English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 111 (6 milliseconds)
English Persian
collating sort مرتب کردن داده
Other Matches
collating مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collating تلفیق کردن
collating مرتب کردن
collating مقابله کردن
collating حروفی که طبق کد مرتب شده اند
collating به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collating مقابله وتطبیق کردن
collating تلفیق
collating sequence ترتیب تلفیقی
collating sequence توالی ترتیب رشته تلفیق
sort of بمیزان متوسط
nothing of that sort هیچ همچو چیزی نیست
nothing of the sort هیچ همچو چیزی نیست
sort دسته بندی کردن
re sort دوباره جور کردن
sort of بمقدار متوسط
sort of نسبتا
sort of <idiom> تقریبا تا یک حدی
sort جور
sort of تقریبا
sort-out مرتبکردن
sort قسم
sort جور کردن
sort دمساز شدن
sort پیوستن
sort جوردرامدن
sort دسته دسته کردن
sort سواکردن
sort جورکردن
sort رقم
sort طور طبقه
sort گونه
sort نوع
sort سوا کردن
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sort الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sort برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sort دسته کردن طبقه بندی کردن
sort فرمان SORT
sort مرتب کردن داده طبق سیستم روی دستورات کاربر
polyphase sort مرتب کردن چند فازی
shell sort الگوریتم ذخیره داده که داده ها در هر عمل مرتب سازی بیشتر از یک جابجایی می توانند داشته باشند
selection sort مرتب کردن گزینشی
selection sort جور کردن گزینشی
ripple sort مرتب کردن موجی
sort field فیلد مرتب سازی
property sort جور کردن خاصیتی
polyphase sort جور کردن چند مرحلهای
multipass sort مرتب سازی چند عبوری
oscillating sort جور کردن نوسانی
oscillating sort مرتب کردن نوسانی
sort field فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
sort field میدان جور کردن
what sort of a thing is it? چه جور چیزی است
tree sort مرتب کردن درختی
tag sort مرتب سازی برچسب جورسازی برچسب
sort order نظم ترتیب
in a kind (sort) of way <idiom> یک کمی
sort effort تعداد مراحل لازم جهت مرتب نمودن یک رکورد نامرتب
She is the clinging sort. از آنهایی است که مثل کنه می چسبد
sort merge جور کردن و ادغام
sort key کلید ترتیب
sort key کلید جورسازی
sort generator برنامهای که یک برنامه مرتب نموده تولید میکند
To sort out ones affairs بکارهای خود سر وصورت دادن
sort field میدان مرتب سازی
multipass sort جورکردن چند گذری
multipass sort مرتب کردن چند گذری
ascending sort مرتب سازی صعودی
exchange sort جورکردن معاوضهای
distributive sort مرتب کردن توزیعی
die sort جور کردن طاسی
dictionary sort ترتیب واژه نامهای
descending sort مرتب سازی نزولی
descending sort ترتیب نزولی
bubble sort سورت حبابی
bubble sort مرتب کردن حبابی
bubble sort روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
bubble sort جور کردن حبابی
bucket sort جور کردن دلوی
block sort جورسازی کندهای
block sort مرتب کردن بلاکی
alphanumeric sort مرتب نمودن الفبا عددی
ascending sort جورکردن صعودی
external sort جور کردن خارجی
external sort مرتب سازی خارجی
merge sort ادغام و جور کردن
major sort مرتب سازی اصلی
major sort جورسازی عمده
internal sort مرتب سازی داخلی
minor sort مرتب سازی جزیی جورسازی فرعی
internal sort جور کردن داخلی
internal sort مرتب کردن برنامه فقط با استفاده از حافظه اصلی سیستم
multilevel sort ترتیب چند سطحی
internal sort مرتب کردن درونی
multipass sort جور کردن چند گذری
heap sort sort tree
external sort جورکردن خارجی
minor sort key یک فیلد داده که منبع دومی ازتمایزات را که به وسیله انهارکوردها مرتب می شوندفراهم میکند
ascii sort order نظم ترتیبی اسکی
We are past that sort of thing . دیگر این کارها از ماگذشته
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing. ابدا"چنین چیزی نیست
major sort key یک فیلد حاوی اطلاعات که توسط ان اکثر اقلام داده هامی توانند تشخیص داده شده و مرتب شوند
i sort of feel sick مثل اینکه حالم دارد بهم میخورد
sort merge program پردازش تعمیم یافته
i sort of feel sick یک جوری میشوم
She is self-centerd. she is an opinionated sort lf girl. دختر خودرأیی است
This sort of propaganda is for home consumption این گونه تبلیغات برای مصرف داخلی است
This sort of talk is threadbare ( outmoded ) . این حرفها دیگه کهنه شده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com