English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 56 (1 milliseconds)
English Persian
collision course interception تقاطع مسیر رهگیری باهواپیمای دشمن مسیربرخورد هواپیمای رهگیر بادشمن
Other Matches
interception جلوگیری
interception حائل شدن
interception قطع کردن
interception رهگیری هوایی جلوگیری از ورودهواپیماهای دشمن استراق سمع
interception جداسازی
air interception عمل رهگیری هوایی رهگیری کردن
electrical interception رهگیری الکترونیکی
controlled interception رهگیری کنترل شده
night interception استراق سمع شبانه
night interception کمین شبانه
night interception رهگیری شبانه
broadcast controlled air interception نوعی رهگیری هوایی که هواپیمای رهگیر را مداوم درجریان تک هوایی دشمن قرارمی دهند
come into collision تصادم کردن
come into collision تصادف کردن
collision course اختلافنظر
to come in to collision تصادم کردن
to come in to collision تصادف کردن
near collision فاصله خیلی خطرناک برای دو هواپیما
near collision حالت نزدیک برخورد دوهواپیما
collision برخورد
collision تلاقی
collision تصادم
collision تصادف
collision برخورد کردن برخورد تصادف کردن
collision ضربه
head on collision برخورد رودررو
head on collision برخوردشاخ به شاخ
inelastic collision برخورد ناکشسان
lead collision course مسیر تصادم گلوله با هدف خط تصادم گلوله با هدف
probability of collision احتمال برخورد
collision rate نرخ برخورد
galncing collision برخورد پهلو به پهلو
effective collision برخورد موثر
collision of the first kind برخورد نوع اول
collision ionization یونش برخوردی
collision frequency فراوانی برخورد
collision excitation تحریک برخوردی
collision energy انرژی برخورد
collision detection تشخیص تصادم
collision detection تشخیص و گزارش داده برخورد دو عمل یا رویداد
collision detection پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
collision coverage شمول جبران تصادمات
collision of the second kind برخورد نوع دوم
collision parameter در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
collision rate میزان برخورد
collision bulkhead دیواره نشکن
collision rate سرعت برخورد
collision risk خطر تصادم
collision bulkhead دیواره ضد تصادم
elastic collision برخورد الاستیک
elastic collision برخورد کشسان
anti collision light چراغ یا لامپ چشمک زنی که در بالای سکان عمودی یا زیرهواپیما به منظور افزایش قابلیت دیده شدن نصب میگردد
The two cars had a head –on collision. دو اتوموبیل شاخ به شاخ شدند ( تصادم از جلو)
effective collision cross section سطح مقطع برخورد موثر
total effective collision cross section سطح مقطع موثر کل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com