English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English Persian
cold drawing die حدیده
cold drawing die سردکشی
Search result with all words
cold drawing bench میز سردکشی
Other Matches
cold spell or cold snap <idiom> یک جعبه هوای سرد
drawing رسم
drawing طرح
drawing ترسیم
drawing رسم فنی
drawing قرعه کشی
drawing حدیده کردن
drawing روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing کشیدن
drawing رسم کردن
drawing نقشه
drawing نقشه کارگاهی
drawing هنر طراحی تابلو نقاشی
drawing نقشه کشی فرش
drawing نقشه کشی
drawing table میز نقشه کشی
drawing tools مجموعه توابع در برنامه نقاشی که به کاربر امکان رسم میدهد. و به صورت نشانه هایی در میله ابزار فاهر میشود و شامل رسم دایره
drawing tools خط و رسم آزاد است
dy drawing lots به طریق قرعه
dy drawing lots قرعه کشیدن
dy drawing lots استقراع
engineering drawing طراحی و نقشه کشی مهندسی
fair drawing تصویر مناسب
fair drawing طرح مناسب برای چاپ و تکثیر
fine drawing رفوگری
instrumental drawing نقشه کشی با اسباب
detail drawing نقشه جزئیات
mirror drawing نقاشی از ایینه
method of drawing up طرز تنظیم
mechanical drawing ترسیم مکانیکی
pencil drawing تصویر مدادی
pencil drawing طرح مدادی
working drawing طرح ونقشه کار
wash drawing ابرنگ سیاه
three view drawing رسم فنی با سه نما
tabular drawing نقشه شیب
structural drawing نقشه ساختمانی
special drawing right حق برداشت ویژه
special drawing right حق برداشت مخصوص
shop drawing نقشه یا تفصیل مشخصات فنی که بکارخانهای فرستاده میشود
sectional drawing رسم مقطعی
sectional drawing رسم برشی
revised drawing رسم اصلاح شده
revised drawing رسم تجدید نظر شده
pen drawing تصویر خطی تصویر مدادی
pen drawing سیاهقلم
work drawing نقشه یاتفصیل مشخصات فنی که بکارخانهای فرستاده میشود
workshop drawing رسم کارگاهی
drawing set دستگاه نقشه کشی
detail drawing نقشه تفصیلی
drawing hand دستی که زه را می کشد
detail drawing نقشه ریزه کاری
detail drawing رسم فرعی در یک نقشه که جزئیاتی از ان را در برمیگیرد
detail drawing رسم جزئیات
detail drawing نقشه کشی جزئیات
drawing bench میز رسم
drawing blick حلقه کشش
drawing blick کشش
drawing card چیز جالب توجه
drawing card موجب جلب توجه
drawing card جالب
drawing curve شابلون دایره و منحنی
drawing device دستگاه ترسیمه
drawing die ماتریس کششی
drawing die حدیده کششی
deep drawing کشش عمیق
drawing ink مرکب رسم
computer drawing ترسیم کامپیوتری
drawing quality کیفیت کشش
drawing program نرم افزار طراحی و رسم روی صفحه توسط کاربر
drawing press پرس کششی
drawing pen قلم رسم
drawing office دفتر طراحی
drawing office دفتر نقشه کشی
drawing mill دستگاه نورد کششی
drawing materials لوازم نقشه کشی
drawing materials مواد اولیه نقشه کشی
drawing lots قرعه کشی
drawing lines خط کشی
drawing key کپیه نقاشی
drawing key طرح اولیه
drawing instrument وسایل رسم فنی
component drawing رسم جزیی
component drawing رسم قطعات
drawing goniometer نقاله رسم
drawing rooms اطاق پذیرایی
drawing pin پونز
line drawing نقاشی با مداد وقلم
drawing board میز نقشه کشی
drawing board تخته رسم
drawing boards میز نقشه کشی
drawing boards تخته رسم
drawing instrument وسایل نقشه کشی
loom drawing [نقشه فرش که بصورت تمام رنگی بر روی کاغذ شطرنجی رسم شود.]
