Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 97 (6 milliseconds)
English
Persian
commissary store annex
شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
Other Matches
commissary
فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
commissary
فروشگاه مواد غذایی پادگان مامور خوار بار و کارپردازارتش
commissary
گماشته مباشر
issue commissary
کارپردازی یادفتر توزیع
issue commissary
مسئول توزیع
annex
ضمیمه
annex
پیوستن ضمیمه سازی
annex
پیوست
annex
ساختمان فرعی جدا
annex
ضمیمه کردن ضمیمه
annex
پیوستن
annex
شعبه فرعی
intelligence annex
پیوست اطلاعات
intelligence annex
پیوست اطلاعاتی
artillery annex
پیوست توپخانه
store
می باقی می ماند
store
سیستم ذخیره سیگنال کنترل ارتباطی در کامپیوتر به صورت برنامه
store
ذخیره داده که بعداگ در صورت نیاز مورد استفاده قرار می گیرد
store
حافظه یا بخشی از سیستم کامپیوتری که داده و برنامه برای استفادههای بعدی نگهداری می شوند
store
انباره کردن
to store up something
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
in store
<idiom>
آماده بوقوع پیوستن
store of value
منبع ارزش
in store
موجود
in store
اماده
in store
اندوخته
d. store
مغازه بزرگ
store
سیستم ارتباطی پست الکترونیکی که پیام را پیش از ارسال مجدد ذخیره میکند
store
ذخیره اندوخته
store
انبار
store
انباره
store
دکان ذخیره
store
مخزن
store
ذخیره
store
ذخیره کردن
store
اندوختن انبار کردن
store
فروشگاه
store
مغازه دکان
store
موجودی
store
انبارکردن
store
انبارکردن اندوخته
store
ثباتی درCPU که داده را پیش از پردازش یا جابجایی به محلی از حافظه نگه می دارد
store
مغازه بزرگ
store
ثباتی درCPU که حاوی آدرس محل بعدی دستیابی است
store
واحدی در سیستم کامپیوتری برای ذخیره اطلاعات
store
اندوختن
store
انبار ناو
store
دخیره کردن
main store
حافظه رایانه
[علوم کامپیوتر]
This way please. store across the street.
بفرمائید از این طرف
convenience store
خواربار فروشی کوچک
two level store
انباره دو سطحی
store and forward
ذخیره و ارسال
store and forward
انبارش و ارسال
The store across the street.
فروشگاه آنطرف خیابان
set store on (by)
<idiom>
خواستارنگهداری ،ارزش زیاد داشتن
main store
حافظه کامپیوتر
[علوم کامپیوتر]
chain store
فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
department store
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
sand store
انبار ماسه
department store
فروشگاه بزرگ
capacitor store
انباره خازنی
bonded store
انباری که کالاهای وارداتی در ان نگهداری میشود
bonded store
انبار گمرک
backing store
انباره پشتیبان
store-rooms
انبار خانگی
store-rooms
انبار
store-rooms
جای انبار کردن
store-room
انبار خانگی
store-room
انبار
store-room
جای انبار کردن
store room
انبار خانگی
store room
انبار
store room
جای انبار کردن
computer store
فروشگاه کامپیوتر
control store
انباره کنترل
magnetic store
حافظه یا منبع مغناطیسی
local store
ذخیره محلی
beam store
انبار پرتویی
internal store
بخشی از RAM Rom که واحد پردازش مرکزی مستقیما وصل است بدون نیاز به واسط
general store
فروشگاهی که همه نوع جنسی در ان یافت میشود ولی قسمت بندی نشده
permanent store
انباره دائمی
pushdown store
انباره پایین فشردنی
external store
انباره خارجی
magnetic tape store
منبع یا حافظه نوارمغناطیسی
grocery store
[American E]
خواربار فروشی
ten cent store
فروشگاه دارای کالاهای ارزان
grocery store
[American E]
بقالی
to set no great store by
قیمتی ندانستن
I wonder what lies in store for me in the future.
من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
to check out that new clothing store
نگاهی به آن فروشگاه لباس تازه انداختن
You name it , they have it in thes department store.
هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
to set no great store by
مهم ندانستن
voice store and forward
ذخیره و ارسال صدا
I walked past the shop ( store ) .
از جلوی فروشگاه گذشتم
Plants store up the sun's energy.
گیاهان انرژی خورشید را ذخیره میکنند.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com