English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 138 (8 milliseconds)
English Persian
coffee and milk شیر قهوه
coffee and milk قهوه و شیر
Other Matches
coffee قهوه
coffee درخت قهوه
I'd like some coffee. من یه مقدار قهوه میخواهم.
black coffee قهوه بدون شیر
coffee bean دانهدرختقهوه
coffee morning آنچهدرصبحدرخانهافرادرویدهد
I could do with a cup of coffee. از یک فنجان قهوه بدم نمی آید
coffee shop قهوه خانه
white coffee شیرقهوه
coffee shop رستوران
coffee tree درخت قهوه
coffee bar محلفروشقهوهواسنک
white coffee قهوه با شیر
coffee spoon قاشققهوه
coffee mills قهوه خرد کن
we had coffee of a kind یکجورقهوهای داشتیم یاخوردیم
coffee break تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
coffee break تنفس
coffee breaks تنفس
coffee mills دستگاهی که با آن دانههای قهوه را آرد میکنند
coffee pots قهوه جوش
coffee pots کتری قهوه
coffee pots قهوه ساز
coffee pots قوری قهوه
coffee breaks تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
coffee mug لیوانقهوه
coffee room اطاق ناهارخوری درمهمانخانه
coffee grinder حرکت دورانی یک پای ژیمناست با دو دست روی زمین
black coffee قهوه تلخ
coffee table میزپیشدستی
irish coffee قهوه داغ شیرین با ویسکی ایرلندی و کرم
iced coffee قهوه سرد
black coffee قهوه سیاه
decaffeined coffee قهوه بدون کافئین
coffee tables میزپیشدستی
coffee grinders حرکت دورانی یک پای ژیمناست با دو دست روی زمین
black coffee قهوه بی شیر
coffee berry دانه قهوه
coffee house قهوه خانه
I'd like a cup of coffee, please. لطفا یک فنجان قهوه میخواهم.
coffee grounds تفاله قهوه
coffee berry بن قهوه
coffee roaster قهوه بوده
coffee roaster اسباب بودادن قهوه
coffee room خوارک خانه
coffee-table books کتاب پر تصویر و بزرگ و پر جلایی که روی میزپیشدستی قرار میدهند
coffee-table book کتاب پر تصویر و بزرگ و پر جلایی که روی میزپیشدستی قرار میدهند
to pulp coffee beans دانههای قهوه را مغز کن
Would you care for a cup of coffee? آیا دوست دارید یک لیوان قهوه داشته باشید؟
espresso coffee maker قهوهجوش
The coffee is piping hot. این قهوه خیلی داغ است
Neapolitan coffee maker قهوهسازناپلی
vacuum coffee maker تخلیهقهودرستکن
A strong (weak)coffee (tea,etc. ) قهوه ( چای وغیره ) پررنگ (کم رنگ )
automatic filter coffee maker صافیقهوهجوشاتوماتیک
milk دوشیدن شیره کشیدن از
milk شیره گیاهی
No milk, please. لطفا بدون شیر.
milk شیر
With milk, please. لطفا با شیر.
some milk مقداری شیر
to go off milk دیگرشیرندادن
without milk بدون شیر
f. of milk ازدیادترشح شیر
with milk با شیر
wolf's milk فرفیون فربیون مادریون
top milk روشیر
top milk سرشیر
milk snake مار بی زهرخاکستری
skimmed milk شیر رژیمی
skimmed milk شیر بدون خامه
malted milk شیر مالتدار
malted milk نوشیدنی حاوی شیر خشک و مالت و بستنی
milk bread نانشیرنی
top milk رویه شیر
milk tooth دندان شیری
milk fever لرز شیر
milk jug شیر خوری
milk leg ورم پای نوزاد همراه با دردبهنگام زایمان
milk livered بزدل
milk livered نامرد
milk maid زن شیردوش
milk maid زنی که درشیرخانه یا شیر فروشی کارمیکند
milk man شیر فروش
milk of lime دوغاب اهک
milk of lime شیر اهک
milk disk دیسک انتقال داده از ماشین کوچک به کامپیوتر بزرگتر. که توان پردازش بیشتر دارد
milk and water بی مزه
evaporated milk شیری که بوسیله تبخیرغلیط شده است
condensed milk شیرغلیظ
milk float عرابه یا چرخ شیر فروشی
milk floats عرابه یا چرخ شیر فروشی
milk shake مخلوط شیر وشربت وبستنی
milk-shake مخلوط شیر وشربت وبستنی
milk-shakes مخلوط شیر وشربت وبستنی
skimmed milk شیرخامه گرفته ورقیق
milk teeth دندان شیری
lime milk شیر اهک
milk of lime اب اهک
milk of magnesia مایع شیری رنگی که هیدرکسید منیزیم است وبعنوان ضد اسید وملین بکارمیرود
milk pail گاودوش
milk weed گیاه پادزهر
milk white شیری رنگ
modified milk شیری که اجزا ان را کم وزیاد کرده بکودکان می خوراتتد
pigeon milk خوراک نیمه هضم شدهای که کبوترازچینه دان خوددراورده بجوجههای خودمیدهد
rice milk شیر برنج
rice milk شیروبرنج
skim milk شیرخامه گرفته ورقیق
skim milk شیر بی چربی
the milk is on the turn شیر داردترش میشود
the milk was spilt شیر ریخت
to milk the ram اب در هاون ساییدن
milk weed شیر گیاه
milk walk دور
milk pail فرف شیر دوشی شیر دوشه
milk punch مشروبات مخلوط با شیر وقند
milk sugar لاکتوز
milk vetch گون
milk vetch گون کتیرا
milk walk گشتی که شیر فروش میزند گشت
to suck milk پستان مکیدن
to suck milk شیر خوردن
to milk the ram کوشش بیهوده کردن
a land of milk and honey <idiom> بهشت
a land of milk and honey <idiom> جای سعادت و خوشی
The milk [the wine] has already turned [gone off] . شیر [شراب] پیش از این بریده شده است.
Milk that has turned sour. شیری که ترش شده است.
churned sour milk دوغ
put some milk to your tea اندکی شیر بچایی خود بیفزایید
milk of human kindness مهربانی طبیعی بشر
cry over spilt milk <idiom> شکایت وناله از چیزی که بتازگی اتفاق افتاده
It is no use crying over spilt milk . <proverb> بعد از ریختن شیر ,گریه فایده ندارد.
You cannot sell the cow and drink the milk . <proverb> نمى توان هم گاو را فروخت هم شیرش را نوشید .
Refugees believe Germany is a land of milk and honey. پناهندگان فکر می کنند در آلمان حلوا می دهند.
Fresh flowers (fruit,eggs,milk). گل ( میوه ،تخم مر غ ،شیر )تازه
Please warm up this milk . warm and sincere greetings . لطفا" این شیر را قدری گرم کنید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com