Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
close packed structure
ساختار تنگچین
Other Matches
close packed cubic
مکعبی تنگچین
close packed hexagonal
شش گوشه ای تنگچین
cubic closed packed structure
ساختار مکعبی تنگچین
packed out
پر و مملو از افراد
packed
بسته ای
packed
بسته بندی شده
pre-packed
ازقبل بسته بندی شده
vacuum-packed
تهیه شده
packed lunch
غذایی که به صورت بسته به مدرسه یا سر کار میبرید
jam-packed
<idiom>
پر
[ظرفیت تمام شده]
to have packed up
[British E]
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
vacuum-packed
کیپ و بیهوا
vacuum-packed
مکیده
jam-packed
چپیده
packed in dozens
دو جین دو جین دسته شده دو جین دو جین بسته شده
packed decimal
دهدهی فشرده
packed decimal
عدد اعشاری فشرده
packed decimal
اعداد بسته شده
packed columns
ستونهای پرشده
packed column
ستون پر شده
packed oil
نفت با فرف
to have packed up
[British E]
خراب بودن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
jam-packed
کاملا پر
jam-packed
مملو
packed snow
برف فشرده شده
The place was fully packed .
گوش تا گوش آدم نشسته بود
hand packed rockfill
سنگریز دستچینی
closo packed hexagonal space lattice
شبکه فضایی شش وجهی
close in
نزدیک شدن
close
در یک زبان برنامه سازی دستوری که بیان میکند برنامه دستیابی به فایل یا وسیله خاص را تمام کرده است
close
تغییر وضع درایستادن
close
نزدیک شدن به فورواردها
close
نزدیک بهم
close
پرچم افراشته
close
بستن
close
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
نزدیک به ناو
close
مسدود کردن
close
منعقدکردن
close
: بستن
to close down
بستن
to close down
تعطیل کردن
close up!
پشت توپ رو !
close in
نزدیک شدن شمشیرباز به بدن حریف
close with
نزدیک شدن به دشمن
to be quite close
نزدیک به هم بودن
close in
نزدیک شدن به دشمن
close with
اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
to keep close
نزدیک ماندن
close
حیاط
close
چهار گوشه
close by
دم دست
close by
نزدیک
close
نزدیک
close
بن بست
close up
از جلو
close up
کاملا افراشته
close-up
از نزدیک
close-up
از جلو
close up
از نزدیک
close-up
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close
محصورکردن
close up
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up
کاملا افراشته
close
ایست توقف
close
جای محصور
close
چهاردیواری محوطه
close
انتها
close
تنگ
close
پایان
close range
فاصله نزدیک
close the door please
خواهش دارم
close range
مسافت نزدیک
close ranks
فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close station
خدمه بدو مرخص
close station
افراد بدو مرخص
close supervision
نظارت نزدیک
close supervision
نظارت مستقیم
close the door please
بیزحمت در را ببندید
close support
پشتیبانی نزدیک
close price
دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
close price
قیمت نزدیک
close coupling
جفتگری قوی
close defence
سه مدافع
close fistedness
خشک دستی
close fistedness
خست
close fit
مناسب
close grain
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close grained
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close in security
برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
close interval
فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
close march
راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
close the door please
اگرزحمت نیست
close up view
نمای کلوزاپ
close up view
نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
close-up lens
لنزکلوزآپ
close reach
نزدیکبهنقطهپایان
he had a close shave of it
مفت جست
close-knit
صمیمی و متحد
close-knit
همبسته
close-knit
ریز بافت
of a close texture
سفت باف
to lie or keep close
پنهان بردن یاماندن
to draw to a close
به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
to close up the rear
اخر از همه امدن
close season
فصلصید ماهیو شکار در بریتانیا
close-cropped
مویکوتاهشده
close fisted
خسیس
to have someone
[something]
under
[close]
scrutiny
کسی
[چیزی]
را با دقت آزمودن
[نظارت کردن]
close to home
<idiom>
به احساسات شخصی نزدیک شدن
close ranks
<idiom>
برای جنگیدن درکنارهم جمع شدن
danger close
خطر نزدیک
danger close
خطرنزدیک است
I had a close shave .
