Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (2 milliseconds)
English	Persian
constant speed drive	چرخدندهای با ضریبهای متغیر که برای ثابت نگه داشتن دور قسمت گردنده بین دو سیستم گرداننده و گردنده قرار میگیرد
Other Matches
constant speed	سرعت ثابت
constant speed unit	گاورنری که توسط موتور کارمیکند و ملخ را کنترل مینماید
constant speed motor	موتور با سرعت ثابت
constant speed regulation	تنظیم با سرعت ثابت
constant speed propeller	ملخی که سیستم کنترل ان دارای یک گاورنر و یک فیدبک بوده و گام ملخ را به منظورثابت نگه داشتن سرعت دوران تنظیم میکند
variable speed drive	محرکه پلهای
eight speed gear drive	گیربکس هشت دنده
variable speed gear drive	گیربکس قابل تنظیم
constant	پایا
constant	همیشگی
constant	مقدار ثابت
constant	آنچه تغییر نمیکند
constant	دادهای که مقدارش ثابت است
constant	فن آوری دیسک که در آن دیسک با سرعتهای مختلف طبق شیار می چرخد
constant	کد نمایش حروف که حاوی یک عدد ثابت دودویی در هر طول کلمه است
constant	فیلد داده که همواره همان تعداد حروف را دارد
constant	سرویس انتقال داده که بخشی از ATM است و برای تضمین نرخهای مشخص ارسال داده روی شبکه حتی شبکههای شلوغ است
constant	ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constant	پایدار
constant	ثابت قدم
constant	باثبات استوار
constant	وفادار
constant	دائمی
constant	ثابت
constant	عدد ثابت
constant	مداوم
constant	ثابت دایمی
figurative constant	ثابت تلویحی
disintegration constant	ثابت تلاشی
absorption constant	ضریب جذب
ebullioscopy constant	ثابت غلیان نمایی
constant voltage	ولتاژ ثابت
electric constant	ثابت الکتریکی
field constant	ثابت میدان
equilibrium constant	ثابت تعادل
constant cost	قیمت ثابت
dielectric constant	ثابت دی الکتریک
declination constant	زاویه انحراف دستگاه انحراف دستگاه
Napier's constant	عدد [ ایی ] [حرف لاتین] [ریاضی]
Napier's constant	عدد نپر [ریاضی]
constant pressure	فشار ثابت
constant power	توان دائمی
constant power	توان ثابت
constant capital	سرمایه ثابت
constant current	شدت ثابت
constant current	جریان دائم
constant current	جریان مستقیم جریان ثابت باطری
constant error	خطای ثابت
constant factors	عوامل ثابت
constant luminance	روشنایی ثابت
constant of motion	ثابت حرکت
constant of the cone	زاویه کجی مخروق نقشه برداری لامبر ضریب مخروط لامبر
constant return	بازده ثابت
calibration constant	ثابت درجه بندی
decay constant	ثابت تباهی
curie constant	ثابت کوری
cryoscopic constant	ثابت انجماد سنجی
Constant of integration	ثابت انتگرال گیری [ریاضی]
attenuation constant	ثابت تضعیف
coupling constant	ثابت جفت شدن
cosmological constant	ثابت کیهان شناختی
physical constant	ثابت فیزیکی [فیزیک]
constant voltage	فشار الکتریکی ثابت
constant cost	هزینه ثابت معادل cost fixed
boltzmann constant	ثابت بولتزمان
boltzmann constant	ثابت بولتزمن
constant potential	اختلاف پتانسیل ثابت
magnetic constant	پرمئابیلیته ی در خلاء
rate constant	ثابت سرعت
proportionality constant	ثابت تناسب
planck's constant	کوانتوم کنش
planck's constant	ثابت پلانک
physical constant	ثابتهای فیزیکی
weiss constant	ثابت وایس
overall formation constant	ثابت تشکیل کلی
numeric constant	ثابت عددی
newton constant	ثابت نیوتون
multiplying constant	مضرب ثابت
magnetic constant	ثابت مغناطیسی
real constant	ثابت حقیقی
rydberg constant	ثابت ریدبرگ
stefan's constant	ثابت استفان
stability constant	ثابت پایداری
spring constant	ضریب فنریت
time constant	ثابت زمانی
velocity constant	ثابت سرعت
velocity constant	ضریب سرعت
solar constant	ثابت خورشیدی
shielding constant	ثابت حفافتی
screening constant	ثابت پوشش
madelung constant	ثابت مادلونگ
propagation constant	ثابت انتشار
dissociation constant	ثابت تفکیک
frequency constant	ثابت فرکانس
instability constant	ثابت ناپایداری
force constant	ثابت نیرو
gas constant	ثابت گازها
gas constant	ثابت گاز
hubble constant	ثابت هابل
ionization constant	ثابت یون
formation constant	ثابت تشکیل
inertia constant	ثابت اینرسی
A constant guest is never welcome . <proverb>	به همیشه میهمان خوشامد گفته نمى شود .
