English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 99 (7 milliseconds)
English Persian
concentration camp بازداشتگاه زندانیان سیاسی یااسرای جنگی
concentration camp اردوگاه کار اجباری
concentration camp بازداشتگاه اسرا
concentration camp منطقه تجمع اسرا
concentration camp بازداشتگاه
Other Matches
concentration تمرکز
concentration شدت
concentration غلظت [شیمی]
concentration اشباع
concentration غلظت
concentration غلیظ سازی
concentration تراکم
concentration تمرکز عده ها
concentration تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
Can we camp here? آیا اینجا میتوانیم اردو بزنیم؟
Can we camp here? آیا اینجا میتوانیم چادر بزنیم؟
camp خیمه سرا
camp پادگان اردو زدن چادر زدن
camp لشکرگاه
camp منزل کردن
camp اردو زدن
camp چادر زدن
camp اردوگاه
camp اردو
camp چادر
camp اردوگاه نظامی
electronic concentration غلظت الکترون
electron concentration غلظت الکترون
data concentration تمرکز داده
critical concentration میزان تمرکز بحرانی
concentration ratio نرخ تمرکز
concentration ratio نسبت تمرکز
concentration polarization قطبش غلظتی
concentration of fire توده کردن اتش
concentration of fire تمرکز اتش
formal concentration غلظت فرمال
ion concentration غلظت یون
concentration gradient گرادیان غلظت
stress concentration تمرکز تنش
period of concentration می پیماید
period of concentration در یک حوزه ابریز رودخانه مدت زمانی که یک قطره اب از ابتدای حوزه تا خروج از حوزه را
period of concentration زمان تمرکز
molecular concentration غلظت مولکولی
molar concentration غلطت مولی
concentration of electron چگالی الکترون
concentration camps بازداشتگاه
concentration camps منطقه تجمع اسرا
concentration camps بازداشتگاه اسرا
concentration camps اردوگاه کار اجباری
concentration camps بازداشتگاه زندانیان سیاسی یااسرای جنگی
concentration area منطقه تمرکز اتش
concentration gradient شیب غلظت
concentration area منطقه تمرکز عده ها منطقه تجمع
concentration cell پیل غلظتی
summer camp پایگاهتابستانی
holiday camp تفریحگاهتعطیلی
prison camp اردوگاه زندانیان
prison camp زندان صحرایی
work camp محل کار زندانیان
prison camp بازداشتگاه بیرون شهر
Where is the location of this camp ? محل این اردوگاه کجاست ؟
camp beds تخت خواب سفری
camp follower اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
camp followers اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
aide de camp اجودان مخصوص
aide-de-camp اجودان مخصوص
camp-shedding [پایه ها و تخته های روی ساحل رودخانه]
aides-de-camp اجودان مخصوص
refugee camp اردوگاه پناهندگان
Is there a camp site near here? آیا نزدیک اینجا محل اردو وجود دارد؟
Is there a camp site near here? آیا نزدیک اینجا چادر زدن وجود دارد؟
camp bed تخت خواب سفری
work camp اردوی کار
training camp اردوی امادگی
camp chair صندلی تاشونده
camp chair صندلی سفری صندلی صحرایی
labor camp اردوگاه کار
camp color پرچم اردویی
internment camp بازداشتگاه غیر نظامیان اردوگاه پناهندگان
camp color پرچم کوچک اردوگاهی
flying camp اردوی سبک وسیار
computer camp اردوی کامپیوتر
base camp پایگاه اصلی کمپ اصلی
to strike camp اردورابهم زدن
base camp پایگاه مبنا
trailer camp محل استقرار ترایلربااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
boot camp اردوگاه تعلیمات نظامی نیروی دریایی
to skirt a camp از کنار یا پیرامون اردویی ردشدن
The convicts are being sent to concentration camps . محکومین به اردوگاههای کار اجباری اعزام می شوند
strategic concentration by rail نشرمسکوکات فلزی
concentration cell corrosion نوعی برخورد که در ان اختلاف پتانسیل الکترودها دراثر اختلاف غلظت یونهاالکترولیت میباشد
maximum allowable concentration حداکثر غلظت مجاز
strategic concentration by rail سیستم پولی فلزی
vacation camp [American E] تفریحگاه تعطیلی
vacation camp [American E] پایگاه تابستانی
camp color party دسته پرچم یورتچی
camp color party گروه پرچم
two-burner camp stove اجاقدوشعله
single-burner camp stove اجاقپیکنیکیتکشعله
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com