English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 136 (7 milliseconds)
English Persian
colour bearer پرچم دار
Other Matches
a horse of another colour [different colour] موضوع علیحده
a horse of another colour [different colour] مطلبی دیگر
bearer درخت بارور
bearer حامل
bearer در وجه حامل
bearer اورنده
armour bearer سلاحدار
armor bearer حامل اسلحه زرهدار
armor bearer مسلح
cup bearer ساقی
cup bearer چمانی
stretcher-bearer حامل تخت روان
cost bearer باارزش
stretcher bearer حامل تخت روان
bearer bond سند حامل
bearer bond سند قرضه
cross bearer صلیب بردار
color bearer کسیکه پرچم را درجایگاه نگه می دارد
color bearer پرچم دار
cross bearer علم دار
bearer stock اسناد در وجه حامل
bearer stock سهام و اوراق قرضه بدون نام
bearer shares سهام بی نام
bearer share سهم بی نام
bearer securities اوراق بهادار بی نام
bearer policy بیمه نامه بدون نام
bearer cheque چک در وجه حامل
bearer cheque چک حامل
bearer bond قرضه بدون نام
bearer bond سند در وجه حامل
standard bearer پیشوا
standard bearer علمدار
office bearer بعدا پرسیده شود
saddle bearer تکیه گاه
saddle bearer زیرسری
saddle bearer متکا
stand bearer پرچم دار یکان
tale bearer سخن چین
tale bearer خبربر
warrant to bearer به حواله کرد حامل
water bearer دلو
water bearer ساکب الماء
water bearer ریزنده اب ابریز
Please pay the bearer . دروجه حامل بپردازید ( چک وغیره )
purse bearer کسیکه کیف مهربزرگ را میبرد
purse bearer تحویلدار
purse bearer کیف بر
mace bearer گرزدار
torch bearer مشعل دار [ابزار]
litter bearer برانکاردکش
mace bearer چاووش
pall bearer کسیکه در همراهی با جنازه
pall bearer شرکت میکند
pay to the bearer دروجه حامل بپردازید
payable to bearer قابل پرداخت در وجه حامل
payable to the bearer در وجه حامل
litter bearer متصدی برانکارد
standard bearer پرچم دار
colour چاپگری که میتواند کپیهای رنگی بگیرد. از قبیل -ink get رنگی -dot maxrix رنگی و -thermal transfer
colour شماره بیتهای دادهای که به یک پیکسل نسبت داده می شوند تا رنگ آن را شرح دهند. یک بیت برای دو رنگ
colour میزان خالص بودن سیگنال رنگ
colour شماره رنگهای مختلف که توسط پیکسل ها در صفحه نمایش قابل نمایش است که با توجه به تعداد بیتهای رنگی در هر پیکسل نمایش داده میشود
colour کوچکترین ناحیه در صفحه CRT که میتواند اطلاعات رنگی را نمایش دهد
colour امکانی در گرافیک یا برنامههای کاربردی DTP که به کاربر امکان میدهد رنگهای خاص با توجه به CMYK و RGB بسازد و سپس ناحیهای را با این رنگ پر کند
colour رنگ کردن
off colour بی حال
off colour کسل
off-colour بی حال
colour انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
colour صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
colour دو بیت برای چهار رنگ و هشت بیت برای ترکیبی از رنگهاست
colour رنگزدن
colour رنگامیزی
colour سیستم نمایش رنگی ریز پردازندهای
colour جدول شماره هایی که ویندوز
colour ملون کردن
colour برنامههای گرافیکی برای ذخیره سازی محدوده رنگها در تصویر استفاده می کنند
off-colour کسل
colour رنگ
colour تغییر رنگ دادن
colour صفحه نمایشی که حروف و گرافیک ها را رنگی نشان میدهد
colour بشره
colour احساسی که توسط چشم با توجه به پاسخ آن به فرکانسهای نور مختلف داده میشود
colour فام
Aquarius the Water Bearer (January 20) برجدلو
to change colour رنگ برنگ شدن
There is no colour beyond black . <proverb> بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
to change colour تغییر رنگ دادن
primary colour رنگهایاصلی-قرمز RedسبزGreen آبیBlue
colour-coded کدگذاریاز طریقرنگ
colour supplement مجلهرایگانو ضمیمهروزنامهدر بریتانیا
Wherever you go the sky has the same colour . <proverb> به هر کجا که روى آورى آسمان همین رنگ است .
colour scheme چینشرنگیکمکان
water colour رنگاب
water colour ابرنگ
colour control کنترلرنگ
colour display نمایشرنگ
colour filter فیلتررنگ
colour chart نموداررنگ
colour bar تبعیضقائلشدنبر مبنایرنگپوست-نژادپرست
colour blind کوررنگ
colour blindness کوررنگی
colour fast دارایرنگثابت
water colour نقاشی ابرنگی
scheme of colour طرح رنگ
ground colour رنگ زمینه
adjective colour زنگی که برای ثابت شدن محتاج به افزایش چیزدیگری است
achromatic colour رنگ بین سیاه و سفید که توسط آداپتور گرافیکی نمایش داده میشود
flesh colour رنگ بشره
flesh colour رنگ بدنی
flat colour رنگ نازک مستوی
flat colour رنگ تخت
false colour رنگ مصنوعی
dust colour خاکی
local colour نمایش جا و زبان و عادات محلی در اثار ادبی
high colour سرخی
high colour خجالت
dead colour رنگ دست اول
scheme of colour رنگ بندی
saturated colour که روی ویدیو خوب نشان داده نمیشوندوممکن است باعث اختلال شوند یا روی صفحه پخش شوند
saturated colour رنگهای روشن
false colour فیلم رنگی مصنوعی
rose colour رنگ گلی
oil colour رنگ روغنی
dead colour رنگ ضعیف
colour box جعبه رنگ
level colour رنگ یکدست یا یکنواخت
hair colour [British] رنگ مو
bishop of the wrong colour فیل بد رنگ شطرنج
colour television camera صفحهرنگیدوربین
colour selection filter فیلترجداکنندهرنگ
colour of waste water رنگ فاضلاب
light source colour رنگ منبع نور
colour hard copy device اسباب نسخه چاپی رنگی
liquid crystal display colour pigmented صفحه نمایش با محلولهای کریستالی مایعی که رنگی به نظر میرسد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com