Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English
Persian
commodity money
پول جنسی
commodity money
پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
Other Matches
Protection money. Racket money.
باج سبیل
Money for jam . Money for old rope .
پول یا مفتی
commodity
جنس
commodity
کالای مصرفی
commodity
کالا
commodity
کالا جنس
commodity
متاع
commodity
محصول
commodity
مواد اولیه متاع
commodity
امتعه
commodity
چیزی که قادر به رفع نیاز بشر بوده ومقدار عرضه ان محدود باشد
commodity
وسیله مناسب
commodity broker
دلال کالا
commodity approach
بررسی بازار با مطالعه مسیرتولید تا مصرف
commodity agreements
قرارداد کالاها
commodity agreement
موافقتنامه کالا
commodity agreement
تثبیت مشترک قیمت فروش
commodity exchange
بورس مواداولیه
commodity exchange
مبادله کالا
commodity broker
واسطه کالا
commodity catalogue
کاتالوگ کالا
commodity code
رمز کالا
commodity market
بازار کالای مصرفی
commodity market
بازار مواد اولیه
commodity market
بازار کالا
commodity loading
بارگیری کالاهای مختلف
commodity groups
گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
commodity flow
جریان کالا
easy commodity
کالای نا مرغوب
commodity exchange
بورس کالا
commodity command
یکان امادکالاهای مصرفی
commodity command
فرماندهی اماد
commodity code
علامت کالا
commodity code
شماره کالا
commodity rate
براتهای تجارتی
money begets money
<idiom>
پول پول می آورد
he is f. of money
پول فراوان دارد
take in (money)
<idiom>
رسیدن
f. money
پول فراوان
his money is more than can
پولیش بیش
even money
مبلغ مساوی در شرط بندی
near with one's money
خسیس
his money is more than can
ازانست که بتوان شمرد
value of money
ارزش پول
value for money
قدرت خرید پول
value for money
ارزش پول
we are want of money
ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
i have no money about me
با خود هیچ پولی ندارم
He is in the money.
پول پارومی کند ( خیلی ثروتمند است )
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
near money
شبه پول
money
سکه
money on d.
وجه امانعی
be in the money
<idiom>
پول پارو کردن
money on d.
پول سپرده
money
جایزه نقدی
be in the money
<idiom>
در پول غلت خوردن
money
مسکوک ثروت
money
پول
money
اسکناس
ready money
پول فراهم شده
money making
پول گرد کن
ready money
پول موجود
ready money
پول نقد
raise money
جمع اوری کردن پول
money multiplier
ضریب بهم فزاینده پول
money matters
امور پولی
promotion money
دستمزدی که به موسسین شرکت برای خدماتشان پرداخت میشود
purchase money
در CL ثمن
money making
پول بهم زنی
purchase money
قیمت جنس
quantity of money
مقدار پول
raise money
فراهم کردن پول
money making
پول بهم زدن پول جمع کنی
money maker
پول گرد کردن
money list
لیست پرداخت حقوق
salvage money
جایزه نجات کشتی یا محموله
scant of money
کم پول
scant of money
بی پول
short of money
کم پول
smart money
پاداش زیان
smart money
خسارت
smart money
غرامت پولی که دولت بسربازان وملوانان زخمی ومصدوم میدهد
smart money
مطلع
role of money
نقش پول
retention money
پول گرویی
money list
لیست حقوق
money lender
پول به بهره گذار
passage money
خوراک
requistion for money
درخواست
money lender
پول وام ده
money lender
نزول خوار
requistion for money
پول
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
soft money
پول ضعیف
prize money
پولی که از فروش غنیمت دریایی بدست می اید
possession money
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
passage money
تاکردن
passage money
راه
money wage
مزد پولی
passage money
غذا
money worth
بهای پول
passage money
کرایه مسافر
passage money
کرایه
onother's money
پول شخصی دیگر
onother's money
پول دیگری
odd money
یک اسکناس 01 ریالی
oceans of money
یک دنیا پول
money worth
پول بها
neutrality of money
بدون تاثیربودن پول
neutrality of money
خنثی بودن پول
money worth
چیزی که بپول بیزرد
quasi money
شبه پول
money on deposit
وجه امانی
mortgage money
پول قرضی
possession money
حق النسبی
possession money
حق الاجرا
penury of money
قحط پول
penury of money
کمیابی پول
passage money
معاش کردن
money of account
پول محاسباتی
money off offer
فروش با تخفیف
money on deposit
پول سپرده
money player
ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
money pot
غلک
money pot
دخل
money spinner
کارتنه کوچک که انرا نشانه خوشبختی و وسیله پیدا شدن پول میدانند
money worth
برابر پول
money stock
حجم پول در گردش
money stock
عرضه پول
money supply
عرضه پول
mortgage money
پول رهنی
My money request to him
طلب من از او
[مرد]
money sink
<idiom>
گودال پول
[کیسه پول سوراخدار]
to be rolling in money
<idiom>
تو پول غلت زدن
[اصطلاح]
save money
پس انداز کردن
save money
به دقت خرج کردن
I am running out of money .
