Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
cold rating
خروجی ماکزیمم موتور جت بدون استفاده از سیستم پس سوز
Other Matches
cold spell or cold snap
<idiom>
یک جعبه هوای سرد
rating
درجه رتبه
rating
نرخ
rating
رژیم اسمی
rating
دسته بندی
rating
درجه بندی
rating
دسته بندی کردن
rating
طبقه بندی کردن درجه بندی
rating
ترتیب تقدم
rating
توان نامی توان قدرت
rating
نحوه عملکرد مجاز
rating
ریتینگ
rating
نرخ بندی
rating
تقویم
rating
میزان عوارض
rating
سنجش توان
rating
سرزنش
self rating
تعیین میزان استعداد خود
performance rating
درجه بندی عملکرد
cetane rating
اشل عددی برای سنجش میزان بهسوزی سوختهای موتورهای دیزل
advancement in rating
ارتقاء درجه
peer rating
درجه بندی همسالان
wet rating
توان یا تراست بااستفاده ازمکانیزم تزریق اب یا ترکیب اب و متانل
wattage rating
حد واتی
proficiency rating
طبقه بندی بر حسب پایه مهارت یا مهارت شغلی
vendor rating
رده بندی فروشندگان براساس سابقه انها
rating plate
صفحه مشخصات
vendor rating
طبقه بندی فروشندگان
suppliers rating
درجه بندی نمودن فروشنده ها
service rating
تقدم پرسنلی رتبه بندی پرسنلی
service rating
طبقه بندی پرسنلی
rating schedule
مقیاس درجه بندی
rating scale
مقیاس درجه بندی
rating plate
پلاک قدرت
rating plate
پلاک مشخصات
octan rating
درجه اکتان
nominal rating
کار اسمی
credit rating
درجه بندی اعتبار
credit rating
میزان اعتبار
credit rating
رتبه بندی اعتباری مشتریان
rating curve
منحنی بدههای اندازه گیری شده
engine rating
توان موتور
continuous rating
کار پیوسته اسمی
intermittent rating
کار اسمی متناوب
motor rating
توان نامی موتور
merit rating
درجه بندی شایستگی
knock rating
میزان بهسوزی
evaluation rating
درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
short time rating
کار کردن با وقفه
forced distribution rating
درجه بندی با توزیع معین
voltage rating of a condenser
ولتاژ اسمی خازن
maximum load rating
قابلیت بارگیری نامی حداکثر
graphic rating scale
مقیاس درجه بندی نگارهای
maximum current rating
جریان نامی حداکثر
to keep cold
دست پاچه نشدن
i f. cold
سردم است
it is cold
سرد است
I have a cold.
من سرما خورده ام.
[پزشکی]
keep cold
دست پاچه نشدن
keep cold
خونسردی خود را حفظ کردن
out cold
<idiom>
به کما رفتن
cold
روشن کردن یک کامپیوتر
It's too cold.
آن خیلی سرد است.
cold
سرما
cold
بدون آماده بودن
cold
نه گرم
cold
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
out in the cold
<idiom>
تنها
cold
سرماخوردگی
cold
زکام سردشدن یا کردن
cold
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold
اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
i wonder he did not catch cold
که سرما نخورد
to get cold feet
نامطمئن شدن
cold turkey
محروم
i wonder he did not catch cold
تعجب میکنم
it is proof against cold
سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
to feel cold
احساس سردی کردن
to feel cold
از سرما یخ زدن
cold is merely privative
گرما نیست
cold work
کار سرد
to go through cold turkey
<idiom>
رنج و درد کشیدن در حین ترک اعتیاد
[به ویژه هروئین]
cold working
شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
cold working
سردکاری
cold work
عملیات شکل دادن و چکش کاری فلزات در حالت سرد ودر دماهای پایین
cold thrust
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold test
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold swage
اهنگری کردن در حالت سرد
cold strength
استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
to go cold turkey
یکدفعه اعتیادی را ترک کردن
[روانشناسی]
[پزشکی]
deep cold
سرمای ژرف
head cold
نزله
head cold
سرماخوردگی معمولی زکام
cold turkey
ترک اعتیاد بلامقدمه
he is recovered from his cold
سرما خوردگی او برطرف شد
exposure to cold
درمعرض سرما بودن
cold turkey
بوقلمون سرد
[آشپزی]
cold straining
تغییر بعد نسبی در حالت سرد
to stop cold something
چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
cold frame
سرما دورکن
cold frames
سرما دورکن
cold storage
سردخانه
cold sweat
عرق سرد
cold sweat
سردخو
cold turkey
ترک اعتیاد
I feel cold.
