Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
condenser charge
بار خازن
Search result with all words
absorption of condenser charge
جذب بار
Other Matches
condenser
خازن
condenser
تغلیظ کننده
condenser
الت جمع کردن و تمرکز دادن برق
condenser
الت تقصیر عدسی محدب
condenser
منقبض کننده
condenser
کندانسور
condenser
چگالنده
condenser
درهم فشارنده
quenching condenser
خازن جرقه گیر
condenser dielectric
دی الکتریک خازن
condenser microphone
میکروفون خازنی
tubular condenser
خازن لولهای
capacity of condenser
فرفیت خازن
blocking condenser
خازن انسدادی
condenser capacity
فرفیت خازن
variable condenser
خازن متغیر
adjustable condenser
خازن متغیر
buffer condenser
خازن میانگیر
condenser fan
مبدلخنککننده
bypass condenser
خازن شنتی
condenser plate
جوشن خازن
condenser coil
فنرخازن
mica condenser
خازن میکایی
grid condenser
خازن شبکه
spark condenser
خازن ضد جرقه
fixed condenser
خازن ثابت
plate condenser
خازن صفحهای
reflux condenser
چگالنده باز روانی
electrolytic condenser
خازن الکترولیتی
synchronous condenser
خازن همزمان
paper condenser
خازن کاغذی
filter condenser
خازن صافی
telephone condenser
خازن تلفن
anti hum condenser
خازن ضد پارازیت
cold finger condenser
چگالنده انگشتی
condenser backwash inlet
دهانهانقباضموجبرگردان
spark quenching condenser
خازن جرقه گیر
heavy current condenser
خازن جریان قوی
multiple series condenser
خازن متغیر چند اتصالی
condenser adjustment knob
دکمه تنظیم تراکم
gang tuning condenser
خازن قطاری
voltage rating of a condenser
ولتاژ اسمی خازن
dry electrolytic condenser
خازن الکترولیتی خشک
condenser height adjustment
تنظیم انقباض ارتفاع
grid leak condenser detector
اشکارسازی با خازن ومقاومت نشتی
condenser cooling water outlet
خروجیانقباضآبسرد
(in) charge of something
<idiom>
مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
take over in charge
تصدی
take over in charge
تحت اختیار دراوردن
on charge of
به اتهام
in charge
<adj.>
مسئول
in charge
متصدی
in charge
<adj.>
پاسخگو
in the charge of
<idiom>
تحت مراقب یا نظارت
in charge
<idiom>
مسئول بودن
like charge
قطبهای همنام
like charge
شارژ همنام
charge some one with
به عهده کسی گذاشتن
charge
متهم کردن
charge
دستگاه با ماده منفجره
charge
خرج
charge
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
موردحمایت
charge
پرکردن
charge
خرج منفجره
charge
مطالبه بها
charge
وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge
متهم ساختن
charge
بار الکتریکی
charge
بار کردن
charge
مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge
محفظهای
charge
که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge
بدهکار کردن
charge
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge
شارژ کردن شارژ
charge
زیربار کشیدن
charge
عهده دارکردن
charge
حمله اتهام
charge
وزن
charge
خطای حمله
charge
هزینه
charge
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge
بار
charge
عهده داری
charge
تصدی
charge
حمله به حریف
charge
بار مسئولیت
charge
گماشتن
charge
پر کردن
be charge with
متهم شدن به
charge
اتهام
charge
خرج گذاری کردن شارژ کردن
supplementary charge
خرج یدکی خرج اضافی
statement of charge
مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
statement of charge
اعلام اتهامات
sprining charge
خرج چال کننده یا گود کننده
spinning charge
بار چرخان
spotting charge
خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
sticky charge
خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
space charge
ناحیه بار فضا
supplementary charge
خرج تکمیلی
static charge
برق ساکن
sticky charge
خرج چسبنده
propelling charge
خرج پرتاب
propellant charge
خرج پرتاب
powder charge
خرج پرتاب گلوله
powder charge
خرج باروت
positive charge
بار مثبت
pole charge
خرج میلهای
pole charge
خرج دستکی
point charge
بار نقطهای
plaster charge
خرج انفجاری افشان
plaster charge
خرج شراپنل
propelling charge
خرج
reduced charge
خرج کمتر یا پایین تر توپ
space charge
بار پیرامونی
soaking charge
بار سولفات زدای
snow charge
بار برف
shaped charge
خرج مقعر
shaped charge
خرج گود
officer in charge
افسر مسئول اجرا
section charge
خرج جزء جزء
section charge
خرج چند قسمتی
satchel charge
خرج کیسهای
satchel charge
خرج خورجینی
residual charge
بار الکتریکی مانده
partial charge
بار جزیی
to charge the battery
باتری را بار کردن
What's the charge per hour?
کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge
حداقل هزینه
minimum charge
حداقل قیمت
What's the charge per day?
اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week?
اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per mile?
اجاره هر مایل چقدر است؟
Do you charge for the baby?
آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
What is the charge per day?
کرایه روزانه چقدر است؟
doctor in charge
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
physician in charge
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
export charge
حقوق صادرات
export charge
هزینه صادرات
export charge
تعرفه صادرات
import charge
هزینه واردات
import charge
حقوق واردات
electrostatic charge
بار الکتریسیته ساکن
[که در اثر مالش بوجود می آید.]
bursting charge
دستگاه با ماده منفجره
explosive charge
دستگاه با ماده منفجره
volume charge
بار حجمی
unlike charge
قطب غیر همنام
trickle charge
پر کردن اهسته
total charge
بارگذاری کامل
toll charge
باج
to give in charge
سپردن
to give in charge
تسلیم کردن
to charge a gun
خرج در تفنگ گذاشتن
telephone charge
هزینه تلفن
tapering charge
پر کردن شیبدار
zero charge potential
پتانسیل بار صفر
charge indicator
اندازهشارژ
import charge
تعرفه واردات
community charge
گونهایمالیات
charge nurse
سر پرستار
charge hand
کارگر معمولی
baton charge
حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
elementary charge
بار الکترون
[فیزیک]
elementary charge
بار بنیادی
[فیزیک]
charge carrier
حامل بار
[فیزیک]
[شیمی]
[مهندسی]
surface charge
بار سطحی
detonation charge
خرج انفجار
charge with a fault
تخط ئه کردن
charge pits
چالههای خرج
charge of the electron
بار الکترون
charge neutrality
خنثایی بار
charge neutrality
تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
charge density
چگالی بار
charge daffaires
شارژدافر
charge d'affaires
شارژ دافر
charge d'affaires
کاردار سفارت
charge d'affaires
نایب وزیر مختار
coke per charge
ذغال کک شارژ
collection charge
هزینه وصول
detonating charge
چاشنی
detonating charge
خرج منفجر کننده
density of charge
چگالی بار برقی
deep charge
خرج عمیق دریایی
deep charge
خرج گود
cratering charge
خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
cratering charge
خرج تخریب
counter charge
دعوی متقابل در امر جزایی
counter charge
تهمت متقابله
conservation of charge
بقای بار الکتریکی
collection charge
هزینه وصول مطالبات
charge d'affaires
نایب سفارت
charge d'affaires
کاردار
boost charge
ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
accumulator charge
بارگیری اکومولاتور
service charge
سرویس مهمانخانه وغیره
service charge
اضافه کار
service charge
انعام
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com