پول من تمام شد.
[من دیگر پول ندارم.]
Changing money
تبدیل پول و ارز
We divided the money among ourselves .
پول را بین خودمان قسمت
Money is no object at all .
پول اصلا" مطرح نیست
for love or money
<idiom>
به هر شکلی
rake in the money
<idiom>
ایجاد تعجب
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
He is a money -bags.
<proverb>
مالامال از پول است .
Time is money.
<proverb>
وقت طلاست .
time is money
<idiom>
وقت طلاست
have money to burn
<idiom>
پول از پارو بالا رفتن
borrowed money
پول قرض گرفته شده
You will need to spend some money on it.
تو باید برایش پول خرج بکنی.
Money peters out.
پول کم کم تمام می شود.
I'm not made of money!
<idiom>
من که پولدار نیستم!
[اصطلاح روزمره]
to scrape up
[money]
چیزی را به مرور زمان کم کم جمع کردن
[پول]
have money to burn
<idiom>
بی پروا خرج کردن
money well spent
<idiom>
پولی که هدر نرفته
put one's money on something
<idiom>
بر سر چیزی شرط بستن
money for jam
<idiom>
پول باد آورده
money for jam
<idiom>
پول بی دردسر
do not coin money
<idiom>
پول چاپ نکردن
[پول چاپ نمی کنم]
pin money
<idiom>
پول خرده خرجی
money can't buy everything
<idiom>
پول خوشبختی نمی آورد
Could you lend me some money ?
می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
My only problem is money .
تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
To put some money aside .
پولی را کنا رگذاشتن ( ذخیره ساختن )
to stake money on something
سرچیزی شرط بندی کردن پول روی چیزی گروگذاشتن
to stink of money
خر پول بودن
to take eggs for money
خر مهره
to take eggs for money
را با دربرابر
to take eggs for money
کردن
token money
پول فرعی
trust money
پول امانی
veil of money
حجاب پول
to have a run for one's money
از هزینه یا کوشش خود بهرهای بردن
to guzzle away one's money
پول خودرادرمیگساری ازدست دادن
sound money
پول سالم
supply of money
عرضه پول
table money
فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
tight money
کنترل پولی
tight money
سیاست پولی انقباضی
time money
وام مدت دار
to change money
خردکردن یامبادله کردن پول
to game away one's money
درقمارپول ازدست دادن
veil of money
نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
velocity of money
سرعت پول
He is saving his money.
پولهایش راجمع می کند
pocket money .
پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
He got the money from me by a trick.
با حقه وکلک پول را از من گرفت
He owes me some money.
از او پول می خواهم (طلب دارم )
Take your money out of your pocket.
پولت را از جیب دربیاور
Count the money to see if it is right.
پو ؟ را بشما ؟ ببین درست است
To count the money .
پول شمردن
To be wallowing in money .
غرق درپول بودن
To touch someone for money.
کسی راتیغ زدن ( ازاو پول گرفتن )
I am pinched for money.
دست وبالم تنگ است (تحت فشار مالی )
volume of money
حجم پول
wildcat money
پول بدون پشتوانه
appearance money
پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
danger money
مزدوحقالزحمهانجام کاریخطرناک
gate money
پولبلیطورودیه
To raise money.
پول فراهم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com