Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
consolidated vehicle table
فهرست خودروهای محموله در کشتی
Other Matches
consolidated table of allowance
جدول سهمیه مشترک
consolidated table of allowance
جدول سهمیه عمومی
amphibious vehicle availability table
جدول نمودار موجودی خودروهای اب خاکی
He banged the table with his fist . He thumped the table .
با مشت کوبیدن روی میز
consolidated
جمع شده
consolidated
یک پارچه
consolidated
محکم
consolidated car
وزن خالص اتومبیل
over consolidated clay
خاک رس متراکم شده باپیشفشردگی
over consolidated clay
خاک رس پیشفشرده
consolidated annuities
دیون عمومی
consolidated planning
برنامه ریزی تلفیقی
consolidated debt
بدهی یک کاسه شده
consolidated fund
سرمایه ذخیره
consolidated dining facility
تاسیسات غذاخوری عمومی مجتمع غذاخوری عمومی
consolidated motor pool
خودروگاه تمرکزی خودروگاه عمومی یا مشترک
consolidated pack ice
مجموعه یخهای شناور
vehicle
وسیله حمل
vehicle
برنده
vehicle
محمل
vehicle
وسیله نقلیه
vehicle
ناقل
vehicle
حامل رسانه
vehicle
برندگر
vehicle
رسانگر
vehicle
خودرو
vehicle
حمل کننده
vehicle
رسانه
vehicle
حامل
combination vehicle
خودروی بکسل کننده و بکسل شونده
space vehicle
وسیله نقلیه فضایی
tank vehicle
خودرو تانکر
tank vehicle
خودرو تانکرسوخت
amphibian vehicle
وسیله نقلیه برای خشکی و اب
to p a vehicle or horse
جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
truck vehicle
خودرو نظامی
space vehicle
فضا پیما
truck vehicle
کامیون
utility vehicle
وسیله نقلیه عمومی
articulated vehicle
وسیله نقلیه مفصلی
combination vehicle
خودروهای مرکب
airborne vehicle
وسیله انجام عملیات هوابرد
airborne vehicle
وسیله هوابرد
aerospace vehicle
هر رسانگر کنترلی که قادر به پرواز در هوا و فضا باشد
refrigerator vehicle
وسیله نقلیه یخچال دار
amphibious vehicle
خودروی اب خاکی
reentry vehicle
مدول یا قسمتی از سفینه فضایی که مجددا بایستی ازجو عبور کند تا به زمین برسد
armored vehicle
خودروی زرهی
armored vehicle
خودروی زرهدار
armored vehicle
زرهپوش
combat vehicle
خودروی رزمی
vehicle cargo
بار چرخدار
vehicle cargo
بار تریلی دار
motor vehicle
وسیله نقلیه موتوری
motor vehicle
خودرو موتوری
motor vehicle
خودرو
control vehicle
خودرونافم ستون یا نافم حرکت
control vehicle
تانک نافم حرکت
to alight from a vehicle
پیاده شدن از وسیله نقلیه ای
commercial vehicle
وسیلهحملکالاومسافردر جاده
tracked vehicle
وسیله نقلیه بکسل کننده وسیله نقلیه یدک کش
vehicle chain
زنجیر وسیله نقلیه
re entry vehicle
نوعی رسانگرهای فضایی که برای ورود به اتمسفر زمین در بخش پایانی مسیر خودطراحی شده اند
vehicle summary
فهرست پیاده شدن خودروها فهرست ترتیب و مشخصات خودروهای ستون
landing vehicle
خود روشنی دار اب خاکی
catering vehicle
وسیلهآذوقهرسان
utility vehicle
وسیله نقلیه عام المنفعه
all-terrain vehicle
وسیلهنقلیهبلند
multi purpose vehicle
وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
link lift vehicle
حمل و نقل بار و پرسنل به صورت یکپارچه حمل یکپارچه
commercial type vehicle
خودروی تجارتی خودروهای شخصی
road transport vehicle
ماشین باری
rail borne vehicle
وسیله نقلیهای که روی ریل حرکت میکند
crawl type vehicle
وسیله نقلیه نوع خزنده
motor vehicle tax
فرمان اتومبیل
motor vehicle industry
صنعت وسایل نقلیه موتوری صنعت اتومبیل
road transport vehicle
کامیون
armored reconnaissance vehicle
خودروی شناسایی زرهی
motor vehicle passenger
سرنشین خودرو
[اتومبیل رانی]
motor vehicle passenger
مسافر خودرو
[اتومبیل رانی]
to tow a vehicle
[to a place]
یدکی کشیدن خودرویی
[به جایی]
vehicle stopping distance
مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
vehicle mass ratio
نسبت جرم نهایی رسانگر بعداز تمام شدن یا قطع سوخت به جرم اولیه ان
passenger transfer vehicle
وسلهجابجاییمسافرین
tank recovery vehicle
خودرو اخراجات تانک جرثقیل زرهی
vehicle registration office
اداره راهنمایی و رانندگی
motor vehicle liability insurance
بیمه ماشین
[اصطلاح روزمره]
administrative wheeled vehicle fleet
کاروان خودروهای اداری خودروی اداری
vehicle used for migrant-smuggling operations
خودرو استفاده شده برای عملیاتهای مهاجر قاچاق
The motor vehicle is covered by theft insurance.
