English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
cold cream یکجور مرهم
Other Matches
cold spell or cold snap <idiom> یک جعبه هوای سرد
cream کرم
Cream <adj.> <noun> رنگ کرم
cream سرشیر
with cream با خامه
cream میله پرش
cream هر چیزی شبیه سرشیر
cream زبده
cream کرم، خامه، سرشیر
cream کرم رنگ سرشیر بستن
cream ضربه محکم به توپ
face cream کرم صورت
cream jug جایخامه
single cream خامهپرچرب
sour cream خامه ترش
with single cream با کرم یا خامه کم
cream caramel کرم کارامل
ice cream بستنی
whipping cream خامهی پر چربی
with double cream با کرم یا خامه زیاد
cream of the crop <idiom> انتخاب عانی
raw cream خامه
cream separator خامه گیر
cream of tarter طرطیر
cream of tartar کرم تارتر
cream cheese پنیری که با شیر خامه دارتهیه شود
cream tea نوعیعصرانهمتشکلازچای
clotted cream نوعیخامهکهدرجنوبغربیانگلیستولیدمیشود
scalded cream سر شیری که بوسیله گرم کردن شیر بگیرند
vanishing cream کرم یا روغنی که چون بصورت بمالندزودخوردبرودیاپوست صورت انرا جذب کند
cream cracker نوعیبیسکوئیت
cream tea مرباو...
cream coloured خامهای
cream coloured خامهای رنگ شکری
cream of lime دوغاب اهک غلیظ
double cream خامهزیاد
The ice-cream has not set yet. بستنی هنوز سفت نشده
ice cream container مخزن
ice-cream soda یکنوعدسر
ice cream container بستنیساز
ice cream scoop ملاقهبستنی
The cream wont keep tI'll tomorrow . خامه تا فردا خراب می شود
ice cream maker بستنیساز
ice cream freezer فرف بستنی سازی
cream-colored wool پشم شکری [این نوع پشم مخلوطی از پشم سفید درجه یک با پشم های رنگی نیز بوده و جداسازی آن یا غیرممکن و یا دشوار می باشد. این اصطلاح به پشم زرد رنگ نیز اطلاق می شود.]
ice cream bar بستنی چوبی [غذا و آشپزخانه]
cold روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
keep cold خونسردی خود را حفظ کردن
cold اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
cold خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
keep cold دست پاچه نشدن
cold روشن کردن یک کامپیوتر
cold زکام سردشدن یا کردن
cold سرماخوردگی
cold سرما
i f. cold سردم است
cold نه گرم
it is cold سرد است
I have a cold. من سرما خورده ام. [پزشکی]
to keep cold دست پاچه نشدن
It's too cold. آن خیلی سرد است.
cold بدون آماده بودن
out cold <idiom> به کما رفتن
out in the cold <idiom> تنها
cold frames سرما دورکن
head cold سرماخوردگی معمولی زکام
slight cold سرما خوردگی کم یا جزئی
to benvmb with cold از سرما بیحس کردن
to catch cold سرماخوردن
to shiver with cold از سرمالرزیدن
to catch cold زکام شدن
cold frame سرما دورکن
exposure to cold درمعرض سرما بودن
we were perished with cold از سرما مردیم
to grow cold سردشدن
cold swage اهنگری کردن در حالت سرد
cold test ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
it is proof against cold سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
head cold نزله
i wonder he did not catch cold که سرما نخورد
nurse a cold سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
paradoxical cold سرمای تناقضی
deep cold سرمای ژرف
i wonder he did not catch cold تعجب میکنم
he is recovered from his cold سرما خوردگی او برطرف شد
cold working شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
cold working سردکاری
cold work کار سرد
cold work عملیات شکل دادن و چکش کاری فلزات در حالت سرد ودر دماهای پایین
cold thrust ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold storage سردخانه
cold sweat عرق سرد
to get cold feet نامطمئن شدن
to feel cold احساس سردی کردن
to feel cold از سرما یخ زدن
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
The food is cold. غذا سرد است.
