English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
closed loop gain بهره تقویت درطبقه بسته
Other Matches
closed loop حلقه بسته
closed loop حلقه مسدود
open loop gain بهره تقویت در حلقه باز
closed <adj.> <past-p.> بندآورده شده
closed <adj.> <past-p.> سد شده
closed <adj.> <past-p.> بسته شده
closed <adj.> <past-p.> بلوکه شده
closed <adj.> <past-p.> مانع شده
closed بسته
closed پای جلو را نزدیک خط گذاشتن
closed وضع اماتوری یاحرفهای
closed مسابقه محدود به سن یاجنس
closed محصور
closed مسدود
closed محرمانه بسته
closed <adj.> <past-p.> مسدود شده
closed ممنوع الورود
gain on نزدیک شدن به
gain over سوی خود کشیدن
gain over ربودن
gain over با خود همراهی کردن
to gain a over پیش افتادن از
to gain a over پیشدستی کردن بر
to gain on نزدیک شدن به
to gain on کم کم پیش رفتن سوی خردخردفراگرفتن
to gain a over برتری یاتفوق جستن بر
to gain over سوی خودکشیدن
to gain over باخودهم رای کردن
to gain over ربودن
It is a gain . اینهم خودش غنیمت است
gain به دست آوردن
gain صرفه استفاده
gain سود بردن بهره
gain منفعت
gain نفع
gain بهره
gain بهبودی یافتن رسیدن
gain حصول
gain زیاد شدن
gain نائل شدن پیشرفتن
gain کسب کردن باز یافتن
gain پیدا کردن
gain فایده بردن
gain سود بردن
gain بدست اوردن
gain افزایش
gain سود
gain جلوبردن توپ
gain افزوده
gain افزایش یا بزرگتر شدن . مقدار تغییرات سیگنال که در مدار حرکت میکند به صورت نرخ خروجی به ورودی
gain بهره تقویت
gain بدست آوردن
gain دستیابی داشتن به یک فایل
gain تقویت
gain بهره برداری
gain حصول تحصیل منفعت کردن
closed formation فرم بسته پیادهای
closed society جامعه بسته
closed system نظام بسته
closed system منزوی
closed system نظام اقتصادی بسته
closed subroutine زیرروال مسدود
closed subroutine زیرروال بسته
closed stock اجناس ذخیره
closed season فصل منع ماهیگیری یا شکار
closed joint کوربند
closed stock اجناس انبارشده ثابت
closed mind ذهن بسته
closed indent دستور خرید خارجی ازفروشنده یا سازندهای خاص
closed height حداکثر ارتفاع لیفتراک
closed network شبکه بسته
closed group گروه بسته
closed sea دریای غیر ازاد
closed game بازی بسته
closed mortgage سند رهنی غیر ازاد
closed sea دریایی که جزو قلمرو کشوری باشد
closed fist مشت بسته
closed system سیستم بسته
closed to trucks عبورکامیونممنوع
He is closed -fisted. <proverb> آدم خسیسى است .
