English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
computer center director مدیر مرکز کامپیوتر
Other Matches
computer center مرکز کامپیوتر
computer center manager مدیر مرکز کامپیوتر
center to center method روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
director فرنشین
director سرپرست تیم بولینگ
director مدیر یارئیس مسابقه شمشیر بازی
director نرم افزار نوشتاری چند رسانهای محصول Macromedia که به کاربر اجازه کنترل عناصر در زمان مشخص میدهد
director هواپیمایی قادر به هدایت یک رسانگر بدون سرنشین یا یک موشک
director سرپرست
director مدیر
director رئیس
director اداره کننده
director کارگردان
director هدایت کننده
director عضو هیئت مدیره
director هدایت کننده اتش
director برج هدایت تیر
director هادی
director سوی دهنده
stage director مدیر نمایش
gun director برج کنترل توپ
director sight زاویه یاب مخصوص هدایت تیر
director's chair صندلیمدیر
salaried director مدیر موفف
macromind director ماکرومایند دایرکتور
meta director هدایت کننده به موقعیت متا
ballistic director هدایت کننده بالیستیکی
ortho director هدایت کننده به موقعیت ارتو
plane director نفر هدایت کننده هواپیما هادی هواپیما
para director هدایت کننده به موقعیت پارا
You sure have a nerve to ask become a director. آخر تورا چه ره ریاست
attack director وسایل محاسباتی سیستم کنترل اتش دریایی وسیله هادی تک اتش دریایی
managing director مدیر عامل
director generals مدیر کل
director sight دوربین هادی
director generals رئیس کل
director general مدیر کل
director general رئیس کل
report tothe director خود را حضورا نزد رئیس معرفی کنید
attitude director indicator دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
ortho para director هدایت کننده به موقعیتعای ارتو- پارا
Director of Public Prosecutions مسئولپیگردپلیس
He's a good director but he doesn't bear [stand] comparison with Hitchcock. او [مرد ] کارگردان خوبی است اما او [مرد] قابل مقایسه با هیچکاک نیست.
off center خارج از مرکز
center سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
center نقط ه میانی چیزی
center قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
center قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
center سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center متمرکز نقطه اتکاء
center تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
center سانتر
center کیان
center گروه مرکزی
center مجمع
center شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center تمرکز یافتن
center درمرکز قرارگرفتن
center وسط ونقطه مرکزی
center مرکز
center میان
center نقطه گره
off-center <idiom> عجیب وغریب
center کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
center متمرکز کردن
center of thrust امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
chiral center مرکز کایرال
center piece قسمت میانی اسباب روی میز
center piece میانه
center punch سنبه نشان
center punch مرکز سوراخ
center punch مرکز منگنه
center section بال میانی
dead center مرکز سکون و بی حرکتی
symmerty center مرکز تقارن
center of symmerty مرکز تقارن
center of mass مرکز هیولای هدف
direction center مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
direction center مرکز هدایت عملیات
diffracting center مرکز پراشنده
center of mass مرکز حجم هدف
center of mass مرکز جرم
center of pressure مرکز فشار
center of resistance مرکز مقاومت
center wing بال میانی
center sleeve مرکز مجوف
center sleeve مرغک ماشین تراش
center web مرکز چرخ
convalescent center بیمارستان ثابت منطقهای
communication center مرکز مخابرات
convalescent center یکان بهداری که فرفیت 0051 تختخواب را داشته باشد
control center مرکزکنترل
communication center مرکزارتباطات
community center ساختمان محل انجمن
control center مرکز کنترل عملیات
computing center مرکز محاسبات
wheel center مرکز چرخ
cost center مرکز هزینه زا
cost center قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
center spot نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
center spuare زاویه تمرکز
center strap نوار پهن تور تنیس
center strop نوار پهن تور تنیس
dead center نقطه مرگ
center stripe خط میانی زمین
data center مرکز داده
center web هسته
data center مرکز داده ها
cost center تمرکز هزینه
community center مرکزاجتماع
speech center مرکز گویایی
sleep center مرکز خواب
signal center مرکز پیام
signal center مرکزارتباطات
signal center مرکز مخابرات
shopping center بازار
shopping center مرکز فروش
training center مرکز اموزش
school center مرکز اموزش
respiratory center مرکز تنفسی
reserve center مرکز اموزش احتیاط
switching center مرکز راه گزینی
three center bonding پیوند سه مرکزی
detention center بازداشتگاه
How do I get to city center? چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
dead center <idiom> کاملا وسط
The city center . میدان ( مرکز ) شهر
She is the center of attraction . آن زن همه را بسوی خودش می کشد
whole blood center مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
vasoconstrictor center مرکز انقباض عروق
reserve center مرکز احتیاط
relay center مرکز باز پخش
lathe center مرکز یا محور دوران ماشین تراش
inversion center مرکز وارونگی
information center مرکز جمع اوری اطلاعات
information center مرکز اطلاعات
four center arch قوس جناغی چهار پرگاری
provision center مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
filter center مرکزتوزیع اطلاعات
filter center مرکز کنترل و نتیجه گیری ازاخبار پدافند هوایی
feeding center مرکز تغذیه
education center اموزشگاه
education center مرکز اموزش
local center مرکز محلی
luminescent center هسته لومینسانس
message center مرکز پیام
regional center مرکز منطقهای
provision center مرکز توشه
primary center مرکز اولیه
primary center مرکز عمده
pintle center مرکز لولای جنگ افزار
pintle center نقطه لولا
operation center مرکز عملیات
nerve center مرکزفرماندهی
nerve center مرکز عصبی
documentation center مرکز اسناد
active center مرکز فعال
center line خط محور
center line اسه
center back بازیگر میانی خط عقب
center distance فاصله ازمرکز
center of buoyancy مرکزتعادل اتصال وسایل شناور
center distance فاصله مرکزی
center circle دایره میانی
center circle دایره وسط زمین
center board ته قایق بادبانی
center bit مته سه نبش
center base میدان مرکزی
center back بک میانی
battery center مرکز اتشبار
center line خط مرکز
center line خط میانی زمین
center lathe ماشین تراش متمرکز
center land خط میانی
aerodynamic center مرکز ایرودینامیکی
after bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
after top center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
center ice قسمت بی طرف زمین
center grinding دستگاه سنگ متمرکز
center grinding سنگ چاقو تیزکنی
center gravity گرانیگاه
center gage مرکز سنج
center forward بازیگر نوک حمله
center forward نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
center forward سانترفوروارد
center fire اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
center field قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
center drill مته متمرکز
center drill مته مرکز
center line خط وسط زمین
before top center تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ بالا
brain center مرکز مغزی
center of buoyancy مرکز تعادل شناوری
center of burst مرکز ترکش گلوله
center of dispersion مرکز پراکندگی
center of dispersion مرکزمستطیل پراکندگی گلوله ها
center of distribution مرکز پخش
center of gravity مرکز ثقل
center of gravity گرانیگاه
burst center مرکز ترکش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com