breakdown drawing رسم پرسپکتیوی برای نمایش قطعات بصورت جدا از هم
line drawing ترسیم خطی
art of drawing هنر ترسیم رسم
drawing rooms سالن پذیرایی
line drawing خطوط جامدی که برای خط کشی در صفحه چاپی بکارمیرود
line drawing رسم مدادی
drawing room سالن پذیرایی
drawing room اطاق پذیرایی
back to the drawing board <idiom> کاری را از اول شروع کردن
outline assembly drawing نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
pattern construction drawing الگوی نقشههای ساختمانی
Back to the drawing board <idiom> [زمانی که کاری با شکست روبرو میشود و دوباره باید از اول شروع کرد]
shop or work drawing نقشه در حین انجام کار
special drawing rights حق برداشت ویژه
special drawing rights این اصطلاحات شامل افزودن قدرت وام دهی صندوق وافزایش میعان پولی جهان در این زمینه بوده است
ingot drawing crane جراثقال کشش شمش
deep drawing test ازمایش کاسگری
By trying to live like a king one ends by drawing . <proverb> آخر شاه منشى کاه کشى است .
frank drawing completion test ازمون تکمیل نقاشی فرانک
double action drawing press پرس کششی دوکاره
double action cam drawing press پرس کششی دو واکنشی
cold بدون آماده بودن
keep cold خونسردی خود را حفظ کردن
cold نه گرم
cold خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
keep cold دست پاچه نشدن
out in the cold <idiom> تنها
I have a cold. من سرما خورده ام. [پزشکی]
out cold <idiom> به کما رفتن
it is cold سرد است
It's too cold. آن خیلی سرد است.
i f. cold سردم است
cold روشن کردن یک کامپیوتر
cold زکام سردشدن یا کردن
cold اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
cold سرما
cold روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold سرماخوردگی
to keep cold دست پاچه نشدن
to go cold turkey یکدفعه اعتیادی را ترک کردن [روانشناسی] [پزشکی]
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
The food is cold. غذا سرد است.
to go through cold turkey <idiom> رنج و درد کشیدن در حین ترک اعتیاد [به ویژه هروئین]
cold turkey بوقلمون سرد [آشپزی]
to feel cold از سرما یخ زدن
to feel cold احساس سردی کردن
to get cold feet نامطمئن شدن
cold turkey ترک اعتیاد بلامقدمه
cold cuts گوشت پخته سرد
cold turkey ترک اعتیاد
we were perished with cold از سرما مردیم
cold turkey بیرو دربایستی
to shiver with cold از سرمالرزیدن
to grow cold سردشدن
to catch cold زکام شدن
to catch cold سرماخوردن
to benvmb with cold از سرما بیحس کردن
cold air هوایخنک
cold turkey به طور صریح و بیپرده
cold turkey بلامقدمه
cold turkey بدون آمادگی
cold sweat سردخو
cold sweat عرق سرد
cold storage سردخانه
cold frames سرما دورکن
cold frame سرما دورکن
cold turkey محروم
cold turkey خمار
cold turkey بدون تهیه وتدارک
cold coolant مخزنخنککننده
cold fish غیر احساساتی
i wonder he did not catch cold که سرما نخورد
i wonder he did not catch cold تعجب میکنم
head cold نزله
head cold سرماخوردگی معمولی زکام
he is recovered from his cold سرما خوردگی او برطرف شد
exposure to cold درمعرض سرما بودن
in cold blood <idiom> خیلی خونسرد
He is sky -cold. <proverb> آدم آسمان جلى است .
it is proof against cold سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
get cold feet <idiom> درآخرین لحظات ترسیدن
cold turkey <idiom> ترک کردن اعتیاد بدون دارو
stone-cold بسیارسرد
To kI'll someone in cold blood. درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
slight cold سرما خوردگی کم یا جزئی
I feel cold. سردم است
I was shivering all over with cold . از سرما مثل بید می لرزیدم
catch a cold <idiom> سرما خوردن
paradoxical cold سرمای تناقضی
nurse a cold سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
some cold water مقداری آب سرد
cold brittleness شکستگی سرد
cold boot راه اندازی سرد
cold boot روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
cold body منبع سرد
cold blooded بی عاطفه
cold blooded خونسرد
cold bloodedness خون سردی
cold blood خون سردی
cold bath ابتنی با اب سرد
catch cold زکام شدن
catch cold سرما خوردن
blow cold هوای سرد دمیدن
asphalt cold اسفالت سرد
cold sores تاول تبخالی
cold brittleness شکنندگی سرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com