English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 179 (8 milliseconds)
English Persian
close packed hexagonal شش گوشه ای تنگچین
Other Matches
closo packed hexagonal space lattice شبکه فضایی شش وجهی
close packed cubic مکعبی تنگچین
close packed structure ساختار تنگچین
hexagonal شش گوشهای
hexagonal شش ضلعی
hexagonal ر شش پا
hexagonal brick شش
hexagonal system دستگاه شش گوشهای
hexagonal coil بوبین شش گوش
hexagonal crystal system سیستم کریستال شش گوش
packed out پر و مملو از افراد
packed بسته ای
packed بسته بندی شده
jam-packed مملو
packed columns ستونهای پرشده
jam-packed چپیده
vacuum-packed مکیده
vacuum-packed تهیه شده
packed lunch غذایی که به صورت بسته به مدرسه یا سر کار میبرید
packed column ستون پر شده
pre-packed ازقبل بسته بندی شده
packed decimal عدد اعشاری فشرده
jam-packed <idiom> پر [ظرفیت تمام شده]
packed snow برف فشرده شده
jam-packed کاملا پر
packed decimal دهدهی فشرده
packed in dozens دو جین دو جین دسته شده دو جین دو جین بسته شده
packed decimal اعداد بسته شده
to have packed up [British E] کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
to have packed up [British E] خراب بودن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
packed oil نفت با فرف
vacuum-packed کیپ و بیهوا
hand packed rockfill سنگریز دستچینی
The place was fully packed . گوش تا گوش آدم نشسته بود
cubic closed packed structure ساختار مکعبی تنگچین
close with نزدیک شدن به دشمن
close حیاط
close up! پشت توپ رو !
to close down تعطیل کردن
close with اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
to close down بستن
close in نزدیک شدن شمشیرباز به بدن حریف
close in نزدیک شدن به دشمن
close in نزدیک شدن
to keep close نزدیک ماندن
close نزدیک
close پایان
close ایست توقف
close بن بست
close : بستن
close منعقدکردن
close مسدود کردن
close محصورکردن
close تنگ
close نزدیک به ناو
close انتها
close چهاردیواری محوطه
close جای محصور
close up از نزدیک
close up از جلو
close up کاملا افراشته
close up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up از نزدیک
close-up از جلو
close-up کاملا افراشته
close-up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close چهار گوشه
close نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close بستن
close پرچم افراشته
to be quite close نزدیک به هم بودن
close by دم دست
close by نزدیک
close در یک زبان برنامه سازی دستوری که بیان میکند برنامه دستیابی به فایل یا وسیله خاص را تمام کرده است
close تغییر وضع درایستادن
close نزدیک بهم
close نزدیک شدن به فورواردها
to close airspace محصورکردن فضای هوایی
close-knit همبسته
to have someone [something] under [close] scrutiny کسی [چیزی] را با دقت آزمودن [نظارت کردن]
he had a close shave of it مفت جست
disorderly close down آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
danger close خطرنزدیک است
danger close خطر نزدیک
close-fisted <adj.> دست بسته
to close airspace مسدود کردن فضای هوایی
close-knit صمیمی و متحد
close to home <idiom> به احساسات شخصی نزدیک شدن
close ranks <idiom> برای جنگیدن درکنارهم جمع شدن
close-knit ریز بافت
close reach نزدیکبهنقطهپایان
close-up lens لنزکلوزآپ
close season فصلصید ماهیو شکار در بریتانیا
run close سخت دنبال کردن
to close up the rear اخر از همه امدن
close-cropped مویکوتاهشده
close-set چشمهاینزدکبهم
to draw to a close به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
To close the ranks . صفوف خود را فشردن
I had a close shave . خطر ؟ زبغل گوشم پرید
to lie or keep close پنهان بردن یاماندن
of a close texture سفت باف
close fitting قالب تن
close column ستون جمع
close column ستون بسته
close combat رزم نزدیک
close combat جنگ تن به تن
close confinement حبس انفرادی
close confinement زندان انفرادی
close control کنترل نزدیک
close control رهگیری به روش کنترل نزدیک
close controlled همکاری نزدیک
close controlled رهگیری بروش کنترل نزدیک
close coordination همکاری نزدیک
close coordination هماهنگی نزدیک
close corporation شرکت یا بنگاهی که توسط عده معدودی از افراد اداره میشود
close corporation شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
close attack سه مهاجم
close aneal گداختن مسدود
close-fitting چسباندن
close-fitting قالب تن
close-ups از نزدیک
close-ups از جلو
close-ups کاملا افراشته
close-ups نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close fitting چسباندن
breach of close تجاوز به ملک دیگری
close aboard نزدیک
close aboard چسبیده به
close aboard پوشش هوایی نزدیک
close aboard نزدیک به قایق دیگر
breach of a close تجاوز به ملک دیگری
close aneal باز پختن مسدود
close coupling جفتگری قوی
close grained دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close station افراد بدو مرخص
close march راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
close price قیمت نزدیک
close support پشتیبانی نزدیک
close price دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
close supervision نظارت مستقیم
close range مسافت نزدیک
close range فاصله نزدیک
close ranks فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close supervision نظارت نزدیک
close station خدمه بدو مرخص
close the door please خواهش دارم
close the door please اگرزحمت نیست
close interval فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
close the door please بیزحمت در را ببندید
close fistedness خست
close fisted خسیس
close fit مناسب
close grain دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close up view نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
close up view نمای کلوزاپ
close defence سه مدافع
close in security برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
close fistedness خشک دستی
She was pretty when I saw her at close quarters . از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
close air support پشتیبانی هوایی نزدیک
close covering group ناو گروه مامور پوشش نزدیک
close support mission ماموریت پشتیبانی نزدیک
blade close stop محلبرخورددولپهقیچی
close defensive fires اتشهای پدافندی نزدیک
to cut grass close علف را طوری چیدن که کوتاه باشد
close covering group ناو گروه پشتیبانی نزدیک
sail close to the wind اندکی از اصول تجاوزکردن
To clinch (close)the deal. معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
close order drill مشق صف جمع
He is a close friend of mine . دوست نزدیک من است
Do you mind if I close the window? اشکالی دارد اگر پنجره را ببندم؟
close call/shave <idiom> خطراز بیخ گوشش گذشت
To hold (keep) a secret close to ones chest. رازی درسینه نگهداشتن
To clinch(close,finalize)a deal. معامله یی را جوش دادن
Be sure to lock ( shut , close ) the door . مبادا در راباز بگذاری
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success. اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
high/low/close/open graph نمودار بالا / پایین / بسته /باز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com