Total search result: 202 (11 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
communication line |
خط مخابراتی |
communication line |
خط ارتباطی |
|
|
Other Matches |
|
communication |
اطلاع |
communication |
ارتباطات |
communication |
مخابره |
communication |
ترمینال یا مودمی که قادر به ذخیره سازی داده ارسال شده است |
communication |
کامپیوتر همراه با کارت مودم یا فکس که به کاربران شبکه در استفاده از مودم حق اشتراک میدهد |
communication |
فرآیندی که در آن ارسال و دریافت داده با استفاده از تلفن |
communication |
ماهواره |
communication |
رادیو یا هر رسانه قابل حمل سیگنال انجام میشود |
communication |
پردازندهای که شامل چندین تابع handshaking وتشخیص خطا برای چندین اتصال بین وسایل است |
communication |
کامپیوتری که ارسال داده در شبکه را کنترل میکند |
communication |
وسیله الکترونیکی که ارسال داده و router مسیر را کنترل میکند |
communication |
اخبار |
communication |
ارتباطات مواصلات |
communication |
ارتباط |
communication |
ابلاغیه |
communication |
نرم افزاری که به کاربر اجازه کنترل مودم و استفاده ازسرویس online میدهد |
communication |
مکاتبه |
communication |
مخابرات |
communication |
مراوده وسایل ارتباطی |
communication |
نقل وانتقال |
communication |
ابلاغ |
communication |
مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود |
communication |
مدار الکترونیکی که به کامپیوتر اجازه ارتباط با مودم میدهد |
communication |
ارتباط و مخابرات |
communication |
عبور اطلاعات |
communication |
پارامتر هایی که نحوه کنترل ارسال داده را بیان می کنند |
communication |
مجموعهای از وسایل مانند ترمینال ها وچاپگر ها که توسط یک کامپیوتر مرکزی به هم وصل هستند و اجازه ارسال سریع و ساده داده می دهند |
communication |
بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت |
communication |
ارسال دریافت داده به جای صوت و تصویر |
communication |
اتصال فیزیکی که داده روی آن ارسال میشود |
communication |
وسیله کنترل خط برای بررسی سیگنالهای متقاضی داده |
communication |
مسیر فیزیکی که فرستنده را به گیرنده وصل میکند |
communication |
وسیلهای مانند مودم که داده را ارسال و دریافت میکند |
communication |
سوکت یا اتصال فیزیکی که به وسیله اجازه ارتباط میدهد |
communication |
پردازندهای که چندین واسط و مدیریت بین کامپیوتر و کنترل خط وط ارتباطی برقرار میکند. |
routes of communication |
مسیرهای ارتباطی |
background communication |
ارتباط پس زمینه |
electric communication |
مخابرات |
one sided communication |
ارتباط یکسویه |
communication devices |
ماشینمرتبط |
data communication |
ارتباط دادهای |
synchronous communication |
ارتباط همزمان |
basic communication |
گزارش یا مدرک اولیه مکاتبات اولیه |
mass communication |
ارتباط جمعی |
wire communication |
ارتباط با سیم |
communication cord |
کلید اضطراریقطار یا اتوبوس |
network communication |
ارتباطشبکهای |
data communication |
انتقال اطلاعات |
communication network |
شبکه مخابراتی |
routes of communication |
کانالهای ارتباطی |
communication set |
دستگاهارتباط |
communication tunnel |
تونلمرتبطکننده |
data communication |
داد وستداطلاعات |
data communication |
ارتباط داده ها |
communication protocol |
پروتکل ارتباطی |
data communication |
مخابره داده ها |
communication antenna |
آنتنمرتبط |
tele communication |
مخابرات تلفنی وغیره ازمسافات دور |
communication security |
برقراری تامین مخابراتی |
communication link |
پیوند ارتباطی |
communication interface |
میانجی ارتباطی |
communication engineering |
تکنیک مخابرات تکنیک جریان ضعیف |
communication engineering |
مهندسی مخابرات |
communication engineer |
مهندس مخابرات |
communication device |
دستگاه ارتباطی |
communication deception |
گول زدن دشمن در ارتباط و مخابرات |
communication deception |
فریب مخابراتی |
communication cover |
پوشش مخابراتی |
communication circuit |
مدار ارتباطی |
communication chief |
رئیس مخابرات یکان |
communication link |
تسلسل مخابراتی |
communication link |
رابطه مخابراتی ربط مخابراتی |
communication security |
تامین مخابراتی |
communication satellite |
اقمارمخابراتی |
communication satellite |
ماهواره مخابراتی |
communication receiver |
گیرنده مخابرات |
communication signal |
سیگنال مخابراتی |
communication of punishment |
ابلاغ تنبیه |
communication of punishment |
ابلاغ مجازات |
communication network |
شبکه ارتباطی |
communication network |
شبکه ارتباط و مخابرات |
communication network |
شبکه ارتباط |
communication link |
اتثال ارتباطی |
communication chief |
رئیس ارتباطات |
communication channels |
وسایل ارتباطی |
communication channels |
طرق مواصلاتی |