سردم است
cold turkey
خمار
cold turkey
بدون تهیه وتدارک
cold turkey
بدون آمادگی
cold turkey
بلامقدمه
cold turkey
به طور صریح و بیپرده
cold turkey
بیرو دربایستی
To kI'll someone in cold blood.
درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
cold air
هوایخنک
cold coolant
مخزنخنککننده
cold fish
غیر احساساتی
I was shivering all over with cold .
از سرما مثل بید می لرزیدم
we were perished with cold
از سرما مردیم
nurse a cold
سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
paradoxical cold
سرمای تناقضی
He is sky -cold.
<proverb>
آدم آسمان جلى است .
The food is cold.
غذا سرد است.
cold cuts
گوشت پخته سرد
some cold water
مقداری آب سرد
in cold blood
<idiom>
خیلی خونسرد
slight cold
سرما خوردگی کم یا جزئی
to benvmb with cold
از سرما بیحس کردن
to catch cold
سرماخوردن
to catch cold
زکام شدن
to grow cold
سردشدن
to shiver with cold
از سرمالرزیدن
get cold feet
<idiom>
درآخرین لحظات ترسیدن
cold turkey
<idiom>
ترک کردن اعتیاد بدون دارو
catch a cold
<idiom>
سرما خوردن
stone-cold
بسیارسرد
cold form
در حالت سرد شکل دادن
cold body
منبع سرد
cold blooded
بی عاطفه
cold blooded
خونسرد
cold bloodedness
خون سردی
cold blood
خون سردی
cold bath
ابتنی با اب سرد
catch cold
زکام شدن
catch cold
سرما خوردن
blow cold
هوای سرد دمیدن
asphalt cold
اسفالت سرد
cold sores
تاول تبخالی
cold sore
تاول تبخالی
cold snaps
یخ بندان بی مقدمه
cold boot
روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
cold boot
راه اندازی سرد
cold fault
نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
cold extrusion
فشردگی سرد
cold extrusion
تراکم سرد
cold extrude
فشردگی سرد
cold extrude
تراکم سرد
cold draw
در حالت سرد کشیدن سردکشی
cold die
حدیده سرد
cold cracking
ترک خوردگی فلز سرد
cold chisel
قلم سردکار
cold cathode
کاتد سرد
cold brittleness
شکنندگی سرد
cold brittleness
شکستگی سرد
cold snap
یخ بندان بی مقدمه
cold-shoulders
بی اعتنایی کردن به
cold fronts
پیشان هوای سرد
cold fronts
جبهه هوای سرد
cold front
پیشان هوای سرد
cold front
جبهه هوای سرد
cold-blooded
خون سرد
cold war
عموما" به مبارزات تبلیغاتی بلوکهای شرق و غرب علیه یکدیگربخصوص بعد از جنگ جهانی دوم اطلاق میشود
cold war
جنگ تبلیغاتی وروانی
cold war
جنگ تبلیغاتی ومطبوعاتی
cold war
جنگ سرد
ice-cold
مثل یخ
ice-cold
فوق العاده سرد
common cold
سرماخوردگی
common cold
گریپ نزله
cold-shoulders
خونسرد
cold-shouldering
بی اعتنایی کردن به
cold-shouldering
خونسرد
cold-shouldered
بی اعتنایی کردن به
cold-shouldered
خونسرد
cold-shoulder
بی اعتنایی کردن به
cold-shoulder
خونسرد
cold shoulder
بی اعتنایی کردن به
cold shoulder
خونسرد
cold cuts
گوشت سرد با پنیر یخ زده کالباس واغذیه مشابه
ice cold
فوق العاده سرد
cold cream
یکجور مرهم
common cold
زکام
ice cold
مثل یخ
cold plug
شمعی با الکترود عایق شده کوتاه
cold link
پیوند دستی
cold link
پیوند سرد
cold light
نور سرد
cold short
شکنندگی در سرما
cold start
شروع سرد
cold rubber
لاستیک سرد
cold infusion
اب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com