Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 154 (8 milliseconds)
English
Persian
compass swing
چرخش خط محوری
compass swing
قطب نما انحراف طولی قطب نما
Other Matches
swing
چرخ دادن چرخ تاب
swing
نوسان
swing
جنبش
swing
قطردوران قطر گردش
swing
اونگان شدن یا کردن
let it have its swing
بگذاریدسیرعادی خودرابکند بگذارید جریان خودراطی کند
swing up
درحال تاب خوردن
swing saw
اره کانهای نوسان دار
swing up
بدن راازمیله بالاکشیدن
swing
جنبانیدن
swing
تاب دادن
swing
تاب خوردن دور زدن چرخیدن
swing
تاب نوسان
swing
چرخیدن
swing
تاب خوردن
swing
اونگ نوعی رقص واهنگ ان
swing
ضربه محکم با راکت یا چوب هم گارد
swing
هم فوروارد حرکت ناگهانی یکطرفه توپ پرتاب شده چرخش بدون کنترل بدن
swing
پیچیدن موازی اسکیها
swing
نوسان کردن
swing
اهتزاز
swing bowler
توپ اندازی که از پرتاب توپ با حرکات قوسی اش استفاده میکند
swing bridge
پل گردان
swing bridge
پل نوسان دار
swing doors
در گردان
swing door
در گردان
swing bucket
جراثقال گردان
swing basket
سبد ابکشی
back swing
نوسان به عقب
swing bell
اسبابی مانند دنبل برای تقویت عضلههای بازو و شانه
frequency swing
انحراف فرکانس
giant swing
تاب بلند
giant swing
افتاب یا مهتاب
hip swing
چرخ جلو روی پارالل
short swing
پیچهای با شعاع کم
boom swing
حیطه نوسان
boom swing
ناحیه لرزش
swing bar
اسبابی مانند دنبل برای تقویت عضلههای بازو و شانه
downward swing
نوسان رو به پایین
swing bucket
جراثقال نوسان دار
swing voter
فردیکهبهحزبسیاسیخاصیتعلقندارد
voltage swing
نوسان فشار الکتریکی نوسان ولتاژ
upward swing
نوسان به سمت بالا
to swing the lead
اززیر کار در رفتن
to swing the lead
خود را به ناخوشی زدن
to make somebody swing
کسی را دار زدن
[اصطلاح روزمره]
forward swing
تاباولیه
swing roll
چرخش نیمدایره روی یکپاوبعد روی پای دیگر با کنترل پای ازاد از جلو بعقب
swing gates
دریچههای گردان
swing from one's heels
ضربههای قدرتی
to make somebody swing
بدار آویختن کسی
[اصطلاح روزمره]
get in the swing of things
<idiom>
به شرایط جدید عادت کردن
german giant swing
افتاب شکسته
There is not room no swing a cat .
<proverb>
گربه را مجال گذز نیست .
grid voltage swing
تغییر یا نوسان ولتاژ شبکه
swing half turn
تاب بدن ژیمناست با نیم پیچ
swing frame grinder
دستگاه سنگ زنی نوسان دار
center swing bridge
پل میانگرد
the work is in full swing
کاربخوبی جریان دارد
To shake ( swing , roll) ones hips .
قر دادن
with in compass
بدون مبالغه
compass
به دست آوردن
compass saw
اره تیغه باریک
compass
مدارچیزی راکامل نمودن
compass course
مسیر مغناطیسی خودرو یاهواپیما یا تانک
compass
قطبنما
compass
قطب نما
compass
جهت یاب
compass
پرگار
compass
حدود
compass
وسعت دایره
compass
دوره
compass
پرگار قطب نما
compass
حیطه
compass
دایره
compass
تدبیر کردن
compass
نقشه کشیدن اختراع کردن
compass
دور زدن
compass
باقطب نماتعیین
compass
جهت کردن محصور کردن
compass
محدود کردن فهمیدن
compass
درک کردن
compass
گرد مدور
compass
حدود وثغور حوزه
compass point
جهتقطبی
astro compass
قطب نمای ژیروسکوپی
beam compass
پرگار بازودار
steering compass
قطبنمای سکان
standard compass
قطبنمای اصلی مغناطیسی
bow compass
نوعی پرگار که برای رسم دایرههای کوچک بکار میرود
radio compass
قطبنمای رادیویی
per standard compass
برحسب قطب نمای استاندارد
master compass
قطبنمای الکتریکی اصلی قطبنمای اصلی
astro compass
قطب نمای نجومی
aperiodic compass
قطب نمای با عقربه چفت شونده
liquid compass
مایعقطبنما
to box the compass
جهات سی ودوگانه قطب نمارابه ترتیب گفتن
swinging the compass
تصحیح انحراف قطب نما تصحیح خطای قطب نما
to fetch a compass
دورزدن
compass plane
رنده سینه
to fetch a compass
گردگشتن
compass bridge
قطبنمایعرشهکشتی
transit compass
الت سنجش گوشههای افقی
aperiodic compass
قطب نمای چفت شونده
mariner's compass
قطبنمای دریایی
mariner's compass
قطبنمای ژیروسکپی کشتی
compass card
صفحه قطبنما
compass platform
bridge
compass rose
صفحه جهت یاب
compass rose
دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
compass rose
شمال نما
compass calibration
تنظیم انحراف قطب نما
compass stand
binnacle compass
compass calibration
تنظیم قطب نما
compass bowl
جام قطبنما
compass window
شاه نشین نیم گرد
compass card
صفحه قطب نما
compass north
شمال قطب نما
compass north
شمال مغناطیسی
compass compensation
تصحیح قطب نما
compass compensation
تنظیم قطب نما از نظر اثر نیروی مغناطیسی فلزات مجاور
compass card
گلباد
compass declination
انحراف قطب نما
compass declination
انحراف مغناطیسی قطب نما
compass direction
سمت قطب نما
compass direction
گرای مغناطیسی
compass direction
جهت قطبنمای مغناطیسی
compass error
جمع انحراف تغییرپذیری وخطای گردش شمالی
compensation of compass
تصحیح قطبنما
compass binnacle
پایه قطبنمای مغناطیس stand compass : sys
compass bearing
موقعیت برحسب قطبنما
induction compass
قطب نمای القائی
magnetic compass
قطبنمای مغناطیسی
magnetic compass
قطب نمای مغناطیسی
magnetic compass
قطبنما
magnetic compass
قطب نما
inclination compass
قطبنمای میلی
gyro compass
قطبنمای الکتریکی
compass bearing
زاویه توجیه قطب نما
compass bearing
سمت قطب نما
compass azimuth
گرای قطب نمای کشتی
hair compass
پرگار سوزنی
compass azimuth
گرای مغناطیسی
gyro compass
قطب نمای ژیروسکوپی
gyro compass
قطب نمای نجومی
aperiodic magnetic compass
قطب نمای مغناطیسی بدون نوسان
gyro magnetic compass
قطب نمای ژیروسکوپی ناوژیروسکوپ مغناطیسی
compass acceleration error
اشتباه قطب نما در اثر سرعت گرفتن کشتی یا هواپیما
compass magnetic binnacle
binnacle
compass acceleration error
خطای شتاب جهت یاب
compass meridian line
قطبنمایخطنصفالنهار
cross section of a liquid compass
قسمتموربقطبنمایمایع
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com