English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
compacted fine earth خاک نرم کوبیده
compacted fine earth جاک نرم توپر
Other Matches
compacted جمع وجور فشرده
compacted عهد
compacted بهم فشردن
compacted تنگ هم قراردادن
compacted نواز مغناطیسی که درون یک جعبه پلاستیکی استاندارد است که در کامپیوترهای خانگی برای ذخیره سازی به کار می رود
compacted دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان ROM به فرفیت بالا به کار می رود داده ها به صورت دودویی روی سوراخ هایی از سطح ذخیره می شوند که بعداگ توسط لیزر قابل خواندن هستند
compacted کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacted دیسک پلاستیکی کوچک که حاوی سیگنالهای صوتی به صورت دیجیتال روی سطح است
compacted تنگ هم قرار دادن
compacted تو پر کردن فشردن
compacted متراکم کردن
compacted ریز بافتن
compacted فشرده کردن بهم متصل کردن
compacted :بهم فشردن
compacted متراکم
compacted بهم فشرده خلاصه
compacted بهم پیوسته
compacted استانداردی که نحوه ذخیره سازی موسیقی به صورت مجموعهای از اعداد
compacted روی دیسک فشرده را میدهد
compacted قالبی که به داده اجازه ذخیره شدن و پاک شده از دیسک فشرده میدهد
compacted پیمان
compacted چیزی که فضای زیادی نمیگیرد
compacted کاهش فضای ذخیره شده توسط چیزی
compacted پیمان معاهده
compacted ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compacted کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compacted فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compacted دیسک ROM-CD و فن آوری آن که به کار بر اجازه یک بار نوشتن داده روی آن میدهد
compacted مجموعه پیشرفتهای ROM-CD استاندارد ایجاد شده توسط Philips برای استفاده خانگی
compacted مدل حافظه در خانواده Index که فقط به چند کیلو بایت که برنامه اجازه ذخیره شدن میدهد ولی حجم مگابایت برای داده برنامه است
compacted rockfill سنگریز تو پر
compacted rockfill سنگریز کوبیده
That'll do me fine. اون برای من کافیه.
fine کیفیت بسیار بالا و عالی
fine جزای نقدی
fine جریمه
Fine, I will take it. خوب من اتاق را میخواهم.
I'm fine with it. <idiom> من باهاش مشکلی ندارم.
fine فریف
fine رقیق شدن خوب
fine جریمه گرفتن از صاف کردن
fine جریمه کردن
fine غرامت
fine تاوان
in fine بالاخره
to fine down بادادن مبلغی ازاجاره
to fine down کاستن
in fine خلاصه
fine کوچک کردن صاف شدن
fine فاخر
fine بسیار اماده
fine ضربه توپزن به پشت منطقه خود
fine مصادره کردن
fine شگرف
fine ریز
fine نرم
fine عالی لطیف
fine نازک
fine drawing رفوگری
fine drawn لاغر شده در
fine drawn نتیجه ورزش
how fine the weather is چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
fine drawn باریک
to chop fine ریزریزکردن
fine drawn ممتد
how fine is the weather چقدرهوالطیف است چه هوای لطیفی است
liable to fine مشمول جریمه
not to put too fine a p on it رک وبادرشتی سخن گفتن
fine drawn مفصل
fine fingered چابک دست
fine fingered ماهر
We get along splendidly(fine) خیلی با هم جور هستیم
fine art آثار هنری نمایشگاه آثار هنری
That is quitw O. K. That is fine. هیج اشکالی ندارد
fine draw رفو کردن
fine adjustment تنظیم فریف
fine sight تنظیم دقیق زاویه توپ
fine boring سوراخکاری فریف
fine aggregate مصالح ریزدانه سنگدانههای ریز
fine aggregate مواد ریز
fine aggregate مواد دانه ریز
fine print متن چاپ شده با حروف ریز
fine art هر مهارت هنری وفریف
fine art صنایع مستظرفه
fine art هنر هایزیبا
fine adjustment تنظیم دقیق
fine leg محل پشت سر توپزن
he has a fine p in the town اوخانه خوبی در شهر دارد
fine draw نازک کردن
fine drawer رفوگر
fine draw امتداد دادن
fine spun نازک ریسته
fine spoken خوش سخن
fine sight تنظیم خط نشانه دقیق
fine sieve الک
fine setting تنظیم میکرومتری
fine setting تنظیم دقیق
fine sand ماسه ریز
fine sieve غربیل
fine arts هنرهای زیبا
fine spun باریک
fine spun دقیق خیالی
fine woven ریزبافت
fine turning میزان سازی دقیق
fine tune تنظیم خصوصیات و پارامترهای نرم افزار و سخت افزار برای افزایش کارایی
fine toned خوش صدا
fine structure استخوانبندی فریف
fine structure ساختار فریف
fine spun غیرعملی
fine rain باران
fine skill مهارت فریف
fine rain نم نم
That is fine by me if you agree. اگر موافقی من هم حرفی ندارم
fine grained ریزدانه
fine spinning ریسندگی نخ های ظریف
fine flour میده
fine tuning میزان سازی دقیق
I appreciate your concern, but I'm fine. خیلی سپاسگذارم از اینکه دلواپس هستی اما من حالم خوب است.
