Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
close coupling
جفتگری قوی
Other Matches
coupling
جفت شدگی
coupling
جفت شدگی اتصال درگیری
coupling
کوپلینگ
coupling
جفت شدن
coupling
نوعی رابطه متقابل بین سیستم هایا خصوصیات یک سیستم
r c coupling
جفتگری مقاومتی
dc coupling
جفت شدگی جریان مستقیم
coupling
پیوست
coupling
تزویج
coupling
جفت ساز
coupling
جفت اتصال
coupling
جفت کردن
coupling
جفتگری
coupling
مفصل
coupling
چفت کردن
coupling
اتصال
coupling
بهم وصل کردن اتصالیها
coupling instability
نااستواری پیوست تزلزل تزویج
coupling instability
نااستواری اتصال
coupling magent
اهنربای اتصال
coupling of circuits
تزویج مدارات
coupling of circuits
پیوست مدارها
coupling probe
میله جفتگری
coupling resistance
مقاومت اتصالی
coupling resistance
مقاومت پیوست
coupling transformer
ترانسفورماتور تزویج ترانسفورماتور پیوست
coupling valve
ارزش اتصال
critical coupling
تزویج بحرانی
critical coupling
کوپلاژ بحرانی پیوست بحرانی
diazo coupling
جفت شدن دی ازویی
direct coupling
جفتگری مستقیم
direct coupling
کوپلینگ مستقیم
coupling impedance
مقاومت فاهری پیوست
coupling impedance
امپدانس تزویج
coupling factor
ضریب پیوست
clutch coupling
پیوست کلاج
clutch coupling
تزویج کلاج
conduit coupling
مهره ماسوره
coupling base
وسیلهای که چاشنی را به کلاهک یا خرج مشتعل کننده وصل میکند
coupling base
اتصال دهنده چاشنی به کلاهک
coupling capacitor
خازن جفت ساز
coupling capacitor
خازن اتصال
coupling capacity
فرفیت اتصالی
coupling coefficient
ضریب اتصال
coupling coil
سیم پیچ پیوست
coupling coil
سیم پیچ تزویج
coupling constant
ثابت جفت شدن
coupling element
عنصر اتصال
coupling element
عنصر پیوست
coupling factor
ضریب اتصال
electric coupling
پیوست الکتریکی
electric coupling
تزویج الکتریکی
oxidative coupling
جفت شدن اکسایشی
resistance coupling
جفتگری مقاومتی
railroad coupling
پیوست یا تزویج راه اهن
sleeve coupling
پیوست تزویجی
sleeve coupling
تزویج مفصلی
spin coupling
جفت شدن اسپین
spring coupling
کوپلینگ فنری
tight coupling
جفت شدگی
tight coupling
محکم
transformer coupling
جفتگری با مبدل
transformer coupling
پیوست ترانسفورماتور
compression coupling
فشردگیرابط
coupling bolt
توپاتصال
hydraulic coupling
اتصالهیدرولیک
pipe coupling
جفتسازلوله
reducing coupling
کمکردنجفتاتصال
mains coupling
پیوست شبکه
loose coupling
جفتگری ضعیف
electromagnetic coupling
تزویج الکترومغناطیسی
electron coupling
پیوست الکترونی
electron coupling
تزویج الکترونی
flange coupling
پیوست صفحهای
hose coupling
پیوست لوله پلاستیکی
impedance coupling
جفتگری با ناگذرایی
impedance coupling
تزویج پیچک
impedance coupling
پیوست امپدانس
inductance coupling
پیوست القائی
inductance coupling
تزویج اندوکتانس
inductive coupling
جفتگری القایی
inductive coupling
شفت مکانیکی که توسط اتصالات مغناطیسی میچرخد
inductive coupling
پیوست القائی
input coupling
پیوست ورودی
input coupling
تزویج اولیه
intermediate coupling
پیوست واسطه
trap coupling
بسترابط
coupling knuckle
برآمدگیاتصال
clamp coupling
قید و بست
capacitive coupling
جفتگری خازنی
adjustable coupling
جفتگیری متغیر
spin orbit coupling
جفت شدن اسپین- اوربیتال
main coupling transformer
ترانسفورماتور پیوست شبکه
jaw clutch coupling
درگیری دندانه
coupling knuckle pin
برآمدگیسوزناتصال
coupling guide device
دستگاهحافظاتصال
impulse starter coupling
جفتگری ضربه ساز
polaron coupling constant
ثابت جفت شدن پولارونها
position coupling key
کلید اتصال
