Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
cold spot
نقطه سرماگیر
Other Matches
cold spell or cold snap
<idiom>
یک جعبه هوای سرد
spot
مسافت یابی کردن
spot
تنظیم تیر کردن
spot
درجا
spot
در محل
spot
پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
spot
مشاهده کردن گلوله ها
spot
جا
spot
کشف کردن دیدن
up on the spot
فی المجلس مقدا بی درنگ
spot
کمان
spot
کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
spot
نقدا"
in a spot
<idiom>
درمشکل قرار داشتن
on the spot
<idiom>
درشرایط سخت ونا امیدکنندهای
on-the-spot
فی المجلس
on-the-spot
نقدا"
on the spot
فی المجلس
on the spot
نقدا"
spot
لکه موضع
spot
به طور نقد
spot
بجااوردن
spot
فوری
spot-on
دقیقا صحیح
spot
محل
spot
[لکه دار شدن فرش در اثر مواد رنگی و شمیایی]
spot
تشخیص دادن
spot
نقطه
spot
خال
spot
مکان
spot
کشف کردن اماده پرداخت
spot
باخال تزئین کردن درنظرگرفتن
spot
لکه دارشدن
spot
لکه دارکردن
spot
زمان مختصر لحظه
spot
موضع
spot
لکه لک
trouble spot
کشوریکهدائمادرحالدرگیریونزاعباشد
spot shot
ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
He was kI'lled on the spot.
جابجا کشته شد
spot test
ازمایش فوری
spot transaction
معامله نقدی
spot weld
خال جوش
spot weld
نقطه جوش دادن
spot price
بهای جنس در معامله نقدی
spot sale
فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
spot sale
فروش نقد
spot report
گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
spot repair
تعمیر در محل
spot repair
تعمیر در جا
spot rate
نرخ فروش نقدی
spot price
قیمت تمام شده
spot weld
اتصال نقطه جوش
spot welding
نقطه جوش
spot welding
جوشکاری نقطهای
warm spot
اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
warm spot
نقطه گرماگیر
water spot
گردباد دریایی
yellow spot
نقطه زرد
centre spot
خالوسط
handicap spot
مهرهتعادلی
black spot
جادهباآمارتصادفبالا
high spot
جذابترین لذتبخشترین
unpainted spot
تکه رنگ نشده هنگام رنگ کردن
touch spot
ناحیه بساوشی
spot cash
پرداخت نقدی
sweet spot
قسمت مرکزی راکت یا چوب
succeeding spot
نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
spot welding
جوش نقطهای
water spot
واتراسپات
spot price
قیمت برای فروش فوری
spot price
قیمت نقدی
soft spot
شولات
pyramid spot
نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
previous spot
نقطهای که توپ در اخرین باروارد بازی شده
dead spot
منطقه ساکت
dead spot
نقطه خنثی
spot of enforcement
نقطه پنالتی
penalty spot
نقطه پنالتی
face off spot
هرکدام از 9 نقطه مخصوص رویارویی
face off spot
نقطه رویارویی
flying spot
لکه نورتند رو
focal spot
کانون
foot spot
نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
pain spot
نقطه درد
long spot
موضع گیری توپگیری مستقیما" پشت سر محافظ میله ها
light spot
نقطه منور
light spot
نقطه نور
landing spot
نقطه فرود
soft spot
ناحیه نشست
spot ball
گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
spot bowler
بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
spot pass
پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
spot pass
پاس غیرمستقیم
spot net
شبکه مخابراتی دیدبان یادیدبانی
spot market
بازار معاملات نقدی
spot market
بازار نقدی
spot map
کروکی تصادف یا کروکی مشاهدات بازرس
spot lamp
لامپ با نورمتمرکز
spot lamp
لامپ موضعی
spot kick
ضربه کاشته
spot grading
صافسازی
spot goods
کالاهای اماده تحویل
spot goods
کالاهای موجود
spot footing
پی مجزا
spot elevation
نقطه ارتفاع معلوم روی نقشه
spot elevation
ارتفاع تعیین شده
spot distortion
