English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 199 (9 milliseconds)
English Persian
composite average معدل امتیاز بازیگر بولینگ
Other Matches
composite مخلوط
composite یکان مرکب
composite یکان مختلط
composite مختلط
composite هم گذاره
composite چیز مرکب
composite مرکب
composite material مواد مرکب
composite number عدد مرکب [ریاضی]
composite demand تقاضا برای کالا در موارد استفاده متفاوت مانند استفاده از گازوئیل درمصارف خانگی و مصارف صنعتی
composite demand تقاضای مرکب
composite defense دفاع ترکیب شده از وسایل و زمین و عدههای مختلف
Composite Order [شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده]
unidirectional composite ساختاری که همه الیاف یارشتههای ان موازی بوده ومعمولا در جهت نیروی وارده میباشند
composite metal فلز ترکیبی
composite metal فلز مرکب
composite steel فولاد مرکب
composite unit یکان مختلط
composite video واحد نمایش ویدیویی که یک سیگنال تصویری مرکب را می پذیرد و چندین رنگ یا سایه خاکستری ایجاد میکند
composite video سیگنال تصویری که سیگنال تک رنگ و رنگی را در یک سیگنال ترکیب میکند
composite video تصویر ترکیبی
composite squadron گردان سوار زرهی یا هلی کوپتر مختلط
composite squadron اسکادران مختلط
composite score نمره مرکب
composite defense دفاع مرکب
composite column ستون مرکب
composite area سطوح مرکب
composite armor زره مرکب
composite armor نیروی زرهی مرکب
composite attack حمله شمشیرباز با حرکات پی در پی
composite casting ترکیبی
composite circuit مدار الکترونیکی که از چندین مدار و قطعه کوچکتر تشکیل شده است
composite casting ریخته گری مرکب
composite symbol علامت ترکیبی
composite television signal پیام مرکب تلویزیونی
composite color signal پیام رنگی مرکب
composite lightweight concrete بتن سبک مخلوط
composite air photograph عکس مرکب هوایی
composite color monitor مونیتور رنگی مرکب
average out میانگین در نظر گرفتن
average particular خسارت وارده بر کشتی
on average [on av.] روی هم رفته
average value میانگین
average value مقدار متوسط
average value ارزش میانگین
average value مقدار میانگین
above average <adj.> بالاتر از حد متوسط
above-average <adj.> بیشتر از حد متوسط
over-average <adj.> بیشتر از حد متوسط
above average <adj.> بیش از حد متوسط
above-average <adj.> بیش از حد متوسط
over-average <adj.> بیش از حد متوسط
above average <adj.> بیشتر از حد متوسط
particular average خسارات جزئی
particular average خسارت خاص
particular average خسارت جزئی
with average شامل خسارات خصوصی وجزئی
with particular average مشمول خسارات خاص
on average [on av.] در حالت کلی
on average [on av.] در میانگین
above-average <adj.> بالاتر از حد متوسط
over-average <adj.> بالاتر از حد متوسط
average متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
average خسارت
average معدل میانگین
average مقدار متوسط
average میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
average معدل گرفتن
average عدد بدست آمده از جمع چندین عدد تقسیم آنها را بر تعداد این اعداد
average ایجاد میانگین
average متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
average میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
average در حالت کلی
average میانگین حسابی متوسط حسابی
average میانگین موفقیت
average خسارت بحری
average متوسط
average میانگین
average میانه متوسط
average رویهمرفته بالغ شدن
average میانه قرار دادن میانگین گرفتن
average پیدا کردن
average درجه عادی میانگین
average معدل
average حد وسط
average متوسط خسارت در بیمه
average میانگاه
average حد متوسط
average روی هم رفته
average adjustment تصفیه خسارت
average stater کارشناس تعیین خسارت بیمه
average conditions شرایط متوسط
average adjuster کارشناس تعیین خسارت بیمه
average available discharge بده میانگینی دسترس
average available discharge بده متوسط مفید
average bond ضمانت نامه جبران خسارت
average bond ضمانتنامه پرداخت خسارت دریائی
average clause بند یا ماده خسارت
average conditions شرایط عادی
average cost میانگین هزینه
average cost هزینه متوسط
