English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
community charge گونهایمالیات
Other Matches
community عوام
community جامعه
community انجمن
community اجتماع
community service تعاونویاریعمومی
peripheral community جامعه پیرامونیperipeteia
community service کمک
community policing سیستمکار محلیپلیس
community centre محلاجتماعات
Community architecture [جنبش مداخله در طراحی ساختمان های انگلیس]
community center ساختمان محل انجمن
community center مرکزاجتماع
therapeutic community اجتماع درمانی
ecological community جامعه
muslim community امت
eruropean community جامعه اروپایی
community relations قسمت روابط عمومی
community relations روابط همکاری بین سازمانهای نظامی وقشرهای اجتماعی
community psychology روانشناسی اجتماع نگر
community property اموال مشترک زن وشوهر اموال همگانی
community chest صندوق اعانه برای امورخیریه
urban centre of a community مرکز شهرک
european economic community market common
european community competition rules مقررات رقابت در جامعه اروپا
european atomic energy community جامعه نیروی اتمی اروپا اتحادیه متشکل از بلژیک وفرانسه و المان و ایتالیا ولوگزامبورک و هلند که هدفش ایجاد تسهیلات مختلف در راه بهره برداری ازانرژی اتمی است
like charge قطبهای همنام
like charge شارژ همنام
on charge of به اتهام
charge دستگاه با ماده منفجره
charge some one with به عهده کسی گذاشتن
take over in charge تصدی
take over in charge تحت اختیار دراوردن
(in) charge of something <idiom> مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge متصدی
in charge <idiom> مسئول بودن
in charge <adj.> پاسخگو
in charge <adj.> مسئول
in the charge of <idiom> تحت مراقب یا نظارت
be charge with متهم شدن به
charge جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge موردحمایت
charge پرکردن
charge مطالبه بها
charge متهم ساختن
charge زیربار کشیدن
charge عهده دارکردن
charge گماشتن
charge بار مسئولیت
charge شارژ کردن شارژ
charge بار کردن
charge خطای حمله
charge حمله به حریف
charge اتهام
charge عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge پر کردن
charge خرج منفجره
charge خرج
charge متهم کردن
charge بار الکتریکی
charge خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge حمله اتهام
charge عهده داری
charge تصدی
charge محفظهای
charge مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge وزن
charge هزینه
charge بار
charge بدهکار کردن
sticky charge خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
space charge ناحیه بار فضا
surface charge بار سطحی
supplementary charge خرج یدکی خرج اضافی
spinning charge بار چرخان
static charge برق ساکن
supplementary charge خرج تکمیلی
statement of charge مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
sticky charge خرج چسبنده
spotting charge خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
reduced charge خرج کمتر یا پایین تر توپ
space charge بار پیرامونی
pole charge خرج میلهای
pole charge خرج دستکی
point charge بار نقطهای
plaster charge خرج انفجاری افشان
plaster charge خرج شراپنل
officer in charge افسر مسئول
statement of charge اعلام اتهامات
partial charge بار جزیی
negative charge بار منفی
normal charge خرج معمولی توپ
nuclear charge بار هسته
officer in charge افسر مسئول اجرا
positive charge بار مثبت
powder charge خرج باروت
soaking charge بار سولفات زدای
snow charge بار برف
shaped charge خرج مقعر
shaped charge خرج گود
section charge خرج جزء جزء
section charge خرج چند قسمتی
satchel charge خرج کیسهای
satchel charge خرج خورجینی
residual charge بار الکتریکی مانده
propelling charge خرج
propelling charge خرج پرتاب
propellant charge خرج پرتاب
powder charge خرج پرتاب گلوله
nucleon charge بار نوکلئون
export charge حقوق صادرات
export charge هزینه صادرات
export charge تعرفه صادرات
import charge تعرفه واردات
import charge هزینه واردات
import charge حقوق واردات
to charge the battery باتری را بار کردن
charge carrier حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
elementary charge بار بنیادی [فیزیک]
elementary charge بار الکترون [فیزیک]
explosive charge دستگاه با ماده منفجره
bursting charge دستگاه با ماده منفجره
electrostatic charge بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
physician in charge دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
charge indicator اندازهشارژ
zero charge potential پتانسیل بار صفر
volume charge بار حجمی
unlike charge قطب غیر همنام
trickle charge پر کردن اهسته
total charge بارگذاری کامل
toll charge باج
to give in charge سپردن
to give in charge تسلیم کردن
to charge a gun خرج در تفنگ گذاشتن
telephone charge هزینه تلفن
baton charge حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
charge hand کارگر معمولی
doctor in charge دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
What's the charge per hour? کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge حداقل هزینه
minimum charge حداقل قیمت
What's the charge per day? اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week? اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per mile? اجاره هر مایل چقدر است؟
Do you charge for the baby? آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
What is the charge per day? کرایه روزانه چقدر است؟
charge nurse سر پرستار
tapering charge پر کردن شیبدار
charge daffaires شارژدافر
charge pits چالههای خرج
charge of the electron بار الکترون
charge neutrality خنثایی بار
charge neutrality تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
charge density چگالی بار
charge d'affaires شارژ دافر
charge d'affaires کاردار سفارت
charge d'affaires نایب وزیر مختار
charge d'affaires نایب سفارت
charge with a fault تخط ئه کردن
coke per charge ذغال کک شارژ
collection charge هزینه وصول
density of charge چگالی بار برقی
deep charge خرج عمیق دریایی
deep charge خرج گود
cratering charge خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
cratering charge خرج تخریب
counter charge دعوی متقابل در امر جزایی
counter charge تهمت متقابله
conservation of charge بقای بار الکتریکی
condenser charge بار خازن
collection charge هزینه وصول مطالبات
charge d'affaires کاردار
charge cavity فرفیت بار
bank charge هزینههای بانکی
accumulator charge بارگیری اکومولاتور
service charge سرویس مهمانخانه وغیره
service charge اضافه کار
service charge انعام
tas de charge پاطاق
charge sheets ورقه حاوی مشخصات متهم
charge sheet ورقه حاوی مشخصات متهم
depth charge بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
depth charge خرج زیرابی بمب زیرابی
boost charge ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
bound charge بار بسته
bring a charge against someone به کسی تهمت زدن
charge balance موازنه بار
cover charge مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
charge and discharge محل بارگیری و باراندازی
charge account حساب بدهی مشتری
charge a sum to مبلغی را به حساب .....گذاشتن
charge a kiln چیدن کوره
carrying charge هزینه حمل و نقل
bursting charge بار انفجاری
bursting charge خرج منفجرکننده
bursting charge خرج تلاش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com