اغتشاش نقطه
spot cash
پول نقد
head spot
نقطهای بین نقطه وسط وکناره شروع بیلیارد
spot check
مقابله موضعی
blind spot
نقطه ضعف
hit the spot
<idiom>
نیروی تازه وارد کردن
blind spot
نقطه کور
spot check
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot checks
بطور چند در میان ازمودن
billiard spot
نقطه مخصوص گوی قرمزروی میز بیلیارد انگلیسی
hot spot
نقطه داغ
hot spot
نقاط خطرناک یا خیلی خطرناک در منطقه الوده به مواد رادیواکتیو اتمی
spot check
بطور چند در میان ازمودن
air spot
تنظیم تیربا دیدبانی هوایی
tight spot
<idiom>
شرایط سخت
soft spot for someone/something
<idiom>
احساسات تندوتیز داشتن
spot check
بررسی موضعی
Johnny-on-the-spot
<idiom>
beauty spot
خال
beauty spot
خال کوچک
beauty spot
خال زیبایی
advertising spot
فیلم تبلیغاتی
air spot
تنظیم تیر توپخانه با استفاده از دیدبانی هوایی
cathode spot
لکه کاتدی
cash spot
نقد فوری
spot check
بازدید در محل
spot checks
بررسی موضعی
center spot
نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
spot checks
بازدید در محل
balkline spot
نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
spot checks
مقابله موضعی
spot checks
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot welding machine
دستگاه جوش نقطهای
baulk line spot
نقطهخطمرز
center ice spot
نقطه شروع در مرکز دایره میانی
white spot ball
مکانتوپسفید
center face off spot
نقطه شروع در مرکز دایره میانی
kicks from the penalty spot
شوت از نقطه پنالتی
great white spot
لکه سفید بزرگ
flying spot scanner
پوینده لکهای تند رو
spot pattern test
ازمون طرح نقطه ها
spot welding electrode
الکترود جوشکاری نقطهای
This is an ideal spot for picnics .
اینجا برای پیک نیک ماه است
bridge spot weld
جوشکاری نقطهای
great red spot
لکه سرخ بزرگ
single row spot welding
جوشکاری نقطهای سری
double row spot welding
جوشکاری نقطهای زنجیرهای جوشکاری نقطهای دوردیفه
It's too cold.
آن خیلی سرد است.
cold
نه گرم
cold
بدون آماده بودن
cold
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold
زکام سردشدن یا کردن
I have a cold.
من سرما خورده ام.
[پزشکی]
cold
اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
cold
سرماخوردگی
cold
سرما
cold
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
keep cold
دست پاچه نشدن
i f. cold
سردم است
keep cold
خونسردی خود را حفظ کردن
it is cold
سرد است
to keep cold
دست پاچه نشدن
cold
روشن کردن یک کامپیوتر
out cold
<idiom>
به کما رفتن
out in the cold
<idiom>
تنها
slight cold
سرما خوردگی کم یا جزئی
to go cold turkey
یکدفعه اعتیادی را ترک کردن
[روانشناسی]
[پزشکی]
to go through cold turkey
<idiom>
رنج و درد کشیدن در حین ترک اعتیاد
[به ویژه هروئین]
nurse a cold
سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
to feel cold
احساس سردی کردن
to get cold feet
نامطمئن شدن
paradoxical cold
سرمای تناقضی
cold turkey
ترک اعتیاد بلامقدمه
cold turkey
بوقلمون سرد
[آشپزی]
cold heartedness
بیرحمی
cold frame
سرما دورکن
cold frames
سرما دورکن
cold storage
سردخانه
cold sweat
عرق سرد
cold sweat
سردخو
cold turkey
ترک اعتیاد
cold turkey
محروم
cold turkey
خمار
cold turkey
بدون تهیه وتدارک
cold turkey
بدون آمادگی
cold turkey
به طور صریح و بیپرده
cold turkey
بیرو دربایستی
cold air
هوایخنک
cold coolant
مخزنخنککننده
cold fish
غیر احساساتی
I was shivering all over with cold .
از سرما مثل بید می لرزیدم
stone-cold
بسیارسرد
we were perished with cold
از سرما مردیم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com