average clause عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
free of all average معاف از هرگونه خسارت
Nikkei average شاخصسهام درژاپن
average key کلیدوسط
with pwrticular average مشمول خسارت خاص
weighted average میانگین موزون
weighted average میانگین وزنی
simple average میانگین ساده
average revenue قیمت عادی
moving average میانگین متحرک
moving average میانگین غلتان
monthly average متوسط ماهیانه
goal average گل شماری
goal average گل اواژ
general average خسارت دریایی عمومی خسارت کلی
free of particular average معاف از خسارات جزئی
weighted average متوسط وزنی
average radius شعاع میانه
average flow بده میانگین
average speed سرعت متوسط
average speed سرعت متوسط حرکت
average strength استعداد پرسنلی متوسط میانگین استعداد پرسنلی
average radius شعاع میانگاه
average output محصول متوسط
average flow جریان متوسط
average expense هزینه متوسط
average error خطای میانگین
average payment پرداخت متوسط
average price قیمت متوسط
average productivity بازدهی متوسط
average return بازده متوسط
average yield بازده متوسط
average revenue درامد متوسط
average productivity بهره دهی متوسط
average revenue قیمتی که خریدارمی پردازد
average product تولید متوسط
average product محصول متوسط
average price میانگین قیمت
average efficiency بازده متوسط
average discharge بده متوسط
bowling average معدل امتیاز بازیگربولینگ
average input نهاده متوسط
average discharge بده میانگین
average deviation انحراف میانگین
average deviation انحراف متوسط
average depth عمق متوسط
average heading جهت متوسط هواپیما
average latency تاخیر متوسط
average costs معدل هزینه کل محصولات
average cost میانگین هزینههای تولیدی هر واحد
bowling average میانگین امتیازهای توپ انداز
batting average میانگین تعدادامتیازهای یک دور بازی کریکت
average life عمر میانگین
average life عمر متوسط اقلام دارائی
average heading جهت متوسط مسیر
average latency رکود متوسط
average voltage ولتاژ متوسط
average life عمر متوسط
batting average میانگین توپزنی
average intensity شدت جریان متوسط
average propensity to save میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
average propensity to consume میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
average marginal relationship رابطه مفاهیم متوسط ونهائی
general average statement صورت یا اعلامیه خسارت کلی
average net return بازده خالص متوسط
average kinetic energy انرژی متوسط جنبشی
average molecular speed سرعت مولکولی متوسط
average propensity to save y/s= APS
average purchase rate نرخ متوسط خرید
average total cost هزینه متوسط کل
average evoked potential پتانسیل فراخوانده متوسط
average variable cost هزینه متوسط متغیر
free of general average معاف از خسارات عمومی
average variable cost هزینه متوسط
fair average quality کیفیت متوسط مناسب
earned run average میانگین امتیاز کسب شده
average variable cost متغیر
annual average score میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
average annual precipitation متوسط بارندگی سالینه
average degree of polymerization درجه متوسط بسپارش
average tax rate نزخ متوسط مالیات
pass completion average میانگین موفقیت بازیگر درگرفتن پاس
average cost pricing قیمت گذاری بر اساس هزینه متوسط
average limit of ice حد متوسط یخ
average revenue product درامد متوسط محصول
average reaction rate سرعت متوسط واکنش
time average symmetry تقارن میانگین زمانی
average reaction rate مقدار متوسط واکنش
average seek time مدت متوسط جستجو
average fixed cost هزینه ثابت متوسط
number average molecular weight میانگین عددی وزن مولکولی
average daily traffic [ADT] متوسط ترافیک روزانه
number average degree of polymerization میانگین عددی درجه بسپارش
weight average degree of polymerization میانگین وزنی درجه بسپارش
reasonable of average wage fair اجرت المثل
long run average cost curve منحنی هزینه متوسط بلند مدت
weight average molecular weight میانگین وزنی وزن مولکولی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com