Dictiornary-Farsi | consent cannot be inferred from silence | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 69 (5 milliseconds)

English	Persian
consent cannot be inferred from silence	سکوت علامت رضا نیست


Other Matches

silence gives consent	سکوت موجب رضایت است عدم اعتراض کاشف از اذن است
silence signifies consent	سکوت علامت رضاست
consent presumed from silence	رضای مستنبط از سکوت
inferred	بستن
inferred	استنباط کردن
inferred	اشاره کردن بر
inferred	استنباط کردن پی بردن به
inferred	استنتاج کردن
inferred	حدس زدن
consent	موافقت
consent	راضی شدن رضایت دادن
with consent	باتفاق ارا با یک زبان
to w one's consent	رضایت ندادن
consent	رضایت
consent	توافق
consent	موافقت رضایت دادن
consent	رضا
consent	رضا اجازه
consent	موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consent	موافقت کردن
consent	اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
silert gives consent	خاموشی موجب رضا است
tacit consent	رضای ضمنی
By common consent.	به تصدیق همه ( عموم )
mutual consent	تراضی
express one's consent	رضایت دادن
age of consent	سن قانونی دختر
by common consent	متفقا
intention and consent	قصد و رضا
to give a ready consent	رضایت دادن
to give a ready consent	زود
to give a ready consent	بی درنگ رضایت دادن
to keep silence	خاموش بودن
silence	خاموش شدن
silence	ساکت کردن
silence	فروگذاری
silence	سکوت ارامش
to keep silence	خاموش شدن
silence	خاموشی
silence	خموشی
silence	قطع اتش جنگ افزار
silence	ارام کردن
Silence! <idiom>	ساکت باش!
silence	خاموش اتش قطع
silence	ایست بی حرکت
she doesnt even cough without her husband s permission(consent)	بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
to stare any one into silence	کسیرا با نگاه خیره از روبردن
Quiet!silence!	خاموش ( ساکت ) !
Silence prevailed every where.	سکوت همه جا را فرا گرفته بود
Silence is golden . <proverb>	سکوت علامت رضا است.
observe silence	رعایت سکوت
observe silence	سکوت را رعایت کنید
One must suffer in silence.	باید سوخت وساخت
tower of silence	دخمه
cone of silence	مخروط سکوت رادیویی فضای مخروطی خلاء رادیویی بالای برج مراقبت
listening silence	سکوت رادیویی
listening silence	به گوش بودن از نظر رادیویی بدون ارسال پیام
radar silence	خاموش کردن موقتی رادارها
radar silence	سکوت راداری
cone of silence	منطقه کور
radio silence	سکوت رادیویی
silence prevailed	سکوت حکم فرما بود
bribe to silence	حق السکوت دادن
to bribe to silence	حق سکوت دادن
to pass into silence	فراموش شدن
to pass into silence	مسکوت عنه ماندن
consensus evidenced by silence	اجماع سکوت
The answer to fools is silence. <proverb>	جوب ابلهان خاموشى است .

consent cannot be inferred from silence

سکوت علامت رضا نیست