English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 160 (7 milliseconds)
English Persian
close-knit ریز بافت
close-knit همبسته
close-knit صمیمی و متحد
Other Matches
knit بافتن
to knit up سرش رابهم اوردن
to knit up خاتمه دادن
to knit up بوسیله بافتن تعمیرکردن بپایان رساندن
knit گره زدن
knit کشبافی کردن
knit بهم پیوستن
knit بستن
knit shirt بلوزپشمی
knit goods کش بافت
knit cap کلاهپشمی
loosely-knit سازمانیاآرایشمنعطف
knit goods کالای کش بافت
to knit peace between nations ملت هاراباهم اشتی دادن صلح درمیان ملل منعقدکردن
close تغییر وضع درایستادن
close نزدیک شدن به فورواردها
to be quite close نزدیک به هم بودن
close by نزدیک
close نزدیک بهم
close by دم دست
close up! پشت توپ رو !
close with نزدیک شدن به دشمن
to close down بستن
to close down تعطیل کردن
to keep close نزدیک ماندن
close up از نزدیک
close in نزدیک شدن به دشمن
close in نزدیک شدن
close with اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
close in نزدیک شدن شمشیرباز به بدن حریف
close پرچم افراشته
close بستن
close انتها
close چهاردیواری محوطه
close جای محصور
close در یک زبان برنامه سازی دستوری که بیان میکند برنامه دستیابی به فایل یا وسیله خاص را تمام کرده است
close حیاط
close چهار گوشه
close-up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up کاملا افراشته
close-up از جلو
close-up از نزدیک
close up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close up کاملا افراشته
close up از جلو
close پایان
close ایست توقف
close نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close نزدیک به ناو
close محصورکردن
close مسدود کردن
close منعقدکردن
close : بستن
close نزدیک
close بن بست
close تنگ
close the door please بیزحمت در را ببندید
close supervision نظارت نزدیک
he had a close shave of it مفت جست
close supervision نظارت مستقیم
close support پشتیبانی نزدیک
run close سخت دنبال کردن
disorderly close down آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
danger close خطرنزدیک است
close up view نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
close up view نمای کلوزاپ
close the door please اگرزحمت نیست
close the door please خواهش دارم
danger close خطر نزدیک
close station افراد بدو مرخص
of a close texture سفت باف
to close airspace مسدود کردن فضای هوایی
close-fisted <adj.> دست بسته
to have someone [something] under [close] scrutiny کسی [چیزی] را با دقت آزمودن [نظارت کردن]
close to home <idiom> به احساسات شخصی نزدیک شدن
close ranks <idiom> برای جنگیدن درکنارهم جمع شدن
I had a close shave . خطر ؟ زبغل گوشم پرید
To close the ranks . صفوف خود را فشردن
close-set چشمهاینزدکبهم
close-cropped مویکوتاهشده
close season فصلصید ماهیو شکار در بریتانیا
close-up lens لنزکلوزآپ
close reach نزدیکبهنقطهپایان
to lie or keep close پنهان بردن یاماندن
to draw to a close به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
to close up the rear اخر از همه امدن
to close airspace محصورکردن فضای هوایی
close station خدمه بدو مرخص
close fitting قالب تن
close attack سه مهاجم
close column ستون جمع
close column ستون بسته
close combat رزم نزدیک
close combat جنگ تن به تن
close confinement حبس انفرادی
close confinement زندان انفرادی
close control کنترل نزدیک
close control رهگیری به روش کنترل نزدیک
close controlled همکاری نزدیک
close controlled رهگیری بروش کنترل نزدیک
close coordination همکاری نزدیک
close aneal گداختن مسدود
close aneal باز پختن مسدود
close aboard نزدیک به قایق دیگر
close-fitting چسباندن
close-fitting قالب تن
close-ups از نزدیک
close-ups از جلو
close-ups کاملا افراشته
close-ups نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
breach of a close تجاوز به ملک دیگری
breach of close تجاوز به ملک دیگری
close aboard نزدیک
close aboard چسبیده به
close fitting چسباندن
close aboard پوشش هوایی نزدیک
close coordination هماهنگی نزدیک
close ranks فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close grain دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close grained دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close in security برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
close interval فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
close march راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
close fistedness خست
close price قیمت نزدیک
close price دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
close range مسافت نزدیک
close range فاصله نزدیک
close fit مناسب
close defence سه مدافع
close corporation شرکت یا بنگاهی که توسط عده معدودی از افراد اداره میشود
close fisted خسیس
close corporation شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
close fistedness خشک دستی
close coupling جفتگری قوی
close covering group ناو گروه مامور پوشش نزدیک
close packed structure ساختار تنگچین
close support mission ماموریت پشتیبانی نزدیک
close packed hexagonal شش گوشه ای تنگچین
Do you mind if I close the window? اشکالی دارد اگر پنجره را ببندم؟
close order drill مشق صف جمع
sail close to the wind اندکی از اصول تجاوزکردن
close call/shave <idiom> خطراز بیخ گوشش گذشت
She was pretty when I saw her at close quarters . از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
close packed cubic مکعبی تنگچین
close covering group ناو گروه پشتیبانی نزدیک
close air support پشتیبانی هوایی نزدیک
To clinch (close)the deal. معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
to cut grass close علف را طوری چیدن که کوتاه باشد
close defensive fires اتشهای پدافندی نزدیک
blade close stop محلبرخورددولپهقیچی
He is a close friend of mine . دوست نزدیک من است
To clinch(close,finalize)a deal. معامله یی را جوش دادن
To hold (keep) a secret close to ones chest. رازی درسینه نگهداشتن
Be sure to lock ( shut , close ) the door . مبادا در راباز بگذاری
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success. اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
high/low/close/open graph نمودار بالا / پایین / بسته /باز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com