English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
cold front جبهه هوای سرد
cold front پیشان هوای سرد
Search result with all words
upper cold front جبههوایبسیارسرد
Other Matches
cold spell or cold snap <idiom> یک جعبه هوای سرد
up front پیش -
at front <adv.> جلو
in front of در قبال
in front <adv.> جلو
at the front <adv.> جلو
in the front <adv.> جلو
at front <adv.> در مقابل
at front <adv.> در جلو
to go to the front داخل جنگ شدن
to go to the front بجبهه رفتن
up front بیعانه
up front پیشاپیش
up front از پیش
up front <idiom> روراست ،صحیح
up front جلو چشم مردم
at the front در جلو
up front در انظار
up front چشمگیر
up front با صراحت و صداقت
front نمای ساختمان
up front بیپرده پوشی
up front رک و راست
up front رک
in front <adv.> در جلو
at the front <adv.> در جلو
front سمت دشمن
front خط اول میدان رزم پیشانی
front جبهه هوا
front فرمان سر روبرو جلو
front به جلو
front بازی در سانتر
front جبهه
front درصف جلوقرارگرفتن
front جلو
front پیش
front صف پیش
front نما طرز برخورد
front جلودار
front منادی جبهه جنگ
front بطرف جلو روکردن به
front مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front در قبال
in the front <adv.> در مقابل
at the front <adv.> در مقابل
in front <adv.> در مقابل
in the front <adv.> در پیش
at the front <adv.> در پیش
in front <adv.> در پیش
at front <adv.> در پیش
in the front <adv.> در جلو
front بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
front یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
front نمای جلو
front نمای ساختمان
keep cold دست پاچه نشدن
keep cold خونسردی خود را حفظ کردن
it is cold سرد است
i f. cold سردم است
to keep cold دست پاچه نشدن
cold سرما
out cold <idiom> به کما رفتن
out in the cold <idiom> تنها
It's too cold. آن خیلی سرد است.
I have a cold. من سرما خورده ام. [پزشکی]
cold بدون آماده بودن
cold نه گرم
cold اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
cold خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold روشن کردن یک کامپیوتر
cold سرماخوردگی
cold روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold زکام سردشدن یا کردن
odd front خط دفاعی 4 نفره
front view پیشانی
front drop پرش به بالا و چرخش بجلو وفرود روی شکم
front end سر جلویی
front end نرم افزار نهایی
front view جبهه
front view نمای جلو
front view نمای جلویی
front underlock خیمه کامل و پریدن به پشت حریف
front wall دیوار مقابل اسکواش
mach front انتن ماخ سنج
mach front میله انتن سرعت سنج هواپیما
water front جبهه رطوبتی
fore front نمای اصلی
front court محوطه جلو خط سرویس اسکواش
front court نیمهای که به ان حمله میشود
front grip گرفتن میله دست مهتابی
home front عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
front wall دیوار جلو
front strain کرنش پیچشی
front race پیشتازی
front raise تمرین با دنبل از ناحیه ران تاشانه و ساعد روی بازو
front matter مقدمه
front putty بتونه جلو
front porch میدان جلو
front panel مجموعهای از کلیدها و علائم برای کنترل سیستم کامپیوتری توسط اپراتور
front panel تابلوی جلو دار
front office سیاستمداران وگردانندگان یک سازمان
front wing گلگیر جلوی اتومبیل
front rank صف جلو
front sight مگسک
front bearing یاطاقان جلو
front face سطح برجسته
front face پیشانی
front lighting روشنایی جلو ساختمان
front liner سانتر فوروارد
front lines خط مقدم جبهه
front lines خطوط مقدم
front lines خطوط جلو جبهه
front axle اکسل جلو
front matter پیش گفتار
popular front ائتلاف احزاب دست چپی ومیانه رو
front leg پایهجلو
front lamp لامپ جلو
front knob دستگیریجلویی
front indicator جلو
front indicator فشارسنج
front footrest پدالجلویی
front foil فلزورقهایجلویی
front flap زبانهجلویی
front derailleur درایلرجلویی
front lights چراغهایجلو
front mudguard گلگیرجلو
front pipe لولهجلو
In the front rank. درصف جلو
front door دراصلیساختمان
front crawl شنایکرال
front bench اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
front wheel چرخجلو
front tip آبپاشنوکاتو
front point میخجلویکفش
front pocket جیبجلو
front crossbar مانعپیشین
front brake ترمزجلو
front board مقوایجلویی
sight front دید جلو در نقشه برداری
shock front جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
shirt front پیش سینه
shirt front پیش سینه اهاری
sea front نمای دریایی شهر
pressure front جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
popular front لیکن زمامداری این حکومتها دیری نپایید
popular front ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
popular front جبهه خلق ملی
stationary front جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
the front door درجلو
the front door درورد
front binding روپوشجلویی
front beam شاغولجلویی
front apron جلویکروات
fall front پیشآمدگیجلویدکور
wave front جبهه موج
wave front جبهه امواج رادیویی
type front ماشین تایپ به جلو
type front نوعی روش تایپ کردن نامه ها
popular front جبهه ملی
front men پیشرو
front line 9 بخش اول زمین 81 بخشی گلف
front line خط حمله خط حمله یادفاع
front men جلودار
front rake زاویه شیب
front-runner دونده پیشتاز
action front حاضر به تیر
front men منادی
shop front ازاره نمای بنا
warm front جبهه هوای گرم
front runner دونده پیشتاز
front man جلودار
front-page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front-page سرصفحه
front page مطالب سرصفحه یا سرمقاله
front man منادی
front page سرصفحه
front man پیشرو
front-runners دونده پیشتاز
cold blooded خونسرد
cold blooded بی عاطفه
cold body منبع سرد
cold-shoulders خونسرد
cold bloodedness خون سردی
cold-shoulders بی اعتنایی کردن به
to feel cold از سرما یخ زدن
cold snap یخ بندان بی مقدمه
cold snaps یخ بندان بی مقدمه
cold sore تاول تبخالی
cold sores تاول تبخالی
asphalt cold اسفالت سرد
blow cold هوای سرد دمیدن
catch cold سرما خوردن
catch cold زکام شدن
cold bath ابتنی با اب سرد
cold blood خون سردی
cold coolant مخزنخنککننده
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
cold turkey بدون آمادگی
cold turkey بدون تهیه وتدارک
cold turkey خمار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com