English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 162 (8 milliseconds)
English Persian
closed formation فرم بسته پیادهای
Other Matches
formation ساخت
formation یکان
formation ارایش جنگی
formation ارایش یکان ترتیب نیرو
formation فرم
formation زیرگاه
formation سازند
formation صورت بندی
formation برنامه سازمان دفاعی یاتهاجمی در اغاز هر مسابقه
formation to right ارایش پله به راست یا پله به چپ
formation تکوین
formation شکل گیری
formation ترتیب قرارگرفتن
formation ساختمان تشکیلات
formation ارایش
formation شکل
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
formation احداث
formation صف ارایی تشکیل
formation رشد
heat of formation گرمای تشکیل
image formation تصویر سازی
image formation تولید تصویر تصویر
capital formation تشکیل سرمایه
blitz formation فرم پیادهای اذرخش وار
back formation لغت سازی اشتقاق لغات از یکدیگر
back formation اشتقاق معکوس
approach formation صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
habit formation شکل گیری عادت
column formation آرایش ستون
diamond formation ارایش لوزی شکل گسترش لوزی
flush formation فرم بی بعد
enthalpy of formation انتالپی تشکیل
diamond formation ارایش لوزی
concept formation تکوین مفهوم
combat formation ارایش رزمی
flush formation زیرگاه همتراز
reticular formation ساخت شبکهای
formation constant ثابت تشکیل
formation in cutting فرم صندوقهای تو گود زیرگاه صندوقهای
shore formation ته نشست دریاچهای
mass formation ارایش توده
image formation تصویر سازی
wedge formation ارایش مثلث
trail formation ارایشات ستون راهپیمایی ارایش حرکت در ستون راهپیمایی
tactical formation یکان تاکتیکی صورت بندی تاکتیکی
tactical formation ارایش تاکتیکی
stonewall formation اسکلت پیادهای دیوار سنگی
mass formation ارایش هجومی انبوه
slot formation نوعی طرح تهاجمی
reaction formation واکنش وارونه
overall formation constant ثابت تشکیل کلی
standard heat of formation گرمای تشکیل استاندارد
domestic capital formation تشکیل سرمایه داخلی
rate of capital formation نرخ تشکیل سرمایه
bond formation energy انرژی تشکیل پیوند
molar heat of formation گرمای مولی تشکیل
molar enthalpy of formation انتالپی مولی تشکیل
stepwise formation constant ثابت تشکیل مرحلهای
standard free energy of formation انرژی ازاد تشکیل استاندارد
hanfman kasanin concept formation test ازمون هانفمان- کاسانین برای شکل گیری مفهومها
closed <adj.> <past-p.> مانع شده
closed <adj.> <past-p.> بلوکه شده
closed <adj.> <past-p.> بسته شده
closed <adj.> <past-p.> سد شده
closed <adj.> <past-p.> بندآورده شده
closed <adj.> <past-p.> مسدود شده
closed محصور
closed مسابقه محدود به سن یاجنس
closed مسدود
closed بسته
closed پای جلو را نزدیک خط گذاشتن
closed وضع اماتوری یاحرفهای
closed ممنوع الورود
closed محرمانه بسته
closed shops سیستم بسته
closed shop قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
closed shop موسسه کارشناسی
closed shop با کارکردانحصاری
closed shop سیستم بسته
closed circuits مدار بسته
closed circuits تلویزیون مداربسته
closed circuits تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
closed circuit مدار بسته
closed area منطقه ممنوعه
closed area منطقه بسته
closed shops با کارکردانحصاری
normally closed contact اتصال معمولا بسته
closed shops موسسه کارشناسی
closed shops قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
closed to bicycles دوچرخهسواریممنوع
closed to motorcycles موتورسواریممنوع
closed meeting گردهمایی محرمانه
closed conference گردهمایی محرمانه
closed meeting نشست مسدود
closed conference نشست مسدود
to have a closed meeting نشست محرمانه داشتن [بخصوص سیاست]
closed stock اجناس انبارشده ثابت
closed to pedestrians عبورپیادهممنوع
closed to trucks عبورکامیونممنوع
He is closed -fisted. <proverb> آدم خسیسى است .
closed back بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
closed circuit تلویزیون مداربسته
closed circuit تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
to be closed to [all] traffic برای [همه نوع] ترافیک بسته بودن
closed interval فاصله محدود [کراندار] [ریاضی]
closed joint کوربند
closed subroutine زیرروال مسدود
closed system نظام اقتصادی بسته
closed system منزوی
closed system نظام بسته
closed system سیستم بسته
closed system سازگان بسته
closed subroutine زیرروال بسته
closed stock اجناس ذخیره
closed society جامعه بسته
closed loop حلقه بسته
closed mind ذهن بسته
closed mortgage سند رهنی غیر ازاد
closed network شبکه بسته
closed routine روال بسته
closed sea دریای غیر ازاد
closed sea دریایی که جزو قلمرو کشوری باشد
closed season فصل منع ماهیگیری یا شکار
closed traverse خطوط متقاطع
closed traverse پیمایش بسته
closed defence دفاع بسته در روی لوپس
closed chain زنجیر حلقهای
closed loop حلقه مسدود
closed economy اقتصاد بسته
closed file ستون بسته
closed file فایل بسته
closed fist مشت بسته
closed game بازی بسته
closed group گروه بسته
closed universe جهان بسته
closed height حداکثر ارتفاع لیفتراک
closed indent دستور خرید خارجی ازفروشنده یا سازندهای خاص
closed universe جهان متناهی
closed variation دفاع تاراش
closed variation واریاسیون بسته
closed-circuit television تلویزیون مدار بسته
closed circuit battery باتری با مدار بسته
closed loop gain بهره تقویت درطبقه بسته
closed magnetic circuit مدار مغناطیسی بسته
closed bus system سیستم گذر بسته
closed-circuit camera دوربین مدار بسته
closed-circuit camera دوربین نظارت
closed-circuit camera دوربین امنیتی
closed magnetic core هسته مغناطیسی بسته
abel closed tester دستگاه ابل
closed jet tunnel تونل بادی نه الزاما با مداربسته بلکه قسمت اصلی ان کاملا بسته است
closed footed magnet اهنربای چنبری
closed circuit television تلویزیون مدار بسته
closed-door meeting مجلس جدا از مردم عمومی [سیاست]
closed coil armature ارمیچر مدار بسته
closed circuit tunnel تونل مدار بسته
closed cycle reactor system در هسته شناسی راکتوری که در ان گرمای اولیه حاصل ازشکافت برای انجام کار مفیدتوسط دوران یا گردش ماده سرد کننده در یک مدار بسته دارای مکانیزم تبادل حرارتی به خارج از هسته منتقل میشود
He closed the door against the peace agreement. تمام درها را بروی موافقتنامه صلح بست
cubic closed packed structure ساختار مکعبی تنگچین
a closed mouth catches no flies <proverb> تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com