Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English
Persian
command module
نقشهراهنما
Other Matches
module
اندازه میزان
module
پیمون
module
مدلهای نمونه ساختمانی
module
اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
module
بخش
module
واحد
module
اتاقک پیمانه
module
قسمتی از سفینه فضایی
module
نمونه
module
مدول
module
ضریب
module
بخش کوچک برنامه بزرگ که در صورت لزوم میتواند مستقل به عنوان یک برنامه کار کند
I/O module
واحد داده ورودی
[خروجی]
[رایانه شناسی]
module
مدول
[جبر]
[ریاضی]
module
ماژول
module
وسیله سخت افزاری مستقل که به بخشهای دیگر وصل شود تا سیستم مدید را ایجاد کند
module
نقشه کوچک واحد اندازه گیری مقیاس مدل
module
طرح
module
پیمانه
module
مدل موشکی
module
اندازه گیری
module
حدود
module
حوزه گنجایش
load module
واحدبارشو
load module
یک برنامه کامپیوتر به شکلی که میتواند فورا" توسط کامپیوتر اجرا شود
load module
پیمانه بارشو
dummy module
برنامه ساختگی
connecting module
مدلتقسیم
dummy module
رویه ساختگی
lunar module
اندازهخفیف
service module
میزانکروسن
memory module
واحد حافظه
memory module
ماژول حافظه پیمانه حافظه
program module
واحد برنامه
real module
ضریب حقیقی
personality module
ماژول خاص
personality module
واحد شخصیت
object module
واحد مقصد
object module
واحد مقصود ماژول مقصود
object module
واحد مقصود
gas lift module
مخزنمرتفعگاز
input/output module
واحد داده ورودی
[خروجی]
[رایانه شناسی]
adjustable proportional module
نیمه مدول نسبی با سقف تنظیم شونده
read-only memory (ROM) module
خواندنحافظه
single in line memory module
مجموعه حافظه افزودنی منفرد
random access memory
[RAM]
module
گذاره حافظ انتخابی
specified command
فرماندهی اختصاصی فرماندهی نیروی اختصاصی
specified command
نیروی اختصاصی
at my command
به فرمان من
self command
خودفرمانی
self command
خودداری
second in command
معاون
second in command
معاون فرماندهی جانشین فرماندهی
command.com
COCO.ANDفایل
command.com
در -MS DOS فایل برنامهای که حاوی مفسر دستورات سیستم عامل است این برنامه همیشه در حافظه مقیم است و دستورات سیستم را تشخیص میدهد و به عمل تبدیل میکند
self command
کف نفس
command
یکان قرارگاه عمده
command
فرمان
command
فرماندهی
command
یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
command
فرمان دستوردادن
command
دستور
command
فرمایش
command
امر
command
امریه
command
حکم
command
کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
command
امرکردن
under command
زیرفرماندهی
under command
تحت کنترل
command
فرمان دادن
command
سرکردگی فرماندهی
command
حکم کردن
retraining command
یکان بازاموزی
major command
فرماندهی عمده قسمت عمده ارتشی
direct command
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
continuity of command
مداومت فرماندهی
major command
یکان عمده
dosmount command
فرمان پیاده کردن
full command
اداره کامل
logistical command
یکان لجستیکی
internal command
فرمان درونی
joint command
فرماندهی مشترک
joint command
یکان مشترک
full command
کنترل کامل
filter command
فرمان FILTER
external command
فرمان خارجی
external command
فرمان برونی
logistical command
فرماندهی لجستیکی
embeded command
فرمان تعبیه شده
component command
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
national command
یکان یا قسمت نظامی مربوط به هر ملت در عملیات چندکشور
operational command
فرماندهی از نظر عملیاتی
sequence of command
ترتیب توالی فرامین
unified command
نیروهای متحد فرماندهی متحده یکانهای متحده متشکل از چندنیرو یا کشور
unified command
فرماندهی متحد
support command
فرماندهی پشتیبانی
support command
یکان پشتیبانی
support command
فرمانده پشتیبانی یکان مسئول پشتیبانی
tactical command
فرماندهی تاکتیکی
tactical command
یکان تاکتیکی
terminal command
فرماندهی بارانداز نظامی یکان عملیات سکوی نظامی
to perform a command
فرمانی را اجرا کردن
transient command
فرمان ناپایدار
Send To command
دستور منو در منوی فایل یک برنامه کاربری ویندوز که به کاربر امکان ارسال فایل یا داده موجود و در برنامه به برنامه دیگر میدهد
word of command
فرمان نظامی
type command
فرماندهی ناو گروه
operator command
فرمان متصدی
