English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
commercial center [American] مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
commercial center [American] مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
commercial center [American] مجتمع تجاری [تجارت و بازرگانی]
commercial center [American] مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
Other Matches
center to center method روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
commercial <adj.> تجارتی
commercial <adj.> بازرگانی
commercial value ارزش تجارتی
commercial <adj.> تجاری
commercial مربوط به تجارت
commercial بازرگانی
commercial تجاری
commercial تجارتی
commercial loading بارگیری کالای تجارتی
commercial pure خلوص تجارتی
commercial law حقوق تجارت
commercial policy سیاست بازرگانی
commercial loading بارگیری تجارتی
commercial procuration قائم مقام تجارتی
commercial papers اوراق تجارتی
commercial paper سند تجارتی
commercial paper اوراق و اسناد بهادار قابل انتقال
commercial marine کشتیرانی تجارتی
commercial marine ناوگان دریایی
commercial law قانون تجارت
commercial marine کشتی تجاری
commercial items کالاهای تجارتی
commercial items اقلام تجارتی
commercial invoice سیاهه تجارتی
commercial building سرای
commercial building تیم
commercial attache وابسته تجاری
commercial attache وابسته تجارتی
commercial building تیمچه
commercial code قانون تجارت
commercial company شرکت تجاری
commercial attache وابسته بازرگانی
commercial area منطقه تجاری
commercial court دادگاههای صنفی
commercial efficiency بازده صنعتی
commercial firm تجارتخانه
commercial firm شرکت تجارتی
commercial intercourse معامله یا مراوده بازرگانی
commercial bills اوراق تجارتی
commercial art فعالیتهاوفرایندتبلیغیکمحصول
quasi commercial نیمه بازرگانی
commercial premises منطقهتجاری
commercial artist فردیکهکارتبلیغاتیمیکند
commercial traveller بازاریاب
commercial vehicle وسیلهحملکالاومسافردر جاده
commercial relations مناسبات تجاری
corporate [commercial] <adj.> تجاری
corporate [commercial] <adj.> بازرگانی
corporate [commercial] <adj.> تجارتی
quasi commercial شبه بازرگانی
commercial banks بانکهای بازرگانی
commercial representative قائم مقام تجارتی
commercial representative نمایندگی بازرگانی
commercial revolution انقلاب بازرگانی
commercial bank بانگ بازرگانی
commercial transactions معاملات تجارتی
commercial tax مالیات بازرگانی
commercial structural steel فولاد ساختمان تجارتی
commercial road traffic ترافیک جاده تجاری
commercial structural steel فولادسازهای تجارتی
commercial type vehicle خودروی تجارتی خودروهای شخصی
commercial water movement حرکت دادن با کشتی غیرنظامی
commercial water movement حمل و نقل با کشتیهای شخصی
transferable commercial instrument اوراق تجارتی قابل انتقال
commercial air movement پرواز دادن با هواپیمای غیرنظامی حمل و نقل باهواپیمای غیرنظامی
commercial banking system نظام بانکداری تجارتی
international commercial terms (incoterm قراردادهای تجارت بین الملل که بوسیله اتاق بازرگانی بین الملل تهیه شده است
international commercial terms (incoterm اینکوترمز
commercial light gage sheet ورق فریف تجارتی
off-center <idiom> عجیب وغریب
off center خارج از مرکز
center مرکز
center نقط ه میانی چیزی
center وسط ونقطه مرکزی
center درمرکز قرارگرفتن
center تمرکز یافتن
center مجمع
center متمرکز کردن
center کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
center کیان
center گروه مرکزی
center قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
center میان
center سانتر
center متمرکز نقطه اتکاء
center نقطه گره
center تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
center سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
center شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
information center مرکز اطلاعات
four center arch قوس جناغی چهار پرگاری
information center مرکز جمع اوری اطلاعات
filter center مرکزتوزیع اطلاعات
operation center مرکز عملیات
filter center مرکز کنترل و نتیجه گیری ازاخبار پدافند هوایی
nerve center مرکزفرماندهی
nerve center مرکز عصبی
message center مرکز پیام
inversion center مرکز وارونگی
lathe center مرکز یا محور دوران ماشین تراش
local center مرکز محلی
luminescent center هسته لومینسانس
feeding center مرکز تغذیه
education center اموزشگاه
cost center تمرکز هزینه
documentation center مرکز اسناد
cost center قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
cost center مرکز هزینه زا
convalescent center بیمارستان ثابت منطقهای
convalescent center یکان بهداری که فرفیت 0051 تختخواب را داشته باشد
control center مرکزکنترل
control center مرکز کنترل عملیات
data center مرکز داده ها
data center مرکز داده
education center مرکز اموزش
direction center مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
direction center مرکز هدایت عملیات
diffracting center مرکز پراشنده
dead center نقطه مرگ
dead center مرکز سکون و بی حرکتی
computing center مرکز محاسبات
detention center بازداشتگاه
burst center مرکز گلوله
center sleeve مرغک ماشین تراش
How do I get to city center? چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
dead center <idiom> کاملا وسط
The city center . میدان ( مرکز ) شهر
She is the center of attraction . آن زن همه را بسوی خودش می کشد
whole blood center مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
wheel center مرکز چرخ
burst center مرکز ترکش
brain center مرکز مغزی
before bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
active center مرکز فعال
aerodynamic center مرکز ایرودینامیکی
after bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
after top center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
battery center مرکز اتشبار
vasoconstrictor center مرکز انقباض عروق
three center bonding پیوند سه مرکزی
before top center تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ بالا
reserve center مرکز اموزش احتیاط
reserve center مرکز احتیاط
relay center مرکز باز پخش
regional center مرکز منطقهای
provision center مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
provision center مرکز توشه
primary center مرکز اولیه
primary center مرکز عمده
pintle center مرکز لولای جنگ افزار
respiratory center مرکز تنفسی
school center مرکز اموزش
training center مرکز اموزش
switching center مرکز راه گزینی
speech center مرکز گویایی
sleep center مرکز خواب
signal center مرکز پیام
signal center مرکزارتباطات
signal center مرکز مخابرات
shopping center بازار
shopping center مرکز فروش
pintle center نقطه لولا
center gravity گرانیگاه
center line خط میانی زمین
center line خط وسط زمین
center line خط صفر
center line مرکزدوران
chiral center مرکز کایرال
center web مرکز چرخ
center web هسته
center mark مرکز سوراخ
center of gravity مرکزگرایی
center line خط مرکز
center line اسه
center grinding سنگ چاقو تیزکنی
center grinding دستگاه سنگ متمرکز
center ice قسمت بی طرف زمین
center of gravity گرانیگاه
center of lift مرکز برا
center land خط میانی
center lathe ماشین تراش متمرکز
center line خط محور
center stripe خط میانی زمین
center strop نوار پهن تور تنیس
center of thrust امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
symmerty center مرکز تقارن
center of gyration نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
center of symmerty مرکز تقارن
center of resistance مرکز مقاومت
center of impact مرکز ترکش گلوله مرکزاصابت
center of pressure مرکز فشار
center of mass مرکز جرم
center of mass مرکز حجم هدف
center of mass مرکز هیولای هدف
center piece قسمت میانی اسباب روی میز
center piece میانه
center strap نوار پهن تور تنیس
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com