Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
coat card
صورت
Other Matches
first coat
اندودیارنگ نخست
first coat
اندودیارنگ دست اول
coat
پوشش
coat
اندودن
coat
پوشاندن روکش کردن
coat
روکش
p coat
اهک
coat
نیمتنه
coat
کت
p coat
اندوداب
coat
لایه
coat
پوشاندن
coat
روکش کردن استر کردن
coat hangers
جارختی
prime coat
روکش اصلی
bitumen coat
روکش قیری
box coat
پالتوی کلفت
coat hanger
جالباسی
buffy coat
پرده لیفی خون
prime coat
اندود نفوذی
coat hangers
جالباسی
rain coat
بارانی
rough coat
نخستین اندود
aluminum coat
روکش الومینیوم
reinforced coat
اندود مسلح
priming coat
استر
protective coat
لایه یا قشر محافظ
bituminous coat
اندود قیری
priming coat
پوشش استری
prime coat
روکش نخستین
polo coat
پالتو پشم شتر
enamel coat
روکش لعاب
dust coat
لباس روبرای گرفتن گرد جامه گردگیر
dress coat
جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا
covert coat
یکجور رولباسی کوتاه سبک
copper coat
روکش مسی
coat of plastering
لایه اندود
coat of paint
اندود رنگ
coat of laquer
روکش لاک
coat of laquer
لعاب
coat hook
قلاب رخت اویز
coat armour
زره ونشانهای خانوادگی
enamel coat
روکش لعابی
finishing coat
اندود رویه
flat coat
روکش اصلی
paint coat
روکش رنگ
lead coat
روکش کردن سربی
oil coat
جامه مشمعی
oil coat
نیمته مشمعی
nickel coat
روکش نیکلی
metal coat
روکش فلزی
lime coat
روکش اهکی
joseph's coat
کت رنگارنگ
joseph's coat
کت چند رنگ
fur coat
پوستین
fools coat
جامه چل تکه لوده ها یکجور نرم تن دوکپهای
cement coat
اندود سیمانی
to coat something
[with paint]
چیزی را با لایه ای
[از رنگ]
پوشاندن
car coat
پالتو
to turn ones coat
تغییرمسلک دادن
varnish coat
روکش لاک
waist coat
جلیقه
zinc coat
روکش روی
coat rack
محلآویزکت
duffle coat
کتپشمی
riding coat
کتسوارکاری
seed coat
پوششتخم
three-quarter coat
کتسهربع
coat-tails
دو قسمتدرازپشتیکتهایرسمی
duffel coat
نوعیکت
The button on my coat off.
تکمه کتم افتاد
top coat
روکش سقف
on one's coat-tails
<idiom>
همراه کس دیگر
to dust the coat of
کتک زدن
coat dress
روپوش
sealing coat
روکاری سیاه
sack coat
ژاکت یا کت دارای یک یا دوردیف دگمه
tack coat
پوشش نهائی جاده با قیر
coat of arms
نشان یا علامت دولت یاخانواده وامثال ان
glazing coat
روکش شیشهای
sealing coat
سیلکوت
coat of mail
زره نیم تنهای
frock coat
نیم تنه دامن بلند مردانه فراک
tack coat
اندود اتصال
morning coat
نیم تنه دامن گرد
tack coat
چسب اندود اندود سطحی
tail coat
جامه دامن گرد که پشت ان ماننداست به دم
coat hanger
جارختی
tin coat
روکش قلع
seal coat
روکاری
clear varnish coat
روکش لاکی براق
Cut your coat according to your cloth.
<proverb>
کت ات را به اندازه پارچه ات ببر.
pea jacket or coat
کپنک
swallow tail coat
جامه شب
flat coat
[painting]
لایه صاف رنگ
his coat was in blue velvet
نیمتنه اش
his coat was in blue velvet
مخمل ابی بود
pea jacket or coat
جامه کلفت پشمی که ملوانان در سرما می پوشند
swallow tail coat
جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
The coat fitted me like a glove .
کت قالب تنم بود ( کاملا" انداره بود )
to sugar-coat the pill
[American E]
<idiom>
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید
[اصطلاح مجازی]
You have rubbed your coat against some wet paint .
کت ات را مالیده یی به رنگ ( رنگی کرده ای )
the soft side of the coat isin
انروی نیم تنه که نرم است تواست
This tie tones in with a brown jacket(coat).