خطر ؟ زبغل گوشم پرید
To close the ranks .
صفوف خود را فشردن
disorderly close down
آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
close-set
چشمهاینزدکبهم
run close
سخت دنبال کردن
close corporation
شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
close fitting
چسباندن
to close airspace
مسدود کردن فضای هوایی
close column
ستون بسته
close column
ستون جمع
close attack
سه مهاجم
close aneal
گداختن مسدود
close aneal
باز پختن مسدود
close aboard
نزدیک به قایق دیگر
close aboard
پوشش هوایی نزدیک
close aboard
چسبیده به
close aboard
نزدیک
close-fitting
قالب تن
close-fitting
چسباندن
breach of a close
تجاوز به ملک دیگری
breach of close
تجاوز به ملک دیگری
close fitting
قالب تن
close-fisted
<adj.>
دست بسته
close controlled
همکاری نزدیک
close-ups
کاملا افراشته
close coordination
همکاری نزدیک
close-ups
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close controlled
رهگیری بروش کنترل نزدیک
close control
رهگیری به روش کنترل نزدیک
close control
کنترل نزدیک
close confinement
زندان انفرادی
close-ups
از جلو
close corporation
شرکت یا بنگاهی که توسط عده معدودی از افراد اداره میشود
close-ups
از نزدیک
close confinement
حبس انفرادی
close combat
جنگ تن به تن
close combat
رزم نزدیک
to close airspace
محصورکردن فضای هوایی
close coordination
هماهنگی نزدیک
close call/shave
<idiom>
خطراز بیخ گوشش گذشت
She was pretty when I saw her at close quarters .
از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
sail close to the wind
اندکی از اصول تجاوزکردن
To clinch (close)the deal.
معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
blade close stop
محلبرخورددولپهقیچی
He is a close friend of mine .
دوست نزدیک من است
to cut grass close
علف را طوری چیدن که کوتاه باشد
Do you mind if I close the window?
اشکالی دارد اگر پنجره را ببندم؟
close support mission
ماموریت پشتیبانی نزدیک
close order drill
مشق صف جمع
close defensive fires
اتشهای پدافندی نزدیک
close covering group
ناو گروه پشتیبانی نزدیک
close covering group
ناو گروه مامور پوشش نزدیک
close air support
پشتیبانی هوایی نزدیک
structure
سازمان سازمان دادن
structure
بنیان
structure
ساختار
structure
استخوان بندی
structure
تعدادی تابع مرتبط به هم برای حل مشکلات
structure
ساختمان اسکلت فلزی
structure
ساخت
structure
نقشه نصب کابلها در شرکت یا ساختمان بران شبکه ها کامپیوتری و تلفن
structure
ساختمان
structure
ترکیب سبک
structure
سازمان
structure
بنا
structure
تشکیلات دادن
structure
پی ریزی کردن ساختار
structure
اساس
structure
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structure
ساختار داده که به هر گره امکان اتصال به گرههای دیگر میدهد
structure
روش منط قی یا مرتب برنامههای اسمبلی
structure
چهارچوب دار
[قالی]
structure
ساختار ساخت
structure
طریقه
structure
ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
structure
سبک
structure
زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود
structure
نحوه سازماندهی یا فرمت چیزی
structure
سازه
structure
پیکره
To hold (keep) a secret close to ones chest.
رازی درسینه نگهداشتن
To clinch(close,finalize)a deal.
معامله یی را جوش دادن
Be sure to lock ( shut , close ) the door .
مبادا در راباز بگذاری
simple structure
ساخت ساده
soil structure
ساختمان خاک
static structure
ساخت ایستا
shell structure
ساختار لایهای
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com