communication technician |
تعمیر کارفنی مخابرات |
communication theory |
نظریه ارتباطات |
communication theory |
نظریه ارتباط |
privileged communication |
مکاتبات یا ارتباطاتی که برمبنای اطمینان صنفی با وکیل دادگستری به وجود می اید ووی مجاز به افشای انهانیست بذور کلی هر نوع نامه و مکاتبهای که به دلائل قانونی نباید گشوده و فاش شود |
privileged communication |
مدارک محرمانه |
communication zone |
منطقه مواصلات |
communication theory |
تئوری مخابرات |
visual communication |
ارتباط بصری |
visual communication |
مخابره بصری |
communication channel |
کانال ارتباطی |
telephone communication |
ارتباط تلفنی |
tele communication |
ارتباط دور برد |
communication technician |
تکنیسین مخابرات |
communication system |
نظام ارتباطی |
communication channel |
کانل ارتباطی |
communication channel |
مجرای ارتباطی |
communication center |
مرکزارتباطات |
communication center |
مرکز مخابرات |
communication cable |
کابل ارتباطی |
communication cable |
کابل جریان ضعیف |
lines of communication |
خطوط مواصلاتی |
communication and electronics |
رسته مخابرات و الکترونیک |
communication operation instructions (co |
دستور کار مخابرات دستورالعمل مخابرات |
communication security monitoring |
کنترل تامین مخابراتی نظارت در امر تامین مخابراتی |
communication security custodian |
مسئول وسایل تامین مخابراتی |
combined communication board |
هیئت ارتباطات ستاد یکانهای مرکب |
communication security account |
میزان تامین مخابراتی اندازه تامین مخابراتی |
combined communication board |
هیئت برقرار کننده ارتباط درستادهای مرکب |
data communication system |
سیستم ارتباطات داده |
axis of signal communication |
محور ارتباط و مخابرات محور ارتباطات |
binary synchronous communication |
ارتباطات همزمان دودویی |
communication control character |
کاراکتر کنترل ارتباطی |
communication relay ship |
ناو تقویتی مخابراتی |
communication standing instructions |
دستورات ثابت مخابراتی |
communication security custodian |
مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی |
high class communication set |
دستگاه مخابراتی با کلاس بالادستگاه مخابراتی پر ارزش |
We are living in the age of mass communication. |
ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم. |
line to line fault |
اتصال کوتاه دوقطبی |
line to line fault |
اتصال کوتاه بین دو فاز |
line by line analysis |
تجزیه سطر به سطر |
line by line milling |
فرز کردن سطری |
line by line milling |
فرز کردن سطر به سطر |
line to line spacing |
فاصله سطور |
line to line voltage |
ولتاژ زنجیر شده |
line to line fault |
اتصال کوتاه خط به خط |
line to line voltage |
ولتاژ بین دو خط |
line to line fault |
تماس خطوط |
by-line |
خط دوم یافرعی |
by line |
کار یاشغل اضافی وزائد |
by line |
خط فرعی راه اهن |
line |
شعبه |
line |
اتصال فیزیکی به ارسال داده |
by line |
خط دوم یافرعی |
by-line |
کار یاشغل اضافی وزائد |
to come in to line |
در صف امدن |
to come in to line |
موافقت کردن |
off line |
وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار |
line of d. |
مرز |
by-line |
خط فرعی راه اهن |
line |
رشته |
line of d. |
حد فاصل |
line by line |
سطر به سطر |
line |
طناب خط |
mean line |
خط میان |
Are you still on the line? |
خط را قطع نکردی؟ |
below the line |
درامد یا هزینه غیر مترقبه |
the line |
صف |
off line |
برون خطی |
line |
محصول |
line |
: خط |
line |
پوشاندن |
line |
استرکردن |
line |
ترازکردن |
line |
اراستن |
line |
بخط کردن |
line |
خط دار کردن |
line |
خط انداختن در |
line |
: خط کشیدن |
line |
لجام |
line |
دهنه |
line |
جاده |
line |
طناب سیم |
line |
رسن |
line |
ریسمان |
line |
رشته بند |
line |
ردیف |
line |
خط |
line |
لاین |
line up <idiom> |
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن |
line |
طرز |
line |
حدود رویه |
line |
خط زدن |
line |
نسب |
line |
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق |
line |
لوله منفردی در سیستم سیالات |
line |
جبهه جنگ |
line |
سیم |
line |
در سمت |
line |
صفی در خط |
line |
خط صف |
line |
سطر |
off line |
غیر متصل |
old line |
محافظه کار |
line out |
با خط علامت گذاشتن |
line up |
ردیف ایستادن تیم |
out of line <idiom> |
ناصحیح |
in line <idiom> |
با محدودیت متداول |
all along the line |
در همه جا |
on line |
مستقیم |
Which line goes to ... ? |
کدام خط به ... میرود؟ |
Which line goes to ... ? |
کدام خط راه آهن به ... میرود؟ |
out of line |
خارج از خط جبهه |
old line |
دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد |
out of line |
جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند |