English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
coaxial line کابل هم محور
Other Matches
coaxial متحدالمرکز
coaxial هم اسه
coaxial موازی
coaxial هم محور
coaxial cable کابل هم مرکز
coaxial cable سیم هم مرکز
coaxial cathod کاتد متحدالمرکز
coaxial cable کابل هم محور
coaxial graphical correlation همبستگی نموداری
line to line spacing فاصله سطور
line by line milling فرز کردن سطری
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line to line fault تماس خطوط
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
on line مورداستعمال
on line داخل رده
on line در خط
off line قطع
out of line خارج از خط جبهه
on line درون خطی
on line متصل
on line مستقیم
line of d. حد فاصل
line of d. مرز
on the line هواپیمای اماده پرواز
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
off line غیر متصل
off line برون خطی
off line منفصل
down the line ضربه از کنار زمین
down line بار کردن پایین خطی
line up به خط شدن
line up به ترتیب ایستادن
line up ردیف ایستادن تیم
line-up به خط شدن
line-up به ترتیب ایستادن
line-up ردیف ایستادن تیم
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
on line help کمک مستقیم
line by line سطر به سطر
all along the line درامتدادهمه خط
all along the line در همه جا
along line در امتداد خطوط
along line در خط
line out با خط علامت گذاشتن
in line شمشیر در وضع حمله
in line همراستا
to come in to line در صف امدن
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
the line صف
mean line خط میان
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
in line <idiom> با محدودیت متداول
out of line <idiom> ناصحیح
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line up <idiom> به صف کردن
old line محافظه کار
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
down the line <idiom> درآینده
o o line خط دیدبانی سپاه
o o line خط تقسیم دیدبانی
to come in to line موافقت کردن
line جبهه جنگ
line لاین
line خط
line محصول
line پوشاندن
line استرکردن
line شعبه
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
line ترازکردن
line اراستن
line رشته
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line نسب
line خط زدن
line حدود رویه
line طرز
line سیم
line در سمت
line صفی در خط
line خط صف
line طناب خط
by line خط دوم یافرعی
by-line خط فرعی راه اهن
line ردیف
line رسن
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
line رشته بند
line طناب سیم
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
line ریسمان
line سطر
line : خط
line جاده
line دهنه
line بخط کردن
line خط دار کردن
line خط انداختن در
by line کار یاشغل اضافی وزائد
by-line خط دوم یافرعی
by line خط فرعی راه اهن
line : خط کشیدن
line لجام
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
principal line خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
private line خط خصوصی
lyman line خط لیمان
mach line موج ضربهای ضعیف
line tester ازمایش کننده خط
line terminal ترمینال خط
lumber's line خط سینه ناو
lubber's line نشانگر سینه
lubber line خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
lubber line خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
pipe line خط لوله
line voltage ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
line voltage ولتاژ شبکه
line voltage ولتاژ خط
line up billiard بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
line transformer مبدل خط
load line خط بار
load line خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
local line خط محلی
loop line دوراهی
line width پهنای خط
marline or line طناب کوچک دولا
overhead line سیمکشی هوایی
out line font قلم متغیر
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
possibilities line خط امکانات
possibilities line خط بودجه
poverty line خط فقر
price line خط قیمت
out line font فونت متغیر
orienting line خط توجیه
on line system سیستم درون خطی
on line storage حافظه درون خطی
phantom line خط فرضی
phantom line خط سری
pass a line رد کردن طناب
peaked line خط چین
peaked line خط پاره پاره
penny a line ارزان
penny a line پست
penny a line ارزان نویس بی مایه
outhaul line برون کش
percolation line خط نفوذ
out of line coding کدگذاری برون خطی
phase line خط خیز
phase line خط مبداء حرکت جنگی
on line operation عمل درون خطی
overhead line خط هوایی
on line operation عملکرد درون خطی
multidrop line پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line خط چند رشتهای
mould line خط حاصل از تلاقی دو سطح
morning line امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mooring line طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
mooring line سیم مهار
mooring line طناب مهار مین
message line خط مخابره
median line میانه
mason's line ریسمان کار
marriage line عقدنامه سند ازدواج
multipoint line خط چند نقطهای
on line database پایگاه داده درون خطی
offside line خط فرضی موازی با دروازه
off line storage حافظه برون خطی
off line operation عملکرد برون خطی
nonswitched line خط غیر گزینشی
non switched line خط گزینه نشده
no fire line خط منع اتش توپخانه
no fire line خط منع اتش
night line ریسمان ماهی گیری شبانه
new line character دخشه تعویض سطر
neutral line خط بی اثر
marriage line گواهینامه ازدواج
line of regression خط رگرسیون
line of fire خط تیر
line of fall خط فرود گلوله به زمین
line of fall خط فرود
line of engagement ناحیهای از سینه که روبروی شمشیر قراردارد
line of duty نحوه انجام وفیفه
line of duty مسیر خدمتی
line of drift خط انتقال گمشدگان به عقب
line of drift خط انتقال مجروحین به منطقه عقب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com