English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
compressive yield point نقطه لهیدگی فشاری
compressive yield point حدجهمندگی فشاری
Other Matches
yield point نقطه تسلیم
yield point حد جری شدن
yield point حد روانی
yield point نقطه شکست
yield point حد سیلان
yield point at elevated temperatures نقطه تسلیم در دمای بالا
yield point at normal temperature نقطه تسلیم در دمای بالا
compressive فشرده
compressive مایه تراکم
compressive فشاری
compressive هم فشارنده
compressive force نیروی تراکمی
compressive stress تنش فشاری
compressive strength قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
compressive stress فشار تراکمی
compressive stress خستگی فشاری
compressive test ازمایش تحکیم
compressive strength تاب فشردگی
ultimate compressive strength حداکثر مقاومت دربرابر فشار
compressive load application بار فشاری
yield بهره
yield جاری شدن
yield قیمت بازار درامد و نفع یک موجودی
yield حاصل
yield بازدهی
yield تسلیم کردن یا شدن
yield محصول حاصل
yield بازده
yield ارزانی داشتن
yield واگذارکردن
yield ثمر دادن
yield عایدی
yield بازده انفجار
yield بار
yield محصول
yield رها کردن
yield قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
yield of cdoncrete حجم بتن حاصل پس از ترکیب مواد سیمان
yield of cdoncrete شن واب
yield of capital بازده سرمایه
yield of cdoncrete ماسه
yield of lime بازدهی اهک
yield of lime نسبت حجم اهک شکفته شده به حجم ان قبل از شکفتن
average yield بازده متوسط
yield tax مالیات بر عایدی
yield stress تنش تسلیم
yield strength تاب ارتجاعی
yield rate نرخ بازدهی
net yield بازده خالص
high yield پربازده
high yield با بازده زیاد
high yield پر بازده
yield of bonds نرخ بازده اوراق قرضه
gross yield محصول ناخالص
gross yield بازده ناخالص
quantum yield بازده کوانتایی
quantum yield بهره کوانتومی
sustained yield بازده پیوسته
rate of yield نرخ بازدهی
earning yield بازده عواید
earning yield حاصل عواید
specific yield ابدهی ویژه
safe yield بده قابل برداشت
safe yield بده قابل اطمینان
redemption yield بازده خرید
time yield تسلیم زمانی
redemption yield حاصل بازخرید
rate of yield نرخ بهره موثر
lateral yield له شدگی جانبی
low yield بازده کم
sustained yield بازده مستمر
current yield بازده جاری
yield of invested capital بازده سرمایه گذاری
fission to yield ratio توان بمب اتمی نسبت انرژی شکافت اتمی به انرژی حاصله از پرتاب بمب
time yield limit حد تسلیم زمانی
fission to yield ratio بازده اتمی
point to point network شبکه نقطه به نقطه
point to point line خط نقطه به نقطه
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
point مسیر
point هدف
point نمره درس پوان
point درجه امتیاز بازی
point جهت
point موضوع
point ماده اصل
point نکته
point نقطه
point سر
point نوک
the point is اصل مطلب این است
point مرحله قله
point پایان
point اشاره کردن
near point نقطه نزدیک
off the point بطور نامربوط
point نقطه گذاری کردن ممیز
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
zero point نقطه صفر
point متوجه ساختن
point نشان دادن
point خاطر نشان کردن
point نوک گذاشتن
point نوکدار کردن
point گوشه دارکردن
point تیزکردن
let point امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
to point to something به چیزی اشاره کردن
to let it get to that point اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
in point مناسب
in point بجا
in point در خور
far point برد بینایی
point to point نقطه به نقطه
point to point پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point 1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
Now he gets the point! <idiom> دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
point to point را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
three point فن 3 امتیازی کشتی
One point for you. یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
to point to something به چیزی متوجه کردن
point four اصل چهار
point four چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
point four رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
way point ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
off the point بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point بطور بی ربط
try for point تلاش برای کسب امتیاز
to the point بجا
to the point مربوط بموضوع
to come to a point باریک شدن
to come to a point بنوک رسیدن
point ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی]
point نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
not to the point خارج از موضوع
not to point پرت بیجا
not to point بیرون از موضوع
off to a point باریک شده نوک پیدامیکند
point دماغه
on the point of going در شرف رفتن
point out <idiom> توضیح دادن
come to the point <idiom> به نکتهاصلی رسیدن
beside the point <idiom> مسائل حاشیهای
point به سمت متوجه کردن
point قطبهای باطری یاپلاتین
point محل
point مرکز راس حد
point نشانه روی کردن
point محل شروع چیزی
point نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point درصد
point نقط ه
point راس
point که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point نشان میدهد
point محل یا موقعیت
point پوینت
point امتیاز
point نقطه گذاری کردن
point حد
point محل مرکز
point باریک کردن
point جهت مرحله
point سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point مقصود
point اصل
point نقطه نوک
point رسد نوک
The point is that… چیزی که هست
point هدف گیری کردن
point نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point estimation تخمین نقطهای
point of no return نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
point of loading نقطه بارگیری
point of intersection نقطه تلاقی
point of tow نقطه یدک ناو یا قایق
point of presence شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
symmetry point نقطه تقارن
point of weld نقطه جوش
point of symmetry نقطه تقارن
point of support تکیه گاه
point of support نقطه اتکا
projection of a point خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
point of sale سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
point operation عمل نقطهای
point of regard نقطه دید
point of sale محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
point particle ذره نقطهای
pour point نقطه جاری شدن
pour point نقطه ریزش
pour point نقطه سیلان
preequivalence point پیش از نقطه هم ارزی
principle point مبداء اصلی
projection of a point تصویر نقطه
projection of a point خط مصور
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
quiescent point نقطه استراحت
radix point ممیز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com