این خودرو برابر سرقت بیمه شده است.
get table
دست یافتنی
the f. of a table
بطوریکه
the f. of a table
باید
table look up
مراجعه به جدول
look up table
جدول مراجعهای
table look up
جستجوی جدول
inner table
میزداخلی
table saw
تابلونمایشگر
under the table
<idiom>
زیرمیزی
Could we have a table outside?
آیا ممکن است میز ما بیرون باشد؟
table
لیست تمام رویدادها و وضعیتهای ممکن که می توانند رخ دهند.
get table
بدست اوردنی
table
طرح کردن
table
مطرح کردن
table
کوهمیز
two way table
جدول دو سویی
table
در فهرست نوشتن
table
روی میز گذاشتن
table
تو گذاردن
table
میزبازی
table
لیست داده ها در ستون و سط ر صفحه چاپ شده یا صفحه نمایش
table
ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد
table
لیست تولید شده توسط کامپایلر یا سیستم محل اندازه و نوع متغییرها , توابع و ماکروها در یک برنامه
table
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
table
مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند
table
به صورت جدول دراوردن
table
به جدولی انتقال دادن
table
معوق گذاردن
table
از دستور خارج کردن
table
میز
table
سفره
table
خوان
table
لوح جدول
table
لیست
table
لیست تمام نشانه ها که در یک زبان یا کامپایر پذیرفته می شوند به همراه ترجمه کد هدف آنها
table
فهرست
table
جدول
truth table
روش بیان تابع منط ق به عنوان خروجی یک مجموعه ورودیهای ممکن
turn table
میز چرخش
truth table
جدول درستی جذول صحت
table cloth
سفره
table of organization
جدول سازمان
table of precedence
صورتی که ترتیب الویت قوانین و مقررات مختلفه راتعیین میکند
truth table
در جبر بولی
table point
جدول امتیازها
truth table
دو مقدار
turn table
میز سمت
turn table
سینی گردش درسمت
Lift up the table.
سرمیز رابلند کن
table cloth
رومیزی
table of distribution
جدول توزیع
table of distribution
جدول تقسیم اماد
periodic table
جدول دورهای
type table
نوع جدول تیر
type table
نوع جدول سازمان
table of authorities
جدول اولیا امور
table money
فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
table of equipment
جدول ساز و برگ
truth table
جدول صحت
truth table
جدول درستی
periodic table
جدول تناوبی
tide table
جدول کشند
tide table
نمودار جزر ومد یاکشند
tier table
میز کوچک
water table
سطح ابهای زیر زمین
table set
وسیله رومیزی
water table
سطح ایستائی اب
water table
سطح ایستایی
table set
دستگاه میزی
table talk
صحبتهای خصوصی و غیررسمی در سر میز غذا مفاوضه
table spoonful
قاشق سوپخوری
tide table
جگول جزر و مد
time table
جدول زمانی
trivet table
میز سه پایه
transfer table
میز انتقال
time table
جدول زمان بندی
training table
میز ناهارخوری در اردو
coffee table
میزپیشدستی
to rap on the table
دست یا چیز دیگری روی زمین
water table
سطح ایستای
to lay on the table
بوقت دیگر موکول کردن
time table
جدول زمانی ورود و عزیمت
table spoon
قاشق سوپ خوری
dressing table
میز ارایش
communion-table
[میز چوبی در کلیساهای پروتستان]
basement-table
[پی را روی زمین ساختن]
multiplication table
جدول ضرب
altar-table
میز مقدس در کلیسا
table carpet
فرش رومیزی
[اینگونه فرش ها بصورت دایره یا بیضی بافته شده. نقوش قدیمی آن بیشتر از طرح مملوک و فرش های جدیدتر از طرح های قفقازی و ترکی بهره گرفته است.]
the leg of the table
پایه میز
lay the table
چیدن میز
truth table
جدول ارزش
[منطق]
[ریاضی]
I'd like to reserve a table for 5.
میخواهم برای 5 نفر یک میز رزرو کنم.
corbel-table
[ردیف هایی از قوس های پیشکرده]
earth-table
رج بنا
dressing table
میز اینه داروکشودار
table tennis
بازی پینگ پنگ
multiplication table
جدول ضرب
[ریاضی]
table tennis
تنیس روی میز
table tennis
پینگ پنگ
table beet
چغندر
Could we have a table in the corner?
آیا ممکن است میز ما در گوشه باشد؟
Could we have a table by the window?
آیا ممکن است میز ما کنار پنجره باشد؟
table extension
صفحهانقراض
table cut
تراشتختهای
printer table
میزچاپگر
outer table
تختهخارجی
feed table
صفحهعلوفه
extending table
میزبازشو
computer table
میزکامپیوتر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com