Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 44 (5 milliseconds)
English	Persian
commanding officers	افسر فرمانده
Other Matches
commanding	حاکم
commanding	مسلط
commanding	با قدرت
commanding	امر
commanding	فرمان دهنده
commanding officer	افسر فرمانده
officers	فرمان دادن
officers	امین صلح
officers	مامور کارمند اداری
officers	مامور
officers	متصدی ضابط عدلیه
officers	افسر معین کردن فرماندهی کردن
officers	مامور متصدی
officers	عضو هیات رئیسه
officers	افسر
officers	صاحب منصب
police officers	پاسبان
returning officers	سرپرست انتخابات برزن
police officers	مامور پلیس
police officers	افسر شهربانی
police officers	افسر پلیس
senior officers	افسران ارشدیا بالارتبه
officers call	نشریه اطلاعاتی مخصوص افسران
officers call	شیپور افسر پیش
officers' quarters	بخشدفتری
non-commissioned officers	درجه دار
probation officers	ماموری که متهم در طی دوران تعلیق اجرای مجازات باید تحت نظراو باشد
warrant officers	ناوبانیار ستوانیار
warrant officers	افسریار
probation officers	مامور نافر
commissioned officers	افسر کادر
commissioned officers	افسرشاغل
petty officers	درجه دار
petty officers	مهناوی
petty officers	معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
petty officers	ناو استوار دوم
commissioned officers	افسر
warrant officers	افسر یار
The officers were brifed on (about) the detailes.	افسران درباره جزییات مطلع ( توجیه شدند )
law officers of the crown	وکیل عمومی دادیار
public relations officers	رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
law officers of the crown	دادستان
A posse of police officers and soldiers	یک دسته از پاسبان و سرباز

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com