oversea command
یکان خارج از کشور فرماندهی برون مرزی
preparatory command
فرمان خبر
resume command
به دست گرفتن فرماندهی شروع فرماندهی
retraining command
قسمت ندامتگاه
scheme of command
طرح عملیاتی یکان
scheme of command
طرح فرماندهی
sealift command
فرماندهی حمل و نقل دریایی
sealift command
یکان حمل و نقل دریایی
preparatory command
فرمان حاضرباش
word of command
فرمان انتصاب
type command
نوع یکان ناو گروه
command economy
اقتصاد دستوری
chain of command
سلسله مراتب
chain of command
سلسله مراتب فرماندهی
channel command
فرمان کانال
combined command
فرماندهی مرکب
combined command
یکان مرکب
command altitude
ارتفاع فرمان داده شده برای پرواز ارتفاع تعیین شده برای هواپیمای رهگیر
command and control
کنترل و فرماندهی
command automatism
فرمانبری مطلق
command axis
محور حرکت یکان
command axis
محورحرکت قرارگاه فرماندهی محور ارتباط فرماندهی
command channels
ردههای فرماندهی
command channels
سلسله مراتب فرماندهی سلسله مراتب
command detonated
منفجر شونده از راه دور قابل انفجار با فرمان دور
command ejection
پرتاب کابین خلبان با فرمان سیستم پرتاب خودکار کابین
command group
گروه فرماندهی
base command
فرماندهی پایگاه
AT command set
مجموعهای استاندارد از دستورات برای کنترل کردن یک مودم که توسط Hayes Coprotion ایجاد شده است
command post
پست فرماندهی
command post
پاسگاه فرماندهی
command posts
پست فرماندهی
command posts
پاسگاه فرماندهی
high command
فرماندهی عالی
high command
سرفرماندهی
administrative command
یکان اداری
administrative command
فرماندهی اداری
air command
فرماندهی نیروی هوایی
air command
یکان هوایی
air command
فرماندهی هوایی
airlift command
فرماندهی ترابری هوایی قسمت حمل و نقل هوایی فرماندهی حمل و نقل هوایی
command economies
اقتصاد دستوری
area command
فرماندهی منطقه
AT command set
حالتی در مودم که آماده پذیرش دستورات با استفاده از مجموعه دستورات Hayes AT است
command heading
مسیر تعیین شده برای هواپیماتوسط برج کنترل
command heading
مسیرپیش بینی شده
command key
کلید فرمان
command liaison
شبکه رابط یکان
command processor
سیستم عامل فرمانی
command mode
وضعیت دستوری
command socialism
سوسیالیسم دستوری
command signal
علامت فرمان
command net
شبکه فرماندهی
command net
شبکه یکان
command of execution
ریاست اجرایی
command of execution
فرمان اجرای عمل یکان اجرایی
command mode
حالت فرماندهی
command processing
پردازش دستورالعمل
command speed
سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
command liaison
افسر رابط فرماندهی
commodity command
فرماندهی اماد
commodity command
یکان امادکالاهای مصرفی
command unit
واحد فرمان
command report
گزارش فرماندهی
command language
زبان فرماندهی
command strength
استعداد یکان
command language
زبان فرمان
command language
زبان دستوری
comp command
COفرمان P
alternate command authority
افسر جانشین فرمانده
alternate command authority
مقام جانشین فرماندهی
tactical command ship
ناو فرماندهی
forward command post
پست فرماندهی جلو
air strategical command
فرماندهی استراتژیکی هوایی
amphibious command ship
ناو فرماندهی عملیات اب خاکی
air defense command
فرماندهی پدافند هوایی
command select system
سیستم فرمان انتخابی
embedded formating command
فرمان قالب بندی مندرج
division support command
فرماندهی پشتیبانی لشگر
advance command post
پاسگاه فرماندهی جلو
command sponsored dependent
بستگان نظامیانی که با خرج ارتش بخارج مسافرت می کنند
His request was in the nature of a command.
خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
advance command post
پاسگاه رده جلو
area support command
فرماندهی پشتیبانی منطقه
command management system
سیستم مدیریت فرماندهی سیستم مدیریت یکان
command budget estimate
براورد بودجه یکان
command budget estimate
براوردبودجه
command destruct signal
علامت به کار افتادن سیستم تخریب کننده موشک
command destruct signal
علامت تخریب موشک با فرمان دور
command issuing office
دفترتوزیع دستورالعملهای یکان
command driven software
نرم افزار فرمان گرا
command issuing office
دفتر توزیع فرامین یکان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com