fine gravel شن دانه ریز
fine grained دانه دانه شده ریز
fine gravel نرمه شن
fine rain باران ریز
fine gravel شن ریز
(go over with a) fine-toothed comb <idiom> خیلی بادقت
fine cold asphalt اسفالت سرد و نرم
travellers tell fine tales جهاندیده بسیارگوید دروغ
fine motor skills مهارتهای حرکتی فریف
fine adjustment knob دکمه تنظیم دقیق
they gave him a fine sendoff ایین بدرود راباوی بجااوردندبرایش دعای خیرکردند
fine boring machine دستگاه مته فریف
fine miscle movement حرکت فریف عضلانی
fine green marble سنگ گندمی
She was a fine woman ( person ) . وجود بسیار نازنینی بود
of a fine or beauteous mould خوش ریخت
fine-tooth comb ملاحظهدقیقوموشکافانهچیزی
altitude fine adjustment دستگاه تنظیم دقیق
azimuth fine adjustment تنظیم قوس صحیح
part [ial] payment of a fine پرداخت قسمتی از جریمه
fine words butter no parsnips بحلوابحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
Some friendship ! This is a fine way to treat a friend ! معنی دوستی را هم فهمیدیم
chisel marking fine lines پرداز
fine words butter no parsnips <proverb> از حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمی شود
Fine words butter no parsnips. از تعارف کم کم وبر مبلغ افزای
fine data entry control کنترلدخولاطلاعاتعالی
above the earth بالای زمین
earth ارض
earth اتصال سیم بین وسیله الکتریکی و زمین که نشان دهنده پتانسیل صفر است
earth اتصالی در مدار که نشان دهنده پتانسیل صفر است
earth اتصال وسیله الکتریکی به زمین
down to earth واقع بین
down to earth عملی
down to earth حقیقی واقعی
down-to-earth واقع بین
How no earth did I know? آخر من چه می دانستم ؟
why on earth اصلا چرا
down to earth اهل عمل
What on earth shall I do now? حالاچه خاکی بسرم بریزم ؟
down-to-earth عملی
down-to-earth حقیقی واقعی
down-to-earth اهل عمل
above the earth در روی زمین
earth سیم زمین
earth خاک
earth زمین
earth سطح زمین
earth کره زمین
come down to earth <idiom> از رویاپردازی دست کشیدن
earth سکنه زمین
earth با خاک پوشاندن
earth اتصال به زمین
down-to-earth <idiom> احساسی وکاربردی
earth دنیای فانی
to f.with earth خاکریزی کردن
earth باخاک پوشاندن
earth به زمین اتصال دادن
earth حفره زیرزمینی روباه بیرون راندن روباه از سوراخ
To spilt hair . To make a fine distinction . مورااز ماست کشیدن ( مو شکافی کردن )
fuller's earth خاکی که درصافی اب وغیره بکار میرود
fullers earth گل سرشوی
earth-shattering بسیار شکآور و تکاندهنده
fuller's earth خاک رس غیر پلاستیکی که شبیه بنتونیت است
earth architecture معماری خشتی
earth-bound خاکی
earth-bound زمینی
earth excavating حفاری زمین
tile earth خاک کاشی پزی
the corner's of the earth کدانهای زمین
losse earth زمین خوره
nap of the earth سینه مال
nap of the earth از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
pozzolan earth سیمان طبیعی
neutral earth زمین خنثی
neutral earth زمین کردن نقطه صفر
the corner's of the earth اکناف عالم
sandy earth زمین ماسه دار
orbit of the earth مدار زمین
earth-bound دنیوی
fullers earth گل رخت شویی
earth-bound در خاک
earth pigment رنگینه های معدنی مثل خاک رس
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com