English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 75 (5 milliseconds)
English Persian
cognitive style سبک شناختی
Other Matches
cognitive شناختی
cognitive map نقشه شناختی
cognitive schema طرحواره شناختی
cognitive system نظام شناختی
cognitive consonance هماهنگی شناختی
cognitive dissonance ناهماهنگی شناختی
preferred cognitive mode شیوه شناختی مرجح
style ساخت [سازمانی یا سیستمی]
old-style روش گاهشماری قدیمی
there is no style about her لباس یا وضعش متداولی است
there is no style about her سرووضعش زیبایی
old-style حروف باریک و خمیده به جلو
style سبک بافت
there is no style about her ندارد
style آرایش [سازمانی یا سیستمی]
style ترکیب [سازمانی یا سیستمی]
style نامیدن
style میله متداول شدن
style قلم
style سبک متداول
style سلیقه
style خامه سبک نگارش
style روش
style فاهر , نوشتار, اندازه قلم , رنگ , فضا و حاشیههای متن در نوشته فرمت شده
style شیوه
style سبک
style معمول کردن مد کردن
Mejidian style طرح مجید [این طرح جلوه ای از طرح محرابی و ترکیب با گل فرنگ است که بدلیل علاقه عبدالمجید، سلطان ترکیه به این طرح آنرا به او نسبت داده اند.]
Isabellino style سبک ایزابلین
Lombard style سبک لومبارد
castle style [نوعی معماری قرن هجدهم میلادی با کنگره و مزغل و پله های مارپیچی]
cathedral style [احیای سبک گوتیک در اوایل قرن نوزدهم میلادی]
managerial style سبک مدیرانه
Lancet style [سبک گوتیکی اواخر قرن نوزده مرسوم به سبک نیزه ای]
Isabellian style سبک ایزابلین
Indian style [سبک معماری هندی متاثر از فرهنگ غربی]
Hirsau style [نوعی معماری به سبک رومی در آلمان و استرالیا]
Free style [سبک قرن نوزده در احساس سبک کلاسیک و دومستیک]
Federal style سبک معماری فدرال
English style [نوعی سبک قرن بیستم در انگلستان و شمال آمریکا]
dragon style [سبک دراگون که سبک هنری وایکینگ های اسکاندیناوی بوده است.]
court style سبک کورت [دوره جدیدتری از سبک گوتیک شعاع ساز و گوتیک در فرانسه]
chateau style [سبک معماری قرن نوزدهم فرانسه که ترکیب سبک های گوتیک و رنسانس بود.]
cramp one's style <idiom> محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
in a narrative style بشکل روایت
life style سبک زندگی
in a narrative style بسبک داستان
elegant style انشا فریف
easy style سبک سلیس
easy style انشای روان
ease of style سبک سلیس
ease of style روانی انشا
brush style قالب قلم
brush style طرح قلم
bald style روش و مکتب ساده وبی لطافت
line style سبک خط
orientalizing style شیوه خاورمابی
orientalizing style سبک شرقی
To go out of fashion (style). بدام افتادم
finish style طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
type style سبک فونت
style sheet ورق تعاریف
style sheet مجموعه تعاریف
style sheet الگویی که برای تولید خودکار نحوه یا نوع یک متن مثل روش کار , کتاب , برنامه ,... از پیش فرمت و قالب بندی شده باشد
style of architecture سبک معماری
severe style شیوه جدی
pointed style سبک قوس تیزه دار
point style شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
Italian Villa style [سبک التقاطی مورد استفاده در قرن نوزدهم بومی ایتالیا]
context style of a expression سیاق عبارت
attacking [style of play, player] <adj.> مهاجم
attacking [style of play, player] <adj.> حمله
His style of writing is rather colourless and lifeless. سبک نویسندگیش خشک وبی روح است
attacking [style of play, player] <adj.> تهاجمی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com