این کروات با کت قهوه ای جور می آید
card
برگ
greetings card
کارتتبریک
ID card
کارت شناسایی
ID card
شناسنامه
card
بخشی از ستون کارت که برای یک نوع داده در نظر گرفته شده است
card
مین فلز برای تختههای مدار
card
بخشی از حافظه که حاوی نمایش داقیق اطلاعات روی کارت است
card
مجموعهای از شیارهای فلزی در انتهای لبه و روی سطح کارت که باعث ورود آن دراتصال لبه و ایجاد تماس الکتریکی میشود.
card
کارتی که فقط حاوی شیارهای هادی است بین اتصال کارت اصلی و کارت اضافی که باعث میشود کارت اضافه به آسانی کارکند و بررسی شود در خارج از محفظه آن
card
تخته مدار چاپ شده که به سیستم متصل است برای افزایش کارایی آن
card
فرمی که حاوی تخته اصلی است که روی آن تختههای حلقوی چاپ شده قابل نصب هستند تا یک سیستم انعط اف پذیر ایجاد شود
card
ماشینی که در کارت پانچ سوراخ ایجاد میکند
card
ترکیبی از سوراخهای پانچ شده که معرف حروف روی پانچ کارت است
card
سوراخی که در موازات بلندترین لبه کارت قرار دارد
card
تختهای که شامل درایو دیسک سخت است و نیز واسطهای مورد نیاز الکترونیکی که قابل ورود به سیستم هستند
card
وسیلهای که به طور خودکار کارت پانچ را درون دستگاه خواننده قرار میدهد
card
خط ی از اطلاعات پانچ شده درباره یک حرف که موازی با قسمت کوتاه تر کارت است
card
برنامه کوتاهی که داده را از کارت پانچ به حافظه اصلی منتقل میکند
card
وسیلهای که داده کارت پانچ را به حالتی کا قابل دریافت برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
card
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
card
ورقه نصب مواد که روی آن قط عات الکترونیکی قابل نصبند
card
کارتی با سوراخهای پانچ شده روی آن برای نمایش داده
card
وسیلهای که داده را از پشت کارت شناسایی یا کارت اعتباری می خواند
card
روشی که در آن سطرها و ستون ها طوری مرتب می شوند که نشان دهنده فیلدهای دادهای و حروف در کارت پانچ باشند
card
قطعه کوچکی از کاغذ یا پلاستیک
card
یک کارت پانچ
card
ورق بازی کردن
card
کارت ویزیت بلیط
card
پنبه زنی
card
کارت
card
برگه
card
مقوا
card
ورق
card
کارت تبریک کارت عضویت
card
ماشین پرداخت پارچه
card
ورق بازی گنجفه
card
امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
stub card
ته کارت
aperture card
روش ذخیره سازی اطلاعات میکروفیلم در یک کارت که میتواند شامل اطلاعات پانچ شده باشد
wild card
روشی که به یک سیستم عامل امکان میدهد تا روی چندین فایل با نامهای مرتبط عملکرد مفیدی داشته باشد
playing card
ورق بازی , برگ
playing card
ورق گنجفه
playing card
گنجفه
bin card
کارت مصرف محتویات فرف
tape to card
از نوار به کارت
binary card
کارت دودویی
punched card
کارت منگنه شده
time card
کارتی که ساعت حضور وغیاب کارگر روی ان قید میشود گاه برگ
summary card
کارت خلاصه
storm card
طوفان نمای دریایی
smart card
کارت هوشمند
credit card
کارت یاورقه خرید نسیه
punched card
کارت پانچ شده
qualification card
کارت مهارت در تیراندازی کارت ثبت میزان مهارت
ram card
RAکارت
range card
کارت برد
range card
کارت تیر سلاح جدول تیر سلاح
red card
کارت قرمز
punched card
کارت کارمندی که در مقابل هرروز یا هر ساعت کار انراسوراخ کنند
punch card
کارت منگنه
punch card
برگ منگنه
red card
علامت اخراج اخراج بازیگر
account card
کارت حساب
race card
برنامه اسب دوانی
report card
کارنامه
safety card
کارت تامین جنگ افزار
safety card
کارت تامین اتشبار
identity card
شناسنامه
credit card
کارت اعتباری
punched card
کارت منگنه
to play one's card well
از فرصت خود استفاده کامل کردن
vaccination card
دفترچه واکسیناسیون
high card
کارتبالا
boarding card
کارتمخصوصیکهمسافرانباید بههمراهداشتهباشند
card vote
کنارهگیریبهنفعکسی
cash card
کارتمخصوصگرفتنپول
cheque card
کارتشناساییمخصوصدریافتچک
to palm a card
برگی را در دست غیباندن
index card
کارتشاخص - کارت Index
To play ones last card
آخرین تیر ترکش رارها کردن
He is a loose card .
خیلی ول است
card up one's sleeve
<idiom>
برای روز مبادا نگهداشتن
trump card
<idiom>
استفاده از وسیله قدیمی اگر هیچ چیز دیگرکار نکند
I have a credit card.
من کارت اعتباری دارم.
card-cut
[برجسته کاری کوچک زنجیره ی هندسی در کتیبه های گوتیک]
to get
[be given]
your card
[British E]
<idiom>
برگه اخراج از شغل را گرفتن
[اصطلاح روزمره]
card support
حافظورق
green card
کارت سبز
trailer card
کارت پشت بند
visiting card
کارت ویزیت
visiting card
کارت اسم درفرانسه
visting card
کارت ویزیت
we left a card on him
کارتی در خانه اش گذاشتیم
yello card
کارت زرد
yello card
اخطار
card sharp
قمارباز ماهری که ورق جور میکند و برگ میزند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com