Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
completed case
جعبه پر شده
completed case
جعبه کامل خشاب کامل
Other Matches
completed
کامل
completed
خاتمه دادن به یک کار
completed
خاتمه یافته یا کامل شده
completed
آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completed
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completed
تام
completed
تکمیل کردن
completed
تکمیل
completed
بانجام رساندن
completed
تمام
completed
کامل کردن انجام دادن
in case
برای احتیاط
in case
چنانچه مبادا
in case of need
عنداللزوم
in that case
دراینصورت
in that case
حال که چنین است
in this p case
دراین موردبخصوص
such being the case
حال که چنین است دراینصورت
that is not the case
مطلب چنین نیست
in case
در صورتیکه
in case
هرگاه
case
دستور یا عملی که وقتی عمل میکند که حروف به صورت مشخصی وارد شوند
case
کلیدی که حروف را از بزرگ به کوچک تبدیل میکند
case
حروف بزرگ یا حروف معمولی
case
پوشش محافظ برای یک وسیله یا مدار
case
دستور برنامه نویسی که به نقاط مختلف جهش میکند بر حسب مقدار داده
as the case may be
بسته بمورد
as the case may be
تاچه مورد باشد
case of need
مباشر
in any case
درهر حال
use case
مجموعه ای از رویدادها
In that case he is right.
د رآنصورت حق با اوست
Such is not the case . That is not so.
اینطور نیست
in that case
<adv.>
بعد
in that case
<adv.>
سپس
in that case
<adv.>
دراینصورت
in that case
<adv.>
پس
case
حرف بزرگ یا حرف معمولی
[فناوری چاپ]
as may be the case
<adv.>
بطور امکان پذیر
case
پوشه
just in case
برای مطمئن بودن
As the case may be .
برحسب مورد( آن)
in case
<idiom>
برطبق
in no case
به هیچ وجه
in no case
به هیچ صورت
in no case
اصلا
in no case
به هیچ دلیل
just in case
احتیاطا
as may be the case
<adv.>
احتمالی
case
تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
case
روکش کردن
case
چمدان
case
کیف
case
محاکمه
case
جعبه
case
مورد
case
مورد غلاف
case
پوشاندن
case
درصندوق یاجعبه گذاشتن جلدکردن
case
قاب
case
دعوی مورد
case
مسئله
case
جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
case
پوشانیدن صندوق
case
جعبه مقوایی یا چوبی جهت بسته بندی و حمل کالا
case
وضع
case
موضوع حالت
case
دعوی
case
پرتزیر
case
فرف محفظه
case
غلاف پرچم
case
محل ماهیگیری سگان بدنبال شکار
case
پوشش
case
قضیه
case
پوسته
case
جلد
case
صندوق جعبه
case
: سرگذشت
case
صندوق
case
قالب قاب
case
روکش
case
جا
case
غلاف
case
دعوی مرافعه
case
اتفاق
case
وضعیت موقعیت
case
حالت
case
رجوع به بخشی از برنامه که وابسته به نتیجه آزمایش است
the vocative case
حالت ندا
to put the case
فرض کردن
to hear a case
دعوایی راگوش کردن درامری دادرسی کردن
suit case
جامه دان
suit case
جا رختی
transfer case
دیفرانسیل
the nature of the case
ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
the vocative case
اسم منادی
transmission case
جعبه دنده
transmission case
گیربکس
transfer case
جعبه انتقال نیرو
oblique case
حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
pen case
قلمدان
referee in case of need
داوری که در صورت لزوم می توان به او مراجعه کرد
cylinder case
جعبهسیلندر
pray consider my case
تمنی اینکه
show case
قفسه جلو مغازه
show case
ویترین جعبه اینه
special case
مورد ویژه
special case
مورد خاص یااستثنایی
pencil case
مدادگیر
schreber case
مورد شربر
suit case
چمدان
pray consider my case
خواهش دارم بکار من رسیدگی کنید
pillow case
رویه بالش
pillow case
روه متکا
pencil case
جا مدادی
running down case
دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
watch case
قاب ساعت
degenerate case
تبهگنی
[ریاضی]
[فیزیک]
to argue the case for
[against]
something
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
attache case
کیف اداری
[کیف جعبه ای دستی چرمی]
brief case
[briefcase]
کیف اداری
[کیف جعبه ای دستی چرمی]
in any case (event)
<idiom>
مطمئنا
(a) case in point
<idiom>
مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
in case of emergency
هنگام اضطرار
case-bottle
شیشه چارپر
degenerate case
تباهیدگی
[ریاضی]
[فیزیک]
case law
قانون موضوعه
case law
رویهای که قاضی CL در موضوع خاصی اعمال میکند و از ان به بعدسابقه میشود
test case
قضیه در ازمایش
test case
شخص یاچیز مورد ازمایش
gin-case
[ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
door-case
چارچوب در
In this case ( instance) .
دراین مورد
It is quite a hypothetical case .
این یک قضیه کاملا" فرضی است
scroll case
قسمتطومار
screen case
صفحهنمایش
plastic case
جایپلاستیکی
passport case
جایپاسپورت
key case
جاکلیدی
bobbin case
ماکو
worst-case
بدبینانهترین
worst-case
بدترین وضع یا احتمال
spectacles case
جاعینکی
spiral case
جعبهمارپیچ
vanity case
کیفلوازم آرایش
Supposing that is the case .
بفرض اینکه اینطور باشد
At any rate . In any case . Anyway .
درهر صورت
He wI'll expedite our case.
اوکارما ؟ راجلو خواهد انداخت
Take an umbrella just in case.
احتیاطا"چترهمراه ببرید
packing case
جعبهبزرگچوبیکهدرآنچیزیراذخیرهمیکنیدویابهجاییمیبرید
attachT case
کیفدستی
writing case
محلنوشتن
weekend case
چمدانتعطیلاتآخرهفته
withdrawal of a case
استرداد دعوی
case shot
چار پاره
case histories
شرح حال
case history
سوابق
case history
تاریخچه
case history
سابقه مرض ودرمان
case mate
بمب پناه جای نصب توپ درناو
case mate
پناهگاه توپ
case marks
علامتهای روی جعبه یا بسته بندی
case knife
چاقوی بزرگ
case mate
پناهگاه توپ پناهگاه بمب جای نصب توپ در ناو
case ment
پنجره لولادار
case ment
روزنه
case histories
سابقه مرض ودرمان
case sensitive
حساس نسبت به بزرگ یاکوچک بودن حرف
attache case
کیف دستی
case of necessity
حالت الزام و ضرورت
case numbers
شماره بسته بندی
case numbers
شماره بسته ها
case ment
غلاف
case ment
پنجره پوشش
case knife
چاقوی جلد دار
case hardening
سخت گردانی سطحی
attache case
چمدان یا جامه دان مخصوص حمل اسناد
admissible case
دعوی مسموع
adjudicated case
قضیه محکوم بها
adjudicated case
امر مختومه
case study
مورد پژوهی
case study
بررسی موردی
case studies
مورد پژوهی
case studies
بررسی موردی
attache case
کیف پیک
battery case
جعبه باتری
bullet case
پوکه
case harden
سخت گردانی سطحی
case depth
عمق مین
case branch
انشعاب شرطی
case bottle
شیشه چارپهلو
case bottle
چارپر
case analysis
تحلیل مورد
cartridge case
پوکه
cartridge case
پوکه فشنگ
case history
شرح حال
objective case
حالت مفعولی
marginal case
وضعیت نهائی
magnet case
بدنه اهنربا
lose the case
محکوم شدن در دعوی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com