Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (12 milliseconds)
English	Persian
constant voltage charge	شارژ با ولتاژ ثابت
Other Matches
constant voltage	ولتاژ ثابت
constant voltage	فشار الکتریکی ثابت
constant current charge	شارژ با جریان ثابت
constant voltage regulator	ولتپای
constant	پایدار
constant	مقدار ثابت
constant	ثابت دایمی
constant	مداوم
constant	عدد ثابت
constant	ثابت
constant	دائمی
constant	وفادار
constant	باثبات استوار
constant	ثابت قدم
constant	همیشگی
constant	سرویس انتقال داده که بخشی از ATM است و برای تضمین نرخهای مشخص ارسال داده روی شبکه حتی شبکههای شلوغ است
constant	آنچه تغییر نمیکند
constant	دادهای که مقدارش ثابت است
constant	فن آوری دیسک که در آن دیسک با سرعتهای مختلف طبق شیار می چرخد
constant	کد نمایش حروف که حاوی یک عدد ثابت دودویی در هر طول کلمه است
constant	فیلد داده که همواره همان تعداد حروف را دارد
constant	ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constant	پایا
figurative constant	ثابت تلویحی
formation constant	ثابت تشکیل
physical constant	ثابت فیزیکی [فیزیک]
attenuation constant	ثابت تضعیف
gas constant	ثابت گاز
gas constant	ثابت گازها
frequency constant	ثابت فرکانس
constant factors	عوامل ثابت
field constant	ثابت میدان
equilibrium constant	ثابت تعادل
electric constant	ثابت الکتریکی
constant speed	سرعت ثابت
constant return	بازده ثابت
constant pressure	فشار ثابت
constant power	توان دائمی
constant power	توان ثابت
constant potential	اختلاف پتانسیل ثابت
constant of the cone	زاویه کجی مخروق نقشه برداری لامبر ضریب مخروط لامبر
constant of motion	ثابت حرکت
constant luminance	روشنایی ثابت
constant error	خطای ثابت
Constant of integration	ثابت انتگرال گیری [ریاضی]
constant capital	سرمایه ثابت
constant cost	قیمت ثابت
constant cost	هزینه ثابت معادل cost fixed
constant current	شدت ثابت
constant current	جریان مستقیم جریان ثابت باطری
cosmological constant	ثابت کیهان شناختی
ebullioscopy constant	ثابت غلیان نمایی
boltzmann constant	ثابت بولتزمان
boltzmann constant	ثابت بولتزمن
dissociation constant	ثابت تفکیک
Napier's constant	عدد [ ایی ] [حرف لاتین] [ریاضی]
disintegration constant	ثابت تلاشی
Napier's constant	عدد نپر [ریاضی]
dielectric constant	ثابت دی الکتریک
calibration constant	ثابت درجه بندی
declination constant	زاویه انحراف دستگاه انحراف دستگاه
decay constant	ثابت تباهی
curie constant	ثابت کوری
cryoscopic constant	ثابت انجماد سنجی
coupling constant	ثابت جفت شدن
constant current	جریان دائم
gravitational constant	ثابت گرانش
spring constant	ضریب فنریت
magnetic constant	پرمئابیلیته ی در خلاء
madelung constant	ثابت مادلونگ
overall formation constant	ثابت تشکیل کلی
velocity constant	ثابت سرعت
velocity constant	ضریب سرعت
stability constant	ثابت پایداری
solar constant	ثابت خورشیدی
magnetic constant	ثابت مغناطیسی
propagation constant	ثابت انتشار
planck's constant	کوانتوم کنش
proportionality constant	ثابت تناسب
rate constant	ثابت سرعت
numeric constant	ثابت عددی
newton constant	ثابت نیوتون
multiplying constant	مضرب ثابت
time constant	ثابت زمانی
real constant	ثابت حقیقی
lattice constant	ثابت شبکه
weiss constant	ثابت وایس
hubble constant	ثابت هابل
rydberg constant	ثابت ریدبرگ
A constant guest is never welcome . <proverb>	به همیشه میهمان خوشامد گفته نمى شود .