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
universal joint coupling
اتصال قفل کاردان
resistance capacitive coupling
جفتگری مقاومتی
air hose coupling
دستگاه نشان دهنده ازدیاد باد
flanged bolt coupling
اتصال فلانج و پیچ
magnetic coupling transformer
مبدل انتن
jaw clutch coupling
پیوست دندانه
coupling measuring set
دستگاه اندازه گیری اتصالی
input coupling loop
حلقه پیوست ورودی
close
نزدیک بهم
close
منعقدکردن
close
: بستن
close
بن بست
close
تنگ
close
ایست توقف
close
نزدیک
close-up
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up
کاملا افراشته
close-up
از جلو
close
مسدود کردن
close by
دم دست
close
محصورکردن
close
تغییر وضع درایستادن
close
در یک زبان برنامه سازی دستوری که بیان میکند برنامه دستیابی به فایل یا وسیله خاص را تمام کرده است
close
پایان
close
پرچم افراشته
close
بستن
close
نزدیک به ناو
close
انتها
close
نزدیک شدن به فورواردها
close by
نزدیک
close
چهاردیواری محوطه
close-up
از نزدیک
to close down
بستن
to be quite close
نزدیک به هم بودن
close with
اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
close with
نزدیک شدن به دشمن
close up!
پشت توپ رو !
close in
نزدیک شدن
close up
از جلو
close up
از نزدیک
close
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
جای محصور
close in
نزدیک شدن شمشیرباز به بدن حریف
close in
نزدیک شدن به دشمن
close up
کاملا افراشته
to keep close
نزدیک ماندن
to close down
تعطیل کردن
close
چهار گوشه
close
حیاط
close up
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-set
چشمهاینزدکبهم
To close the ranks .
صفوف خود را فشردن
I had a close shave .
خطر ؟ زبغل گوشم پرید
close ranks
<idiom>
برای جنگیدن درکنارهم جمع شدن
close to home
<idiom>
به احساسات شخصی نزدیک شدن
to close airspace
محصورکردن فضای هوایی
to close airspace
مسدود کردن فضای هوایی
close-fisted
<adj.>
دست بسته
to have someone
[something]
under
[close]
scrutiny
کسی
[چیزی]
را با دقت آزمودن
[نظارت کردن]
close-cropped
مویکوتاهشده
close season
فصلصید ماهیو شکار در بریتانیا
close-knit
همبسته
danger close
خطر نزدیک
to lie or keep close
پنهان بردن یاماندن
close-ups
کاملا افراشته
run close
سخت دنبال کردن
close-ups
از جلو
close-ups
از نزدیک
to draw to a close
به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
close-knit
ریز بافت
close-knit
صمیمی و متحد
close fitting
چسباندن
close fitting
قالب تن
close-fitting
چسباندن
close-fitting
قالب تن
close-ups
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
of a close texture
سفت باف
close-up lens
لنزکلوزآپ
close reach
نزدیکبهنقطهپایان
to close up the rear
اخر از همه امدن
close fistedness
خشک دستی
close supervision
نظارت مستقیم
close support
پشتیبانی نزدیک
close the door please
بیزحمت در را ببندید
close the door please
خواهش دارم
close the door please
اگرزحمت نیست
close up view
نمای کلوزاپ
close up view
نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
close defence
سه مدافع
close corporation
شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
close corporation
شرکت یا بنگاهی که توسط عده معدودی از افراد اداره میشود
close coordination
هماهنگی نزدیک
close coordination
همکاری نزدیک
close supervision
نظارت نزدیک
close station
افراد بدو مرخص
close fistedness
خست
close fit
مناسب
close grain
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close grained
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close interval
فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com