English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2 milliseconds)
English Persian
contact lost تماس قطع شد
contact lost هدف ازمیدان تعقیب خارج شد
contact lost هدف گم شد
Other Matches
lost از دست رفته ضایع
lost زیان دیده
lost شکست خورده گمراه
lost منحرف
lost مفقود
lost گم شده
lost گلوله ناپیدا
lost از دست رفته تلف شده
lost ضاله
Get lost! <idiom> دورشدن
lost causes هدف تحقق نیافتنی
lost causes جنبش یا آرمان از دست رفته
lost cause هدف تحقق نیافتنی
lost گمشده
to get lost گم کردن
to get lost گم شدن
to get lost گمراه شدن
i lost my a دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
lost cause جنبش یا آرمان از دست رفته
lost time زمان گمگشته
lost time زمان مفقوده
lost target تیر خطا
lost mass افت جرم
she has lost her roses چهره گلگونش زعفرانی شده است
i have lost all patience طاقتم طاق شده است
We lost our way in the dark. راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
lost animal حیوان ضاله
we lost sight of him از نظر ما ناپدید شد او را گم کردیم
he lost his reason عقل یا هوش خودرا ازدست داد
lost article شیئی گمشده
lost article لقطه
he lost the seat مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
he lost the seat دوباره بوکالت برگزیده نشد
lost head افت بار
lost and untraceable غایب مفقودالاثر
i lost the train قطار را از دست دادم
i lost sight of it از نظرم نهان گشت
i lost my friends دوستان خود را از دست دادم دوستانم از من جدا شدند
lost animal حیوان گمشده
lost ball گوی گم شده در مسیر بازی گلف که به فاصله 5 دقیقه پیدا نشود
lost chain زنجیره از دست رفته
lost chain زنجیره گم شده
lost child طفل لقیط
lost cluster تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
sleep was lost to me خواب بمن حرام شد
long-lost کسیکهمدتهایمدیدیاسترویتنشدهاست
I have lost my wallet . کیف پولم را گه کرده ام
She lost her way home . راه خانه اش را گه کرد
To be lost . To disappear . ازمیان بر افتادن
no love lost <idiom> سوء نیت ،احساسبدی داشتن
to count for lost از دست رفته بحساب آوردن
lost document مدرک گم شده
lost documents اسناد و مدارک گم شده
She lost her loved ones . تمام عزیزانش را از دست داد
He lost everything that was dear to him. آنچه برایش عزیز بود از دست داد
i lost the train به قطار نرسیدم
He has lost count. حساب از دستش دررفته
Did you ever find that pen you lost ? قلمت که گم شده بود پیدا کردی ؟
to recover lost time وقت گمشده را جبران کردن)
the army lost heavily ارتش تلفات سنگین داد
lost property office دفتر اشیای گم شده
lost wax process ریخته گری با مدلهای مومی
lost wax process فرایند مدلهای مومی
We lost the case . We were convicted. دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
to sighfor lost days افسوس روزهای تلف شده راخوردن
We should not have lost sight of the fact that ... ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
She lost her husband in the crowd . شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
I did it unwittingly. I lost count. از دستم دررفت
I have lost a lot of blood. خون زیادی از من رفته است
The ship and all its crew were lost . کشتی با کلیه سر نشینانش گه ( مفقود ) شد
I have lost my interest in football . دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
Time lost cannot be won again. <idiom> فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
Get lost ! scram ! Beat it! Get out !Get out of my sight ! Be off with you ! برو گمشو !
