Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
collecting point
نقطه جمع اوری
collecting point
منطقه تجمع
Other Matches
collecting
بدست آوردن یا دریافت داده
collecting
جمع اوری کردن جمع کردن
collecting
گرداوردن
collecting
وصول کردن
collecting
وصل کردن
collecting
وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
collecting
جمع اوری کردن
collecting
جمع شدن
collecting of the current
دریافت جریان
collecting main
شبکه دریافت
collecting main
شبکه جمع کننده
collecting drain
زهکش
collecting debts
وصول مطالبات
collecting books
وصول مطالبات
collecting bank
بانک وصول کننده
collecting funnel
قیفدریافت
collecting vessel
مجرایدریافتی
collecting ring
حلقه جمع کننده جریان
collecting tank
شاه مخزن
collecting tank
مخزن مادر
collecting tee
سه راهی جمع کننده
collecting system
مجموعه جمع کننده
collecting system
شبکه فاضلاب
current-collecting shoe
کششگردآورندهلاستیک
water collecting sump
پایین ترین نقطه در یک سیستم که در ان اب جمع میشود
debt collecting agency
نماینده وصول مطالبات
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
point to point line
خط نقطه به نقطه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
0.42
[zero point four two]
[zero point forty-two]
[forty-two hundreths]
صفر ممیز چهار دو
[ریاضی]
point
نقط ه
point
نقطه گذاری کردن
point
نقطه نوک
point
حد
point
جهت مرحله
point
نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point
محل مرکز
point
درصد
point
مرکز راس حد
point
محل
point
دماغه
point
که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point
نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point
نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point
نشان میدهد
point
محل شروع چیزی
point
پوینت
point
محل یا موقعیت
point out
<idiom>
توضیح دادن
in point
بجا
in point
در خور
way point
ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
try for point
تلاش برای کسب امتیاز
to the point
بجا
to the point
مربوط بموضوع
to come to a point
باریک شدن
to come to a point
بنوک رسیدن
three point
فن 3 امتیازی کشتی
point to point
نقطه به نقطه
point to point
پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point
را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point to point
1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
in point
مناسب
zero point
نقطه صفر
come to the point
<idiom>
به نکتهاصلی رسیدن
beside the point
<idiom>
مسائل حاشیهای
let point
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
The point is that…
چیزی که هست
zero point
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
off the point
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point
بطور نامربوط
off the point
بطور بی ربط
point four
اصل چهار
point four
چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
point four
رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
far point
برد بینایی
point
مقصود
the point is
اصل مطلب این است
near point
نقطه نزدیک
point
نوک
point
سر
point
نقطه
point
نکته
point
ماده اصل
point
موضوع
point
جهت
point
درجه امتیاز بازی
point
نمره درس پوان
point
هدف
point
مسیر
on the point of going
در شرف رفتن
to point to something
به چیزی اشاره کردن
Now he gets the point!
<idiom>
دوزاریش حالا افتاد!
[اصطلاح]
point
ممیز
[در کسر اعشاری]
[ریاضی]
not to point
بیرون از موضوع
not to point
پرت بیجا
not to the point
خارج از موضوع
to let it get to that point
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
One point for you.
یک درجه امتیاز
[ بازی]
برای تو.
off to a point
باریک شده نوک پیدامیکند
to point to something
به چیزی متوجه کردن
point
مرحله قله
point
نوکدار کردن
point
خاطر نشان کردن
point
رسد نوک
point
باریک کردن
point
نشان دادن
point
متوجه ساختن
point
نقطه گذاری کردن ممیز
point
اشاره کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point
راس
point
امتیاز
point
اصل
point
قطبهای باطری یاپلاتین
point
به سمت متوجه کردن
point
سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point
پایان
point
تیزکردن
point
گوشه دارکردن
point
نشانه روی کردن
point
هدف گیری کردن
point
نوک گذاشتن
point operation
عمل نقطهای
point of intersection
نقطه تلاقی
nodal point
صفحه گرهی
point plotting
رسم نقطه
symmetry point
نقطه تقارن
point of tow
نقطه یدک ناو یا قایق
point protector
سرمداد
point of weld
نقطه جوش
point particle
ذره نقطهای
point of symmetry
نقطه تقارن
point of loading
نقطه بارگیری
point of intersection
نقطه بهم رسید
point of no return
نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
point of presence
شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
point of regard
نقطه دید
point of sale
سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
point of sale
محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
point of sight
نقطه دید
point of support
نقطه اتکا
point of support
تکیه گاه
norm point
نقطه احتمالی فرود در پرش
nodal point
نقطه گرهی
point of intersection
نقطه تقاطع
point protector
چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
point race
مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
projection of a point
خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
projection of a point
خط مصور
pull up point
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
quiescent point
نقطه استراحت
radix point
ممیز
radix point
نقطه مبنا
radix point
نقطه ممیز
rear point
قسمت نوک عقب دار
rear point
اخرین قسمت عقب دار
neutral point
نقطه نول
reentry point
نقطه باز گذشت
reentry point
نقطه بازگشت
reference point
نقطه مبنا
reference point
نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
release point
نقطه رهایی
projection of a point
تصویر نقطه
principle point
مبداء اصلی
point scale
مقیاس امتیازی
point size
اینچ
point size
برای اندازه گیری نوع یا متن
point spread
امتیاز قابل انتظار
point style
شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point system
شرط بندی براساس امتیاز
point target
هدف کوچک
point target
اماج نقطهای
nodal point
نقطه ایست
nodal point
نقطه اغاز
potatoes and point
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
pour point
نقطه جاری شدن
pour point
نقطه ریزش
pour point
نقطه سیلان
preequivalence point
پیش از نقطه هم ارزی
release point
نقطه رهایی ستون راهپیمایی
point of inflexion
نقطه عطف
picture point
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
point charge
بار نقطهای
point contact
تماس نقطهای
point contact
کنتاکت نقطهای
point d'appui
نقطه اتکاء
point d'appui
پایه
point d'arret
نوک چنگالی شمشیر
point defect
نقص نقطهای
point designation
شبکه بندی مخصوصی که برای تعیین نقاط نسبت به هم روی عکس هوایی کشیده میشود
pickup point
نقطه سوار شدن یا سوارکردن
point device
بسیار درست
percentile point
نقطه صدکی
penetration point
درجه نفوذ
point device
بی عیب
point discharge
تخلیه نقطهای
point break
موجهاییکه با زاویه به ساحل نزدیک می شوند
point bland
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
point bland
تیراندازی بدون نشانه روی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com