force constant	ثابت نیرو
gravitational constant	ثابت جاذبه
absorption constant	ضریب جذب
stefan's constant	ثابت استفان
planck's constant	ثابت پلانک
shielding constant	ثابت حفافتی
screening constant	ثابت پوشش
inertia constant	ثابت اینرسی
ionization constant	ثابت یون
physical constant	ثابتهای فیزیکی
instability constant	ثابت ناپایداری
polaron coupling constant	ثابت جفت شدن پولارونها
constant helm plan	نقشه زیگزاگ
constant potential regulator	ولتپای
constant potential generator	مولد با ولت ثابت
constant potential distribution	توزیع با ولت ثابت
constant potential rectifier	یکسو کننده با ولت ثابت
specific rate constant	ثابت ویژه سرعت
solubility product constant	ثابت حاصلضرب انحلال پذیری
solubility product constant	ثابت حاصلضرب انحلال
constant current distribution	توزیع با شدت ثابت
constant current generator	مولد با امپر ثابت
constant current motor	موتور با امپر ثابت
constant displacement pump	پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
relative dielectric constant	ثابت دی الکتریک نسبی
constant current transformer	مبدل با شدت ثابت
reaction rate of constant	ثابت سرعت واکنش
constant temperature pressure	welding combustion جوشکاری فشاری در دمای ثابت جوشکاری گازی
constant potential transformer	مبدل با ولت ثابت
low time constant	ثابت زمانی کوچک
law of constant proportions	قانون نسبتهای ثابت
gas law constant	قانون ثابت گازها
ion product constant	ثابت حاصلضرب یونی
input time constant	ثابت زمانی اولیه
inductive time constant	ثابت زمانی القا
image transfer constant	ثابت انتقال تصویر
floating point constant	ثابت ممیز شناور
constant speed unit	گاورنری که توسط موتور کارمیکند و ملخ را کنترل مینماید
A steadfast (constant) friend.	دوست ثابت وپابر جا
to be exposed to a constant stream of something	در معرض چیزی به طور مداوم بودن [بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
near-constant state of flux	تغییر همیشگی
universal gas constant	ثابت گازها
constant pressure combustion	احتراق در فشار ثابت
constant return to scale	بازده ثابت نسبت به مقیاس
constant speed drive	چرخدندهای با ضریبهای متغیر که برای ثابت نگه داشتن دور قسمت گردنده بین دو سیستم گرداننده و گردنده قرار میگیرد
constant speed motor	موتور با سرعت ثابت
constant speed propeller	ملخی که سیستم کنترل ان دارای یک گاورنر و یک فیدبک بوده و گام ملخ را به منظورثابت نگه داشتن سرعت دوران تنظیم میکند
constant speed regulation	تنظیم با سرعت ثابت
constant stimulus method	روش محرک ثابت
image phase constant	ضریب فازی چهار قطبی ضریب ثابت فازی تصویر ثابت فازی چهار قطبی
constant velocity joint	تویی چرخ
stepwise formation constant	ثابت تشکیل مرحلهای
thermodynamic equilibruim constant	ثابت تعادل ترمودینامیکی
constant cost industry	صنعت هزینههای ثابت
capacitive time constant	ثابت زمانی فرفیت
constant current regulator	تنظیم با امپر ثابت
constant amperage regulation	تنظیم با امپر ثابت
constant dripping wears away the stone <proverb>	اگر که خواهی شوی خوشنویس، بنویس و بنویس و بنویس
time constant of an exponential quantity	ثابت زمانی یک کمیت نمایی
boiling point elevation constant	ثابت صعود نقطه جوش
law of constant heat sumation	قانون ثابت بودن جمع گرماها
law of constant heat sumation	قانون هس
constant angle arch dam	بند قوسی با زاویه یکسان سد کمانی با زاویه یکسان
Constant dripping wear away the stone . <proverb>	قطرات مداوم آب سنگ را مى ساید.
spherical coordinate system [with constant radius]	دستگاه مختصات کروی [با شعاع ثابت]
charge	جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
like charge	شارژ همنام
like charge	قطبهای همنام
charge	اتهام
on charge of	به اتهام
charge	حمله به حریف
charge	خطای حمله
charge	پر کردن
in charge	متصدی
charge	خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge	دستگاه با ماده منفجره
charge	عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge	1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
be charge with	متهم شدن به
charge	تصدی
charge	شارژ کردن شارژ
charge	بدهکار کردن
charge	مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
take over in charge	تصدی
charge	وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge	ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge	که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge	بار کردن
take over in charge	تحت اختیار دراوردن
charge	محفظهای
charge	بار
charge	بار مسئولیت
charge	متهم کردن
charge	بار الکتریکی
in charge <adj.>	مسئول
in the charge of <idiom>	تحت مراقب یا نظارت
charge	موردحمایت
charge	پرکردن
charge	مطالبه بها
charge	گماشتن
(in) charge of something <idiom>	مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
charge	عهده دارکردن
in charge <adj.>	پاسخگو
charge	زیربار کشیدن
charge	خرج منفجره
charge	عهده داری
charge	حمله اتهام
in charge <idiom>	مسئول بودن
charge	متهم ساختن
charge	خرج

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com