He lost control of the car and swerved towards a tree. او [مرد] کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
Where can I contact Mr …. ? کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟
contact تماس
to be in contact تماس داشتن
contact محل اتصال تماس گرفتن
contact اتصال
contact یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
contact فراخوانی کاربر یاوسیله در شبکه
contact اتصال الکتریکی برخورد
contact قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
contact ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
contact کنتاکت
contact برخورد
contact تماس یافتن تماسی
to make contact پیوستن
to make contact اتصال دادن
to bring into contact پیوستن
to bring into contact تماس دادن
contact drop افت کنتاکتی
contact diameter قطر تماس
contact detector اشکارساز کنتاکتی
wiping contact کنتاکت لغزان
zone of contact ناحیه تماس
zone of contact محل برخورد
contact lens لنز چشم
contact lens عدسی مماس
to break contact جریان راگسستن
to break contact اتصال راقطع کردن
point of contact نقطه تماس
protective contact کنتاکت محافظ
relay contact کنتاکت رله
roller contact کنتاکت غلتکی
self cleaning contact کنتاکت خودشوی
contact fire انفجار در اثر تماس
side contact شاخک لامپ
sliding contact کنتاکت لغزان
sliding contact کنتاکت لغزشی
spring contact کنتاکت فنری
switch contact کنتاکت اتصال
contact electricity فشار الکتریکی تماسی الکتریسیته تماسی
point contact کنتاکت نقطهای
contact lens عدسی بساو
contact lenses لنز چشم
intermediate contact کنتاکت میانی
contact angle زاویه تماس
collector contact اتصال کلکتور
collective contact کنتاکت جامع
change over contact کنتاکت تغییر دهنده
carbon contact کنتاکت کربنی
breaker contact پلاتین
breake contact کنتاکت ساکن
contact surface سطح تماس
positive contact اتصالبارمثبت
angle of contact زاویه تماس
contact area منطقه تماس
contact area منطقه اخذتماس
contact area سطح تماس
contact lenses عدسی مماس
contact lenses عدسی بساو
contact breaker افتومات
contact breaker کلید قطع کننده
contact behavior رفتار تماس جویانه
contact lever اهرم اتصال
contact printer اتصالچاپگر
negative contact اتصالنگاتیو
contact bar الکترود جوشکاری
contact backlash دنده کور تماس
To be in touch ( contact) with someone. با کسی درتماس بودن
advance to contact پیشروی برای اخذ تماس
point contact تماس نقطهای
contact pressure فشار تماس
contact pressure فشار تماسی
contact potential فشار الکتریکی تماسی
contact potential ولتاژ تماسی
contact points نوکهای کنتاکت
contact point وسیله تماس نقطه اخذ تماس
contact point قطب تماس
contact plug دوشاخه برق
contact plug فیش اتصال
contact piece کنتاکت
ignition by contact احتراق تماسی
impluse contact کنتاکت ایمپولز
impluse contact کنتاکت ضربهای
contact piece پلاتین
intermediate contact کنتاکت واسطه
interrupter contact کنتاکت پلاتین
line of contact خط تماس
interrupter contact کنتاکت قطع
electric contact کنتاکت الکتریکی
contact print چاپ خشک
contact print چاپ به طریقه تماس
contact rail ریل کنتاکت
contact ratio نسبت تماس
contact rectifier یکسوکننده مجاورتی
contact report گزارش اخذ تماس
contact report گزارش تماس با هواپیمای دشمن
contact resistance مقدار مقاومت کنتاکت
contact series اتصال سری
contact sparking جرقه کنتاکت
contact sports ورزشهای برخوردی
contact sweeping روبیدن مکانیکی
contact sweeping روبیدن ضربتی
contact with the net خطای تماس با تور والیبال
delayed contact چاشنی با تماس تاخیری سیستم پیش تنظیم تاخیری
dry contact اتصال الکتریکی غلط که باعث خطای تمام نشدنی میشود
contact patrol گشتی اخذتماس
contact patrol گشتی تماس
contact microphone میکروفون کنتاکتی
multiple contact کنتاکت دستهای
multiple contact دسته کنتاکت
area contact سطح تماس
contact line خط تماس
contact fire انفجارمین در اثر تماس با کشتی
contact flange فلانژ تماس
contact lights چراغهای سفید در دو طرف باند موازی با خط مرکز ان
main contact کنتاکت اصلی
multi contact چند قطبی
mercurial contact کنتاکت جیوهای
movement to contact حرکت به تماس
contact mine مین اصطکاکی
contact mine مین مجاورتی
contact party گروهی که برای کسب اطلاعات از یک یکان به جلو اعزام میشود
plug contact کنتاکت دوشاخه
contact party گروه تماس
contact pair زوج اتصال
movement to contact حرکت به اخذ تماس
contact mine مین ضربتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com