English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 113 (7 milliseconds)
English Persian
content addressable addressing ثباتی که با توجه به محتوای آن ونه یک شماره یا آدرس محل دهی میشود
content addressable addressing روش بازیابی داده که از بخشی از داده ونه آدرس آن استفاده میکند
content addressable addressing پردازندهای که از فضای ذخیره سازی انجمنی استفاده میکند
content addressable addressing محلی که آدرس آن محتوای آن و نه آدرس دیگری باشد
Other Matches
content addressable نشانی پذیر از روی محتوی
content addressable memory محتوای حافظه ادرس پذیر
addressable هر نقط ه در سیستم گرافیکی که مستقیما قابل آدرس دهی است
addressable ترمینالی که دادهای را می پذیرد که آدرس صحیح و شماره شناسایی در ابتدای پیام داشته باشد
addressable نشانی پذیر
addressable نشانه گری که محل آن قابل برنامه ریزی است
addressable آنچه قابل آدرس دهی است
addressable ادرس پذیر
caracter addressable کاراکتر نشانی پذیر
addressable storage حافظه تصادفی [علوم کامپیوتر]
word addressable نشانی پذیری کلمه
addressable storage حافظه خواندن،نوشتن [علوم کامپیوتر]
byte addressable بایت ادرس پذیر
byte addressable بایت نشانی پذیر
bit addressable نشانی پذیر تا ذره
byte addressable نشانی پذیر تالقمه
all points addressable mode حالت گرافیکی که در آن هر پیکسل جداگانه قابل آدرس دهی است و رنگ و خصوصیات آن تعریف شده اند
all points addressable graphics نگاره سازی نشان دهی به همه نقاط
immediate addressing نشان دهی بلافصل
addressing محل دستیابی شده حاوی آدرس عملوندی است که قرار است پردازش شود
addressing انتخاب یک ثبات و بررسی یک بیت از آن
immediate addressing ادرس دهی بلافصل
addressing مکان دهی به کلمه داده ذخیره شده در حافظه با استفاده از آدرس مطلق آن
addressing روش آدرس دهی به داده که در آن اولین دستورالعمل به آدرس اشاره میکند که حاوی آدرس دوم است
addressing استفاده از کلمه آدرس کوتاهتر از معمول تا عمل کشف آدرس سریع تر انجام شود
addressing روشی که بخشی از حافظه مکان دهی میشود
addressing بدون نیاز به موارد خاص
addressing بزرگترین محلی که یک برنامه مشخص یا CPU میتواند مستقیما به آن دستیابی داشته باشد
addressing روش آدرس دهی به یک محل چه به صورت ترتیبی یا اندیس یا مستقیم و...
addressing نشانی یابی
addressing نشانی دهی
addressing روش آدرس دهی که آدرس محل ذخیره سازی در دستورالعمل محلی است که باید استفاده شود
addressing دستیابی سریع به داده به علت وجود آن در فیلد آدرس
addressing حالت آدرس دهی که در آن محل ذخیره سازی از آدرسهای پایه تشکیل شده است
addressing فرایند دستیابی به یک محل در حافظه
addressing در سطح صفر: عملوندی که بخشی از قسمت آدرس دستورالعمل است . سطح اول : عملوندی که در آدرس دستور ذخیره شده است . سطح دوم : عملوندی که در آدرسی که به دستور داده میشود ذخیره شده است
immediate addressing ادرس دهی فوری
addressing ادرس دهی
addressing . که بعد به آن اضافه میشود تا آدرس مورد نظر بدست آید
addressing و کلمات افست
relative addressing نشان دهی نسبی
relative addressing ادرس دهی رابطهای
relative addressing نشانی دهی نسبی
sector addressing نشانی دهی قطاعی
inherent addressing دستوری که حاوی تمام داده مورد نیاز برای آدرس ی که باید دستیابی شود است بدون عمل اضافی
indirect addressing نشان دهی غیرمستقیم
index addressing نشان دهی شاخص دار
direct addressing نشان دهی مستقیم
direct addressing ادرس دهی مستقیم
extended addressing ادرس دهی گسترده
implied addressing دستور اسمبلی که فقط روی یک ثبات کار میکند.
multilevel addressing ادرس دهی چند مرحلهای
deferred addressing آدرس دهی غیر مستقیم که محلی که دستیابی شده است حاوی آدرس عملوند پردازش شدنی است
addressing mode باب نشان دهی
associative addressing روش باز یابی داده که از بخش داده و نه از آدرس آن استفاده میکند
associative addressing پردازندهای که از حافظه انجمنی استفاده میکند
associative addressing محلی که توسط محتوایش آدرس دهی شده است و نه آدرسش
addressing mode وضعیت ادرس دهی
associative addressing محلی که توسط محتوایش آدرس دهی شده است و نه شماره یا آدرس
abriviated addressing ادرس مختصر شده
self content از خود راضی
content مضم-ون
content محتوا
content مضمون
content فرفیت
content راضی
non content مخالف
content محتوی
self content رضایت از خود
content گنجایش
content حجم
content مقدار مندرجات
content مفاد
content خوشنود راضی
content راضی کردن
content خرسند
content خرسند کردن محتوی
content قانع کردن
content موضوع یک برنامه یا متن
memory addressing mode باب ادرس دهی حافظه
gas content محتوی گاز
content validity اعتبار محتوا
energy content محتوای انرژی
to content oneself قانع شدن
water content درصد رطوبت
energy content فرفیت انرژی
cubic content گنجواره
do something to one's hearts's content کاری را حسابی انجام دادن
energy content گنجایش انرژی
gas content فرفیت گاز حجم گاز
content response پاسخ محتوایی
content addressed نشامی یافته از روی محتوی
moisture content درصد رطوبت موجود در خاک
moisture content مقدار تری
moisture content مقدار رطوبت
animal content محتوای حیوانی
heat content انتالپی
content analysis تحلیل محتوا
heat content محتوای گرمایی
harmonic content مانده هارمونیک
to content oneself اکتفا کردن
content thought disorder اختلال محتوایی فکر
We did the zoo to our hearts content. گردش سیری درباغ وحش کردیم
simple content debt دین ناشی از قرارداد شفاهی
equilibrium moisture content درصد رطوبت متعادل
relative harmonic content مانده نسبی
optimum moisture content درصد رطوبت مناسب خاک
latent dream content محتوای نهفته رویا
manifest dream content محتوای اشکار رویا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com