closed back بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
to be closed to [all] traffic برای [همه نوع] ترافیک بسته بودن
closed meeting نشست مسدود
closed meeting گردهمایی محرمانه
closed conference گردهمایی محرمانه
to have a closed meeting نشست محرمانه داشتن [بخصوص سیاست]
closed to pedestrians عبورپیادهممنوع
closed to motorcycles موتورسواریممنوع
closed system سازگان بسته
closed traverse خطوط متقاطع
closed traverse پیمایش بسته
closed universe جهان بسته
closed universe جهان متناهی
closed variation واریاسیون بسته
closed variation دفاع تاراش
closed routine روال بسته
normally closed contact اتصال معمولا بسته
closed conference نشست مسدود
closed to bicycles دوچرخهسواریممنوع
closed interval فاصله محدود [کراندار] [ریاضی]
closed circuit تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
closed shops قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
closed shops موسسه کارشناسی
closed shops با کارکردانحصاری
closed shops سیستم بسته
closed shop قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
closed shop با کارکردانحصاری
closed shop سیستم بسته
closed circuits مدار بسته
closed circuits تلویزیون مداربسته
closed circuits تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
closed circuit مدار بسته
closed circuit تلویزیون مداربسته
closed chain زنجیر حلقهای
closed area منطقه ممنوعه
closed area منطقه بسته
closed shop موسسه کارشناسی
closed defence دفاع بسته در روی لوپس
closed economy اقتصاد بسته
closed file ستون بسته
closed file فایل بسته
to gain the day پیروزشدن
transducer gain بهره دگرسازی
voltage gain بهره ولتاژ
laser gain بهره لیزر
to gain any ones ear نمودن
to gain time به بهانه گذراندن
gain control کنترلصدا
to gain time دست بدست کردن
gain opportunity اغتنام فرصت کردن
gain opportunity اغتنام وقت کردن
gain opportunity فرصت را مغتنم شمردن
gain or loss سود یا زیان
gain ground <idiom> به جلو رفتن
You are going to gain weight. if you let yourself go. اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
gain score نمره افزوده
gain time دفع الوقت کردن
gain time اغتنام وقت
gain time اغتنام وقت کردن
lateral gain پوشش جانبی زمین درعکاسی هوایی
light gain تقویت نور
to gain a victory over ففریافتن بر غلبه کردن بر
to gain a victory پیروزشدن
to gain a victory فیروزشدن ففرکردن
to gain ground upon شدن به
to gain ground upon نزدیک
to gain ground تجاوزکردن تعدی کردن
to gain ground پیشرفت کردن
to gain any ones ear کسیرا اماده شنیدن حرفی
to gain a victory over پیروزشدن بر
to gain a ccess تقرب جستن
to gain a ccess باریافتن
to gain in nealth شفایافتن
to gain in nealth بهبودی یافتن
loss and gain ضرر و منفعت
loss and gain زیان و سود
maximum gain تقویت حداکثر
paranosic gain بهره اصلی بیماری
to gain hearts جلب قلوب کردن
primary gain بهره اصلی بیماری
to gain a victory فاتح شدن
gain ground خاک دشمن راتصرف کردن تجاوز و تعدی کردن
directive gain تقویت انتن
capital gain منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
energy gain بازده انرژی
epinosic gain بهره ثانوی بیماری
secondary gain بهره ثانوی بیماری
gain the ear <idiom> رگ خواب کسی را به دست آوردن
no pain no gain <proverb> نابرده رنج گنج میسر نمی شود
No gain without pain. <proverb> بدون رنج چیزى بدست نمى آورى .
gain ground ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
To gain an advantage. کسب امتیاز کردن
gain ground پیشروی کردن
antenna gain بهره انتن
gain a victory پیروز شدن
loop ثباتی که حاوی تعداد دفعات تکرار حلقه است
loop کمند
loop پیچ خوردن حلقه زنی
loop ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
loop برنامه کامپیوتری که مرتب تکرار شود
loop حلقه شدن
loop حلقه
to keep somebody in the loop <idiom> کسی را در جریان نگه داشتن [گذاشتن] [موضوع ویژه ای] [اصطلاح روزمره]
loop حلقه طناب
loop ساخت یک قطعه سیم یا نوار به شکل دایره
loop تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop گره
loop خمیدگی
loop حلقه دارکردن
loop گره زدن
loop بخش اصلی دستور با حلقه که توابع اولیه را انجام میدهد به جای اینکه وارد حلقه شود یا حلقه را ترک کند یا تنظیم کند
loop مهاری
loop دریچه
to be in the loop <idiom> در جریان بودن [موضوع ویژه ای] [اصطلاح روزمره]
while loop دستورات برنامه شرطی که در صورت درست بودن یک شرط, یک قطعه را اجرا میکند
loop حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
loop عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
to keep somebody in the loop <idiom> کسی را در جریان گذاشتن [موضوع ویژه ای] [اصطلاح روزمره]
loop حلقه زدن
to be in the loop <idiom> آگاه بودن از [موضوع ویژه ای] [اصطلاح روزمره]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com