English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
community center ساختمان محل انجمن
community center مرکزاجتماع
Other Matches
community انجمن
community جامعه
community اجتماع
community عوام
community service تعاونویاریعمومی
community service کمک
community policing سیستمکار محلیپلیس
community charge گونهایمالیات
therapeutic community اجتماع درمانی
community chest صندوق اعانه برای امورخیریه
community psychology روانشناسی اجتماع نگر
community relations روابط همکاری بین سازمانهای نظامی وقشرهای اجتماعی
community relations قسمت روابط عمومی
community property اموال مشترک زن وشوهر اموال همگانی
eruropean community جامعه اروپایی
muslim community امت
Community architecture [جنبش مداخله در طراحی ساختمان های انگلیس]
community centre محلاجتماعات
peripheral community جامعه پیرامونیperipeteia
ecological community جامعه
european economic community market common
urban centre of a community مرکز شهرک
european atomic energy community جامعه نیروی اتمی اروپا اتحادیه متشکل از بلژیک وفرانسه و المان و ایتالیا ولوگزامبورک و هلند که هدفش ایجاد تسهیلات مختلف در راه بهره برداری ازانرژی اتمی است
european community competition rules مقررات رقابت در جامعه اروپا
center to center method روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
center متمرکز نقطه اتکاء
center نقطه گره
center سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
center شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
center سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
center قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
center نقط ه میانی چیزی
off center خارج از مرکز
center متمرکز کردن
center تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
center سانتر
center تمرکز یافتن
off-center <idiom> عجیب وغریب
center میان
center مرکز
center وسط ونقطه مرکزی
center درمرکز قرارگرفتن
center مجمع
center گروه مرکزی
center کیان
education center اموزشگاه
education center مرکز اموزش
communication center مرکزارتباطات
documentation center مرکز اسناد
direction center مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
communication center مرکز مخابرات
center web مرکز چرخ
center web هسته
center stripe خط میانی زمین
feeding center مرکز تغذیه
filter center مرکز کنترل و نتیجه گیری ازاخبار پدافند هوایی
filter center مرکزتوزیع اطلاعات
four center arch قوس جناغی چهار پرگاری
information center مرکز اطلاعات
direction center مرکز هدایت عملیات
diffracting center مرکز پراشنده
computer center مرکز کامپیوتر
computing center مرکز محاسبات
control center مرکز کنترل عملیات
control center مرکزکنترل
convalescent center یکان بهداری که فرفیت 0051 تختخواب را داشته باشد
convalescent center بیمارستان ثابت منطقهای
cost center مرکز هزینه زا
cost center قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
cost center تمرکز هزینه
data center مرکز داده ها
data center مرکز داده
dead center مرکز سکون و بی حرکتی
dead center نقطه مرگ
chiral center مرکز کایرال
information center مرکز جمع اوری اطلاعات
The city center . میدان ( مرکز ) شهر
switching center مرکز راه گزینی
speech center مرکز گویایی
sleep center مرکز خواب
signal center مرکز پیام
signal center مرکزارتباطات
signal center مرکز مخابرات
shopping center بازار
three center bonding پیوند سه مرکزی
vasoconstrictor center مرکز انقباض عروق
wheel center مرکز چرخ
detention center بازداشتگاه
How do I get to city center? چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
dead center <idiom> کاملا وسط
She is the center of attraction . آن زن همه را بسوی خودش می کشد
whole blood center مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
shopping center مرکز فروش
training center مرکز اموزش
operation center مرکز عملیات
nerve center مرکزفرماندهی
nerve center مرکز عصبی
message center مرکز پیام
luminescent center هسته لومینسانس
local center مرکز محلی
lathe center مرکز یا محور دوران ماشین تراش
pintle center نقطه لولا
pintle center مرکز لولای جنگ افزار
primary center مرکز عمده
school center مرکز اموزش
respiratory center مرکز تنفسی
reserve center مرکز اموزش احتیاط
reserve center مرکز احتیاط
relay center مرکز باز پخش
regional center مرکز منطقهای
provision center مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
provision center مرکز توشه
primary center مرکز اولیه
inversion center مرکز وارونگی
center mark مرکز سوراخ
center line مرکزدوران
center line خط صفر
center line خط وسط زمین
center line خط میانی زمین
center line خط مرکز
center line اسه
center line خط محور
center land خط میانی
center ice قسمت بی طرف زمین
center mark علامت مرکز نشانه مرکز
center of buoyancy مرکز تعادل شناوری
center of gravity گرانیگاه
center of gravity مرکز ثقل
center of distribution مرکز پخش
center of dispersion مرکزمستطیل پراکندگی گلوله ها
center of dispersion مرکز پراکندگی
center of burst مرکزاصابت گلوله
center of burst مرکز ترکش گلوله
center of buoyancy مرکزتعادل اتصال وسایل شناور
center lathe ماشین تراش متمرکز
center grinding دستگاه سنگ متمرکز
center grinding سنگ چاقو تیزکنی
center gravity گرانیگاه
before top center تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ بالا
center circle دایره میانی
center circle دایره وسط زمین
center board ته قایق بادبانی
center bit مته سه نبش
center base میدان مرکزی
center back بازیگر میانی خط عقب
brain center مرکز مغزی
burst center مرکز ترکش
burst center مرکز گلوله
center distance فاصله مرکزی
center distance فاصله ازمرکز
center gage مرکز سنج
center forward بازیگر نوک حمله
center forward نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
center forward سانترفوروارد
center fire اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
center field قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
battery center مرکز اتشبار
before bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
center drill مته متمرکز
center drill مته مرکز
center back بک میانی
center strop نوار پهن تور تنیس
center of symmerty مرکز تقارن
center of resistance مرکز مقاومت
active center مرکز فعال
aerodynamic center مرکز ایرودینامیکی
center of pressure مرکز فشار
center of mass مرکز جرم
center of mass مرکز حجم هدف
center of mass مرکز هیولای هدف
center of mass مرکز هدف
center of lift مرکز برا
after bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
symmerty center مرکز تقارن
center of thrust امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
center strap نوار پهن تور تنیس
center spuare زاویه تمرکز
center spot نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
center sleeve مرکز مجوف
center wing بال میانی
center section بال میانی
center punch مرکز منگنه
center punch مرکز سوراخ
center punch سنبه نشان
center piece میانه
center piece قسمت میانی اسباب روی میز
center of impact مرکز ترکش گلوله مرکزاصابت
center of gravity مرکزگرایی
after top center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
center sleeve مرغک ماشین تراش
center of gyration نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
commercial center [American] مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
word processing center مرکز پردازش کلمه
commercial center [American] مرکز تجاری [تجارت و بازرگانی]
army personnel center مرکز عملیات پرسنلی نیروی زمینی
shopping center [American] مجتمع خرید [تجارت و بازرگانی]
carpooling center [American E] بنگاه همسفری
top dead center نقطه مرگ بالا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com