English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 144 (7 milliseconds)
English Persian
conducting staff ستاد هدایت کننده
conducting staff ستاد هادی
Other Matches
conducting سیره
conducting رفتار اخلاقی
conducting رفتار کردن رهبری کردن
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting اجرا کردن
conducting اجرا کردن هدایت کردن
conducting سلوک
conducting هدایت کردن بردن
conducting اداره کردن
conducting جریان
conducting انتقال دادن رهبری کردن
conducting اداره کردن کشیده شدن
non conducting عایق گرما
non conducting عایق برق
conducting کردار
conducting جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conducting معاطات
conducting رفتار
conducting هدایت کردن
conducting band نوار رسانا
conducting period دوره رسانایی
venom-conducting tube تیوببرقراریارتباطزهر
capacitance of a conducting body فرفیت رسانا
staff افسران صاحب منصبان
staff تیر
staff چوب پرچم ستاد ارتش
staff چوب بلند
staff کارمندان کارکنان
staff پرسنل
staff اعضاء هیئت
staff با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staff کارمندان
staff 1- ستاد 2- کارکنان
staff کارکنان
staff مربوط به ستاد سمبه پاک کننده توپ
staff پرسنل ستاد ستادی
staff قسمت ستاد
staff مخلوط سیمان و گچ
special staff ستاداختصاصی
staff college دانشگاه جنگ
special staff ستاد تخصصی
staff coordination هماهنگی ستادی
staff duty وفیفه ستادی
staff duty ماموریت ستادی
staff duty کار ستادی
staff estimate براورد ستادی
staff gauge اشل اندازه گیری ارتفاع اب رودخانه
staff gauge اشل دستی
staff levelling میر ترازیابی
rammer staff چوب سمبه
rammer staff دسته سمبه
redeploy [staff] تغییر دادن
combined staff ستاد مرکب
operating staff کارمندان عملیاتی
operating staff متصدیان
pack staff بغچه نگه دار
pack staff بارنگهدار
paraprofessional staff کارکنان غیر تخصصی
personal staff ستاد شخصی
personal staff ستاد خصوصی فرمانده
planning staff ستاد طرح ریزی کننده
quarter staff نیزه چوبی
member of staff کارمند
staff manager رئیس کارگزینی
staff supervision نظارت ستادی
supervisory staff کارمندان مباشر
supervisory staff مباشرین
surveyor's staff ژالون نقشه برداری
technical staff کارمندان یا اعضای فنی
the staff of old age عصای پیری
treble staff موسیقی
ground staff افرادنگهداریکنندهیکزمینورزشی
staff nurse سرپرستار
hotel staff کارکنان هتل
staff study بررسی ستادی
staff sergeant گروهبان دوم
staff section قطعات سمبه
staff of life نان یا چیزی شبیه ان
redeploy [staff] عوض کردن
redeploy [staff] برگرداندن
redeploy [staff] تبدیل کردن
staff of life مایه حیات
staff officer افسر ستاد
staff section بخش ستادی
tip staff عصای سر فلزی
staff section قسمت ستادی دسته سمبه
leveling staff میر
army staff ستاد نظامی
general staff ستادفرماندهی
general staff ستاد عمومی
general staff ستاد کل
general staff ستاد ارتش
gangway staff نگهبان پله
ensign staff میله پرچم پاشنه
editorial staff هیئت مدیره یانویسنده
directing staff ستاد هدایت کننده
directing staff ستاد هادی
analysis staff ستاد تجزیه و تحلیل کننده گروه تجزیه و تحلیل کننده
combined staff ستاد مختلط ستاد متشکل از پرسنل نظامی چند کشور در عملیات
army staff ستاد نیروی زمینی
Chief of Staff رئیس ستاد
army staff ستادارتش
half staff نیم افراشته
hand staff چوبدستی
levelling staff شاخص تراز
levelling staff میر
leveling staff ژالون نقشه برداری
joint staff ستاد مشترک
brigade staff ستاد تیپ
hand staff دسته خرمن کوب
Chiefs of Staff رئیس ستاد
integrated staff ستاد توام
integrated staff ستاد یکپارچه ستاد التقاطی
jack staff میله پرچم سینه
jacob's staff چوبی که نوک اهنی داردودرزمین پیمایی بکارمیرود
jacob's staff مسافت سنج
army general staff ستاد عمومی ارتش
assistant chief of staff معاون رئیس ستاد
water staff gauge اشل اندازه گیری عمق اب
vice chief of staff جانشین رئیس ستاد
vice chief of staff دستیاررئیس ستاد
army general staff ستادنیروی زمینی
assistant chief of staff معاونت
assistant chief of staff, g معاونت پرسنلی
joint chief of staff رئیس ستاد ارتش
deaputy chief of staff رئیس رکن از رده سپاه به بالا
general staff college دانشکده فرماندهی و ستاد دانشگاه جنگ
marked levelling staff میر ترازگیری
joint chief of staff رئیس ستاد مشترک
marked levelling staff میر مدرج
assistant chief of staff, g رکن یکم اداره یکم
supreme commander's staff ستاد عالی ارتش
supreme commander's staff ستاد کل ارتش
command and general staff college دانشکده فرماندهی وستاد دانشگاه جنگ
assistant chief of staff,g (intelligenc معاونت اطلاعات
command and general staff college دافوس
assistant chief of staff,g (intelligenc رکن دوم اداره دوم
assistant chief of staff, g (operations معاونت عملیات
assistant chief of staff, g (operations رکن سوم اداره سوم
assistant chief of staff,g(civil affair معاونت امور غیرنظامیان رکن پنجم اداره پنجم
The singer and his staff commandeered the entire backstage area. خواننده و کارکنانش تمام پشت صحنه را برای خود اشغال کرده بودند.
The editorial staff drew unflattering comparisons between the mayor and a dictator. هیات تحریریه مقایسه برخورنده ای بین این شهردار و دیکتاتوری کرد.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com