English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
collecting main شبکه جمع کننده
collecting main شبکه دریافت
Other Matches
collecting بدست آوردن یا دریافت داده
collecting وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
collecting جمع اوری کردن
collecting جمع شدن
collecting وصل کردن
collecting وصول کردن
collecting جمع اوری کردن جمع کردن
collecting گرداوردن
collecting drain زهکش
collecting debts وصول مطالبات
collecting books وصول مطالبات
collecting bank بانک وصول کننده
collecting tank مخزن مادر
collecting of the current دریافت جریان
collecting point نقطه جمع اوری
collecting funnel قیفدریافت
collecting tee سه راهی جمع کننده
collecting tank شاه مخزن
collecting system مجموعه جمع کننده
collecting point منطقه تجمع
collecting system شبکه فاضلاب
collecting ring حلقه جمع کننده جریان
collecting vessel مجرایدریافتی
water collecting sump پایین ترین نقطه در یک سیستم که در ان اب جمع میشود
debt collecting agency نماینده وصول مطالبات
current-collecting shoe کششگردآورندهلاستیک
in the main بطور کلی
in the main اساسا
in the main بیشتر اصلا
with might and main با تمام نیرو با همه توانایی
main ی تر راهنمایی میکند
main <adj.> اصلی
main MAR با دستیابی سریع که محلهای آن به سرعت و مستقیما توسط CPU قابل آدرس دهی هستند
main بخشی از دستورات که بخش اصلی برنامه را تشکیل می دهند.
main خط اصلی
main کامل شاه لوله
main با اهمیت
main مهم
main مجموعه دستورات که پیاپی تکرار می شوند و عمل اصلی برنامه را انجام می دهند. این حلقه معمولا برای ورودی کاربر صبر میکند پیش از پردازش رویداد
main عمده
main ورود به کاتالوگ که در آن اطلاعات مهم درباره موضوع وجود دارد
main مهم تمام
main کامل
main دریا
main بزرگ تمام
main نیرومند
main بسیار مهم
main سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را سنکرون میکند
main مجموعه دستوراتی که بخش اصلی برنامه را می سازند و از آنجا سایر توابع فراخوانی می شوند
main sector بخش اصلی
main shaft محور اصلی
main shaft میل چرخ
main sequence رشته اصلی
main sewer لوله اصلی
main sewer مجرای اصلی فاضلاب
main signal سیگنال اصلی
main spring شاه فنر
main stage طبقه اصلی
main switch کلید اصلی
main storage حافظه اصلی
main stem خط اصلی
main mast دکل اصلی
main stem راه اصلی جویبار
main stem قسمت اصلی کانال
main storage انباره اصلی
main stage عرشه اصلی
main topmast دگلی که درست بالای دگل اصلی قرار دارد
main score نمره اصلی
main members قطعات اصلی
main memory حافظه اصلی
main port بندر اصلی
main pole قطب اصلی
main pipe لوله اصلی
main menu فهرست انتخاب اصلی
main oscillator اسیلاتور اصلی
main nozzle شیپوره یا نازل اصلی
main motor موتور اصلی
main port refrencestation : syn
main sail بادبان اصلی
main routine روال اصلی
main regulator تنظیم کننده محور اصلی
main radio اطاق اصلی بی سیم ناو
main program برنامه اصلی
main port ,
main port port principal
main patent ثبت اصلی
main menu منوی اصلی
main drag <idiom> مهمترین خیابان شهر
What is the main obstacle ? مانع اصلی چیست ؟
To wonder from the main topic. از مطلب اصلی دور افتادن
rising main جنبشاصلی
main vent منقذاصلی
main tube تیوپاصلی
main transformer تغییردهندهاصلی
main stand تکیهگاهاصلی
main diagonal قطر اصلی [ریاضی]
main color رنگ اصلی
main store حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main memory حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
main store حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main memory حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
main stripe [خط یا نوار اصلی در فرش مانند خطوط طرح محلات]
main color رنگ زمینه
main stalk ساقهاصلی
main section قسمتاصلی
main parachute چتراصلی
main wheel چرخاصلی
main clauses رجوع شود به clause independent
main clause رجوع شود به clause independent
the main army بخش عمده ارتش
main yard قسمتی از عرشه که بادبان اصلی در ان واقع است
main wire سیم اصلی
main winding سیم پیچی اصلی
main voltage ولتاژ اصلی
main carriage حاملاصلی
main cleanout تمیزکنندهاصلی
main mirror آینهاصلی
main leg پایهاصلی
main inlet دهانهاصلی
main glider غلتکاصلی
main fan پروانهاصلی
main entrance ورودیاصلی
main engines موتورهایاصلی
main duct لولهاصلیآب
main unit واحد اصلی
gas main لوله اصلی گاز
main beam شعاع اصلی
main body عمده قوا
main body عمده قوای کاروان دریایی نیروی اصلی تک
main building ساختمان اصلی
main busbar شمش اصلی
main cable کابل اصلی
main camshaft میل بادامک اصلی
main canal کانال اصلی
main carburetor کاربراتور اصلی
main fuse فیوز اصلی
main amplifier تقویت کننده اصلی
main circuit مدار اصلی
main road جاده اصلی
main lines خط اصلی
main coil سیم پیچ اصلی
main coil بوبین اصلی
main beam شاه تیر
main road راه اصلی
gas main شاه لوله گاز
fire main لوله اب اتش نشانی
coup de main حمله ناگهانی با تمام قوا
water main شاه لوله اب
main anode اند اصلی
blast main لوله دم
main roads راه اصلی
main armament جنگ افزار اصلی تانک یاهواپیما یا ناو
main attack تک اصلی
main attack تلاش اصلی نیروها
main attack حمله اصلی
main axis محور اصلی
main battery توپ اصلی ناو
main roads جاده اصلی
main battery باطری اصلی
main column ستون اصلی
main electrode الکترود اصلی
main feed تغذیه اصلی
main exciter محرک اصلی
main exchange مرکز اصلی
main line نهر مادر
main effort تلاش اصلی نیروها
main line کانال اصلی
main office مرکز اصلی
main effort تلاش اصلی
main field میدان اصلی
main fire سیستم اصلی اتش
main fire سیستم تیراندازی اصلی
water main لوله هادی اب
main line نهر اصلی
main guard نیروی جلودار اصلی حفاظ اصلی
main guard پست نگهبانی اصلی
main gap فاصله تخلیه اصلی
main gap شکاف اصلی
main frame کامپیوتر بزرگ
main line خط اصلی
main drain پمپ اصلی خن ناو
main current اتصال سری
main current جریان اصلی
main deck پل اصلی
main lines نهر مادر
main lines کانال اصلی
main contractor پیمانکاردست اول
main contractor مقاطعه کار اصلی
main contact کنتاکت اصلی
main connection اتصال اصلی
main deck عرشه اصلی ناو
main distribution مقسم اصلی
main discharge تخلیه اصلی
main door در اصلی
main lines نهر اصلی
main drain زهکش اصلی
main direction جهت اصلی
main supply pipe لولهمنبعاصلی
deviate from the main subject از موضوع خارج شدن
main center office مرکز اصلی ارتباطات
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com