cold shoulder خونسرد
cold cuts گوشت پخته سرد
cold turkey ترک اعتیاد بلامقدمه
to go through cold turkey <idiom> رنج و درد کشیدن در حین ترک اعتیاد [به ویژه هروئین]
to go cold turkey یکدفعه اعتیادی را ترک کردن [روانشناسی] [پزشکی]
cold turkey بوقلمون سرد [آشپزی]
He is sky -cold. <proverb> آدم آسمان جلى است .
in cold blood <idiom> خیلی خونسرد
cold turkey بیرو دربایستی
cold turkey به طور صریح و بیپرده
cold turkey بلامقدمه
cold turkey بدون آمادگی
cold turkey بدون تهیه وتدارک
cold turkey خمار
cold turkey محروم
cold turkey ترک اعتیاد
some cold water مقداری آب سرد
cold air هوایخنک
cold coolant مخزنخنککننده
get cold feet <idiom> درآخرین لحظات ترسیدن
cold turkey <idiom> ترک کردن اعتیاد بدون دارو
catch a cold <idiom> سرما خوردن
I was shivering all over with cold . از سرما مثل بید می لرزیدم
I feel cold. سردم است
To kI'll someone in cold blood. درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
stone-cold بسیارسرد
cold fish غیر احساساتی
cold sweat سردخو
cold brittleness شکستگی سرد
cold boot راه اندازی سرد
cold boot روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
cold body منبع سرد
cold blooded بی عاطفه
cold blooded خونسرد
cold bloodedness خون سردی
cold blood خون سردی
cold bath ابتنی با اب سرد
catch cold زکام شدن
catch cold سرما خوردن
blow cold هوای سرد دمیدن
asphalt cold اسفالت سرد
cold brittleness شکنندگی سرد
cold cathode کاتد سرد
cold glue چسب سرد
cold galvanize گالوانیزه کردن در حالت سرد
cold forming حالت دهی در حالت سرد
cold form در حالت سرد شکل دادن
cold fault نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
cold extrusion فشردگی سرد
cold extrusion تراکم سرد
cold extrude فشردگی سرد
cold extrude تراکم سرد
cold draw در حالت سرد کشیدن سردکشی
cold die حدیده سرد
cold cracking ترک خوردگی فلز سرد
cold chisel قلم سردکار
cold sores تاول تبخالی
cold sore تاول تبخالی
cold fronts جبهه هوای سرد
cold front پیشان هوای سرد
cold front جبهه هوای سرد
cold-blooded خون سرد
cold war عموما" به مبارزات تبلیغاتی بلوکهای شرق و غرب علیه یکدیگربخصوص بعد از جنگ جهانی دوم اطلاق میشود
cold war جنگ تبلیغاتی وروانی
cold war جنگ تبلیغاتی ومطبوعاتی
cold war جنگ سرد
ice-cold مثل یخ
ice-cold فوق العاده سرد
ice cold مثل یخ
cold fronts پیشان هوای سرد
common cold سرماخوردگی
common cold گریپ نزله
cold snaps یخ بندان بی مقدمه
cold snap یخ بندان بی مقدمه
cold-shoulders بی اعتنایی کردن به
cold-shoulders خونسرد
cold-shouldering بی اعتنایی کردن به
cold-shouldering خونسرد
cold-shouldered بی اعتنایی کردن به
cold-shouldered خونسرد
cold-shoulder بی اعتنایی کردن به
cold-shoulder خونسرد
cold shoulder بی اعتنایی کردن به
cold cuts گوشت سرد با پنیر یخ زده کالباس واغذیه مشابه
common cold زکام
ice cold فوق العاده سرد
cold hearted بی عاطفه
cold roll نورد کردن در حالت سرد
cold livered بی عاطفه
cold rubber لاستیک سرد
cold link پیوند دستی
cold shut جوش سرد
cold spot نقطه سرماگیر
cold start دوباره روشن کردن
cold link پیوند سرد
cold start روش بازنشاندن کامپیوتر
cold start شروع سرد
cold light نور سرد
cold is merely privative گرما نیست
cold shortness سرد شکنندگی
cold shortness قابلیت شکست سرد
cold reduce نورد کردن در حالت سرد
cold redrawing دوباره کشی سرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com