English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
consolidation psychological operation عملیات روانی برای جلب همکاری مردم
Other Matches
psychological روانی
psychological عملیات روانی مربوط به روانشناسی روانشناسی
psychological روانشناختی
psychological field میدان روانی
psychological make up نمود ذهنی
psychological make up تصور باطنی
psychological moment موقعی که از لحاظ روان شناسی مقتضی برای کارکردن باشد
psychological factors عوامل روانی
psychological environment محیط روانی
physical psychological جسمی- روانی
physical psychological تنی- روانی
psychological warfare عملیات جنگ روانی
psychological test ازمون روانی
psychological moment سربزنگاه
psychological scale مقیاس روانی
psychological space فضای روانی
psychological warfare جنگ روانی
psychological operations عملیات روانی
consolidation ادغام کردن
consolidation قوام
consolidation ترکیب اتحاد
consolidation تقویت
consolidation تثبیت
consolidation تحکیم
consolidation تحکیم هدف
consolidation درهم امیختن تحکیم کردن یکجا کردن یکپارچه
consolidation استحکام تحکیم
consolidation اتحاد
consolidation اختلاط
consolidation ادغام دو یاچند موسسه
consolidation ادغام دو یا چند موسسه
consolidation به هم پیوستگی
consolidation یکپارچگی
consolidation نشست
california psychological inventory پرسشنامه روانی کالیفرنیا
coefficient of consolidation ضریب تحکیم
coefficient of consolidation ضریب استحکام
consolidation of position تکمیل ارایش مواضع
soil consolidation متراکم کردن خاک
consolidation test ازمایش تحکیم
consolidation container کانتینر کالاهای عمومی جعبه حمل کالاهای مشترک
consolidation of position تحکیم مواضع
chemical consolidation تزریق شیمیایی
to come into operation قابل اجرا شدن
to come into operation قابل اجراشدن
come into operation قابل اجرا شدن
operation کارکرد
co-operation کار مشترک
co-operation همکاری مشترک
to come into operation قانونی درست شدن
to come into operation بکار افتادن
to come into operation دایر شدن
operation immediate اقدام سریع
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
either way operation ارسال داده در یک جهت روی کانال دوجهته
one way only operation عملکردتنها یک طرفه
not operation عمل نقض
not operation عمل نفی
one way only operation عملکرد فقط یک طرفه
or operation عمل یا
to come into operation کاربرد پذیر شدن
to come into operation قانون شدن
operation آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
operation دستور بعدی برای اجرا را می خوانند
operation به اجرا
operation بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
operation ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
operation مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
operation دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
operation فرآیندی که روی بلاکی از داده انجام میشود
operation ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
operation کار کردن
operation بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operation عمل جراحی
operation درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
operation دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
operation سخت افزار مبدل دستور که ماشین
operation گردش جنبش
operation کار
operation کارکردن با یک وسیله
operation 1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
operation به کارانداختن
operation عمل کردن
operation عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
operation بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
operation عمل
operation عملکرد
operation بهره برداری
operation وابسته به عمل عملکرد
operation گردش
operation عمل جراحی عمل
operation گرداندن
operation عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
operation عمل منط قی که از دو ورودی یک خروجی تولید میکند
operation عملیات
operation اداره
operation map نقشه عملیات
operation manager مدیر عملیات
operation center مرکز عملیات
operation code کد عملیاتی
operation overlay کالک عملیاتی
operation decoder عمل شناس
operation decoder عمل گشا
operation code رمز عمل
operation code رمزالعمل
parallel operation عمل موازی
parallel operation عملکرد موازی
parallel operation عملیات موازی
off line operation عملکرد برون خطی
offline operation عمل برون خطی
operation of contract نفوذ قرارداد
operation order دستور عملیاتی
operation analysis عمل کاوی
operation analysis تحلیل عملکرد
online operation عمل درون خطی
operation map نقشه عملیاتی
operation order دستورعملیات
operation overlay کالک عملیات
one step operation عمل تک مرحله
on line operation عمل درون خطی
operation annexes پیوستهای عملیاتی
operation research پژوهش عملیاتی
operation research تحقیق درعملیات
on line operation عملکرد درون خطی
point operation عمل نقطهای
unary operation عمل یگانی
two way simultaneous operation عملکرد همزمان دو طرفه
two way alternate operation عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
transformer operation عملکرد یا طرزکارترانسفورماتور
transfer operation عمل انتقال
unary operation عملیات محاسبه روی یک عملوند مثل عمل منط قی NOT
the machine is in operation ماشین در گردش است ماشین دایر است
unattended operation عملکرد بی مراقب
unattended operation سیستمی که بدون نیاز به اپراتور یا شخص دیگر برای بررسی کار میکند
to put something into operation دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
binary operation عمل دوتایی [ریاضی]
A surgical operation . عمل جراحی
operation keys کلیدهایعملیات
unattended operation عملکردبی مراقب
unattended operation هملکرد مراقبت نشده
the four fundamental operation چهارعمل اصلی
the breathing operation کاردم زدن عمل تنفس
serial operation عمل نوبتی
revenue operation عملکرد
rescue operation عملیات نجات
ready for operation اماده کار
pseudo operation عملواره
pseudo operation شبه عمل
privieged operation عمل ممتاز
serial operation عملیات سری
string operation عملیات رشتهای
telephone operation طرز کار تلفن کار تلفن
telephone operation عملکرد تلفن
synchronous operation عملیات همزمان
synchronous operation عمل همگام
symmetry operation عمل تقارن
surgical operation دست کاری
surgical operation عمل جراحی
string operation عملکردرشتهای
emergency operation بهره برداری اضطراری
continous operation عملکرد پایدار
continous operation کار دائمی
concurrent operation عملکرد همزمان
concept of operation تدبیر عملیاتی
computer operation عملیات کامپیوتر
computer operation عملکرد کامپیوتری
component operation عناصر عملیاتی
Operation room. اتاق عمل ( بیمارستان )
boolean operation عمل منط قی روی چند عملوند با استفاده از قوانین جبر بول
boolean operation عملگر منط قی مثل " و" و " یا " و...
contouring operation کار فرم دهی
contouring operation فرم کاری
conversational operation عملیات محاورهای
dyadic operation عملکرد دوتایی
dyadic operation عمل دودویی با استفاده از دو عملوند دودویی
dyadic operation عمل دوتایی
dual operation عمل همزاد
destructive operation عملیات مخرب
dagger operation عمل خنجری
cycle of operation جریان عمل جنگ افزار
cycle of operation دوره عمل سلاح
cesarian operation عمل بچه دراوردن ازغیرمجرای طبیعی
boolean operation کلمه دودویی که در آن هر بیت نشان دهنده درست یا نادرست است با استفاده از اعداد 0 و 1
boolean operation یکی از دو مقدار ممکن درست یا نادرست
auxiliary operation عمل کمکی
autonomous operation عملیات ازاد
autonomous operation عملیات مستقل
attended operation عملکرد با مراقب
attended operation فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
arithmetic operation عمل محاسباتی
arithmetic operation عمل حسابی
arithmetic operation عمل ریاضی
arithmetic operation عملیات حسابی
area of operation منطقه عملیات
auxiliary operation عملیات کمکی عملکرد کمکی
base operation عملیات پایگاهی
bi conditional operation عمل دوشرطی
boolean operation عمل منط قی که از دو کلمه یک نتیجه ایجاد میکند مثال " و "
boolean operation جدول نمایش دو کلمه دودویی عملوند عمل و نتیجه
boolean operation عمل منط قی روی فقط یک کلمه مثل " NOT ". نقیض
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com