lattice constant	ثابت شبکه
gravitational constant	ثابت گرانش
gravitational constant	ثابت جاذبه
constant temperature pressure	welding combustion جوشکاری فشاری در دمای ثابت جوشکاری گازی
constant current regulator	تنظیم با امپر ثابت
constant pressure combustion	احتراق در فشار ثابت
universal gas constant	ثابت گازها
solubility product constant	ثابت حاصلضرب انحلال پذیری
specific rate constant	ثابت ویژه سرعت
constant return to scale	بازده ثابت نسبت به مقیاس
constant cost industry	صنعت هزینههای ثابت
constant potential regulator	ولتپای
constant potential rectifier	یکسو کننده با ولت ثابت
constant potential generator	مولد با ولت ثابت
constant potential distribution	توزیع با ولت ثابت
stepwise formation constant	ثابت تشکیل مرحلهای
floating point constant	ثابت ممیز شناور
constant helm plan	نقشه زیگزاگ
thermodynamic equilibruim constant	ثابت تعادل ترمودینامیکی
constant potential transformer	مبدل با ولت ثابت
constant displacement pump	پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
constant current transformer	مبدل با شدت ثابت
constant current motor	موتور با امپر ثابت
constant current generator	مولد با امپر ثابت
constant current charge	شارژ با جریان ثابت
constant voltage regulator	ولتپای
solubility product constant	ثابت حاصلضرب انحلال
capacitive time constant	ثابت زمانی فرفیت
law of constant proportions	قانون نسبتهای ثابت
inductive time constant	ثابت زمانی القا
constant voltage charge	شارژ با ولتاژ ثابت
A steadfast (constant) friend.	دوست ثابت وپابر جا
constant amperage regulation	تنظیم با امپر ثابت
input time constant	ثابت زمانی اولیه
gas law constant	قانون ثابت گازها
ion product constant	ثابت حاصلضرب یونی
constant current distribution	توزیع با شدت ثابت
polaron coupling constant	ثابت جفت شدن پولارونها
low time constant	ثابت زمانی کوچک
relative dielectric constant	ثابت دی الکتریک نسبی
constant stimulus method	روش محرک ثابت
constant velocity joint	تویی چرخ
reaction rate of constant	ثابت سرعت واکنش
image phase constant	ضریب فازی چهار قطبی ضریب ثابت فازی تصویر ثابت فازی چهار قطبی
image transfer constant	ثابت انتقال تصویر
to be exposed to a constant stream of something	در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
near-constant state of flux	تغییر همیشگی
self-drive	اتومبیلیبارانندهخودکار
drive	رانندگی ارابه مسابقهای
drive way	مسیر اتومبیل رانی
drive way	جاده خیابان
drive at <idiom>	سعی درگفتن چیزی
d.c. drive	محرکه جریان دائم
to take a drive	سواری کردن
to drive out	بیرون کردن
to drive away	دورکردن
drive!	برون! [با ماشین]
to drive at	توجه داشتن به
to drive at	قصد داشتن از
drive-in	درایواین
on drive	ضربه بسمت توپزن
off drive	ضربه به سمت راست
d.c. drive	ماشین جریان دائم
to drive away	دفع کردن
drive	سوارشدن و کنترل اتومبیل
drive	محرکه گیربکس
drive	فرمان
drive	عقب نشاندن بیرون کردن
drive	بردن
drive	راندن
drive	رانش سواری دوندگی
drive	چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive	راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
drive	سواری کردن کوبیدن
drive	ولت محرک
drive	سائق
drive	ضربه درایو
drive	ضربه از پایین
drive	فرار گل زن
drive	گریز پا به توپ
drive	شفت
drive	راندن گرداندن گرداننده
drive	رانندگی کردن
drive	جلو بردن
drive	مکانیزمی که نوار مغناطیسی را روی نوکهای درایو منتقل میکند
drive	حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drive	وسیلهای که دیسک مغناطیسی را می چرخاند و محل نوک خواندن / نوشتن را کنترل میکند
drive	گرداننده
drive	باعث کار کردن یک نوار یا دیسک شدن
drive	تحریک کردن
drive	دنده
drive	بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
time constant of an exponential quantity	ثابت زمانی یک کمیت نمایی
boiling point elevation constant	ثابت صعود نقطه جوش
Constant dripping wear away the stone . <proverb>	قطرات مداوم آب سنگ را مى ساید.
law of constant heat sumation	قانون هس
constant angle arch dam	بند قوسی با زاویه یکسان سد کمانی با زاویه یکسان

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com