
He is a close friend of mine . دوست نزدیک من است
close call/shave <idiom> خطراز بیخ گوشش گذشت
She was pretty when I saw her at close quarters . از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
close air support پشتیبانی هوایی نزدیک
close covering group ناو گروه پشتیبانی نزدیک
sail close to the wind اندکی از اصول تجاوزکردن
To clinch (close)the deal. معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
close covering group ناو گروه مامور پوشش نزدیک
blade close stop محلبرخورددولپهقیچی
close defensive fires اتشهای پدافندی نزدیک
close packed cubic مکعبی تنگچین
close packed structure ساختار تنگچین
attack افند
attack [on] حمله کردن [بر]
attack با گفتارونوشتجات بدیگری حمله کردن
attack تعدی
attack تک کردن
attack حمله کردن
attack فشار برای پایان دادن به عمل یک بازیگر کریکت
attack اصابت یا نزول ناخوشی
attack تک
attack تکش
attack تاخت
attack حمله کردن بر
attack مبادرت کردن به تاخت کردن
attack اعتداء
attack حمله
attack تاخت و تاز یورش
attack مبادرت کردن به
To clinch(close,finalize)a deal. معامله یی را جوش دادن
Be sure to lock ( shut , close ) the door . مبادا در راباز بگذاری
To hold (keep) a secret close to ones chest. رازی درسینه نگهداشتن
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success. اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
high/low/close/open graph نمودار بالا / پایین / بسته /باز
phased attack تک مرحله به مرحله
phased attack تک مرحله بندی شده حمله مرحله بندی شده
pillsbury attack حمله پیلزبری در گامبی وزیرشطرنج
post attack بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
preemptive attack تک پیشگیری
preemptive attack تک ممانعتی تک پیشگیری کننده از شروع تک دشمن تک ممانعتی
preparation of attack شمشیرباز اماده حمله
marshall attack حمله مارشال در روی لوپس
progressive attack پیشروی شمشیرباز با حرکات تهاجمی گوناگون
anxiety attack حمله اضطراب
angle of attack زاویه حمل
sicilian attack حمله سیسیلی شطرنج گشایش انگلیسی شطرنج
simple attack حمله ساده
sozin attack حمله سوزین در دفاع سیسیلی
spoiling attack تک ایذایی
suicide attack قصد کشت بوسیله خودکشی
main attack حمله اصلی
main attack تلاش اصلی نیروها
mating attack حمله ماتی
main attack تک اصلی
line of attack سینه شمشیرباز
minority attack حمله مینوریته
minority attack حمله اقلیت پیادهای شطرنج
moller attack حمله مولر در جوئوکوپیانوشطرنج
line of attack هدف
momentum of attack دور حمله
momentum of attack شدت حمله
nimzovitch attack حمله نیمزوویچ
nimzovitch attack گشایش لارسن
open to attack در معرض حمله
spoiling attack تک ممانعتی
spray attack پخش مواد شیمیایی وبیولوژیکی از راه هوا برای تولید تلفات
stern attack در رهگیری هوایی تکی که هواپیمای تک کننده با زاویه 54 درجه یا بیشتر به هدف انجام میدهد
attack line خطاصابت
attack on humans آسیببشری
attack on nature آسیبمحیطزیست
counter-attack حمله متقابله
counter attack پاتک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com