English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
collection charge هزینه وصول
collection charge هزینه وصول مطالبات
Other Matches
collection جمع اوری
collection ایستگاهی که دادههای جمع شده را به نقط ه مرکزی ارسال میکند.
collection عمل دریافت داده از منابع مختلف
collection و مرتب کردن در پایگاه داده
collection 1-جمع آوری با هم 2-مجموعهای از موضوعات در کنار هم
collection جمع اوری کردن
collection گرداوری گرداورد
collection وصول
collection کلکسیون
collection اجتماع مجموعه
collection دریافت
collection جمع اوری اخبار
collection order دستور وصول
collection plan طرح جمع اوری اخبار
collection plan طرح جمع اوری
data collection جمع اوری داده ها
tax collection جمع اوری مالیات
collection of premiums وصول اضافه ارزش سهام
collection of goods دریافت کالا
collection fee هزینه وصول
collection charges هزینه وصول
collection agency عامل جمع اوری اخبار
collection activity عملیات جمع آوری اخبار سازمان جمع آوری اخبار
clean collection وصولی ساده
What are the collection procedures for ...? روند جمع آوری برای ... چه [جور] است ؟
deposit collection جمع اوری سرمایه
deposit collection جمع اوری کردن زباله ها
intelligence collection طرح جمع اوری اطلاعات
intelligence collection جمع اوری اطلاعات
garbage collection پاک کردن خانههای بلااستفاده حافظه در یک فایل
garbage collection زباله روبی
fate of a collection وضعیت طلب
dust collection غبارگیری
dust collection گردگیری
documentary collection وصولی اسناد
dust collection equipment وسایل گردگیری
cash collection voucher سندپرداخت غرامت نقدی
cash collection voucher سند پرداخت نقدی
debt collection for realisation property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
data collection system سیستم جمع اوری داده ها
industrial data collection device دستگاه صنعتی جمع اوری داده
like charge قطبهای همنام
like charge شارژ همنام
in charge <adj.> مسئول
in charge <adj.> پاسخگو
take over in charge تصدی
take over in charge تحت اختیار دراوردن
on charge of به اتهام
in charge متصدی
charge some one with به عهده کسی گذاشتن
(in) charge of something <idiom> مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge <idiom> مسئول بودن
in the charge of <idiom> تحت مراقب یا نظارت
charge زیربار کشیدن
be charge with متهم شدن به
charge عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge پرکردن
charge متهم ساختن
charge عهده دارکردن
charge اتهام
charge حمله به حریف
charge خطای حمله
charge بار کردن
charge وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge بدهکار کردن
charge مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge محفظهای
charge که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge شارژ کردن شارژ
charge مطالبه بها
charge هزینه
charge گماشتن
charge تصدی
charge عهده داری
charge حمله اتهام
charge بار مسئولیت
charge پر کردن
charge وزن
charge دستگاه با ماده منفجره
charge متهم کردن
charge خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge موردحمایت
charge بار الکتریکی
charge بار
charge خرج
charge جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge خرج منفجره
charge 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
sticky charge خرج چسبنده
sticky charge خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
snow charge بار برف
space charge ناحیه بار فضا
statement of charge مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
statement of charge اعلام اتهامات
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
spotting charge خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
spinning charge بار چرخان
space charge بار پیرامونی
soaking charge بار سولفات زدای
static charge برق ساکن
shaped charge خرج مقعر
pole charge خرج میلهای
pole charge خرج دستکی
point charge بار نقطهای
plaster charge خرج انفجاری افشان
plaster charge خرج شراپنل
partial charge بار جزیی
officer in charge افسر مسئول اجرا
officer in charge افسر مسئول
nucleon charge بار نوکلئون
nuclear charge بار هسته
normal charge خرج معمولی توپ
positive charge بار مثبت
powder charge خرج باروت
powder charge خرج پرتاب گلوله
shaped charge خرج گود
multisection charge خرج چندقسمتی
section charge خرج جزء جزء
section charge خرج چند قسمتی
satchel charge خرج کیسهای
satchel charge خرج خورجینی
residual charge بار الکتریکی مانده
reduced charge خرج کمتر یا پایین تر توپ
propelling charge خرج
propelling charge خرج پرتاب
minimum charge حداقل قیمت
propellant charge خرج پرتاب
negative charge بار منفی
supplementary charge خرج تکمیلی
to charge the battery باتری را بار کردن
import charge هزینه واردات
import charge حقوق واردات
electrostatic charge بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
physician in charge دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
doctor in charge دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
elementary charge بار الکترون [فیزیک]
export charge تعرفه صادرات
bursting charge دستگاه با ماده منفجره
explosive charge دستگاه با ماده منفجره
export charge حقوق صادرات
export charge هزینه صادرات
elementary charge بار بنیادی [فیزیک]
What's the charge per hour? کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge حداقل هزینه
unlike charge قطب غیر همنام
trickle charge پر کردن اهسته
total charge بارگذاری کامل
toll charge باج
import charge تعرفه واردات
to give in charge سپردن
to give in charge تسلیم کردن
to charge a gun خرج در تفنگ گذاشتن
telephone charge هزینه تلفن
tapering charge پر کردن شیبدار
surface charge بار سطحی
volume charge بار حجمی
zero charge potential پتانسیل بار صفر
charge indicator اندازهشارژ
charge carrier حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
What's the charge per day? اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week? اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per mile? اجاره هر مایل چقدر است؟
Do you charge for the baby? آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
What is the charge per day? کرایه روزانه چقدر است؟
community charge گونهایمالیات
charge nurse سر پرستار
charge hand کارگر معمولی
baton charge حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
supplementary charge خرج یدکی خرج اضافی
multisection charge خرج چند کیسهای
conservation of charge بقای بار الکتریکی
charge of the electron بار الکترون
charge neutrality خنثایی بار
charge neutrality تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
charge density چگالی بار
charge daffaires شارژدافر
charge d'affaires شارژ دافر
charge d'affaires کاردار سفارت
charge d'affaires نایب وزیر مختار
charge d'affaires نایب سفارت
charge pits چالههای خرج
charge with a fault تخط ئه کردن
density of charge چگالی بار برقی
deep charge خرج عمیق دریایی
deep charge خرج گود
cratering charge خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
cratering charge خرج تخریب
counter charge دعوی متقابل در امر جزایی
counter charge تهمت متقابله
cover charge مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
condenser charge بار خازن
coke per charge ذغال کک شارژ
charge d'affaires کاردار
charge cavity فرفیت بار
bank charge هزینههای بانکی
accumulator charge بارگیری اکومولاتور
service charge سرویس مهمانخانه وغیره
service charge اضافه کار
service charge انعام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com