Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 96 (7 milliseconds)
English
Persian
continous chip
برادههای قیچی کاری
Other Matches
continous
پیوسته
continous
دائمی
continous
متصل متوالی بدون وقفه
continous operation
عملکرد پایدار
continous traction
نیروی کشش دائمی
continous mixer
مخلوط کننده دائمی
continous running
گردش دائمی
continous rolling
نورد دائمی
continous earth
زمین دائمی
continous cycle
گردش دائمی
continous cycle
دوره بی وقفه
continous conveyor
بالابر دائمی و ثابت
continous operation
کار دائمی
continous heating furnace
کوره حرارتی دائمی
continous immersion test
ازمایش فروبری دائمی ازمایش غوطه وری
continous milling machine
دستگاه فرز دائمی
continous casting plant
تاسیسات ریخته گری دائمی
continous anealing furnace
کوره ملتهب دائمی
continous rod mill
دستگاه نورد سیم دائمی
forty one continous billiard
بیلیارد امریکایی با تعیین گوی و کیسه
continous type furnace
کوره نوع بدون وقفه
continous type furnace
کوره تونلی
continous casting method
روش ریخته گری دائمی
continous tinning line
تاسیسات قلع کاری دائمی
continous strand furnace
کوره رشتهای دائمی
chip in
contribute=
chip in
<idiom>
شریک شدن
to chip off
ریختن ورقه شدن
chip
سیب زمینی سرخ کرده
to chip off
کندن
to chip off
وراوردن
on chip
مدار ساخته شده روی یک قطعه
chip
مهرهای که دربازی نشان بردوباخت است
chip
کامپیوتر کامل ساده شامل CPU حافظه و پورتهای ورودی / خروجی روی یک قطعه
chip
لپ پریده کردن یا شدن
chip
قط عاتی که با هم کاری را انجام می دهند
chip
اتصال به یک قطعه که در صورت فهور یک سیگنال دیگر قادر به انجام عمل نیست
chip
کارت پلاستیکی به همراه یک وسیله حافظه یا ریز پردازنده روی آن که برای ارسال الکترونیکی یا مشخصات یک کاربر به کار می رود
chip
طراحی و مشخصات یک عنصر روی یک قطعه
chip
پاس بلند قوسی
chip
خرده فلزی که قابل رویت که از موتور یا سایر دستگاههاجدا شده باشد
chip
پریدگی فلز زدگی فلز لب پریدگی
chip
خرده چوب
chip
ژتن ریزه
chip
ورقه شدن
chip
ژتون
chip
وسیلهای که میتواند صدا تولید کند
chip
تعداد قط عات روی یک PCB یا یک وسیله
chip
رنده کردن
chip
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip
تراشه
chip
وسیلهای که حاوی قط عات کوچک نیمه هادی ها است که روی آنها چندین عنصر مانند تراتریستورها محفظه هاو... برای انجام یک عمل قرار دارند
memory chip
تراشه حافظه
microminiature chip
تراشه ریزمقیاس
jumbo chip
مدار مجتمع که از مهر نیمه هادی استفاده میکند
blue chip
سهام مرغوب
blue-chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
to chip
[to chop off]
لپ پریده شدن
[کردن]
[با ضربه جدا کردن]
[تکه تکه یا ریز ریز کردن]
chip off the old block
<idiom>
(هرچی گذاشته اون برداشته)رفتار مشابه به والدین داشتن
potato chip
باریکه سیب زمینی سرخ کرده
bargaining chip
عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
bargaining chip
مزیت
bargaining chip
انگیزانه
chip shop
مغازهایکهدر آنموادخوراکیفروختهمیشود
potato chip
چیپز
fragmental chip
براده فلز
one chip computer
کامپیوتر یک تراشهای
blue-chip
سهام مرغوب
music chip
مدار مجتمع قادر به تولید صوت موسیقی و tane
fragmental chip
خرده
fragmental chip
خاک اره
computer on a chip
کامپیوتر روی یک تراشه
chip spreader
جاده صاف کن
chip shot
ضربه کوتاه
chip seal
شن بخورد راه دادن
chip pocket
شیار دندانههای اره
chip of the old block
بچهای که نشانی ازپدرداردcontribute
boiling chip
سنگ جوش
chip enable
تواناکننده تراشه
chip board
نئوپان
silicon chip
تراشه سیلیسی
silicon chip
تراشه سیلیکان
silicon chip
تراشه سیلیکن
flow chip
براده پیوسته
discontinuous chip
براده گسسته
curly chip
براده پیچیده
chip select
انتخاب تراشه
chip family
چند تراشه مربوط به هم
blue chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
chip axe
تیشه
sixteen bit chip
تراشه 61 بیتی
thirty two bit chip
تراشه 23 بیتی
wood chip wagon
واگنتراشهچوب
fish and chip shop
جائیکهغذاهاییمثل"ماهیسرخشده" "سوسیس"وغیرهمیفروشد
blue chip personal computer
IB که در کشور کره توسط شرکت HYUNDAI ساخته میشودکامپیوترهای شخصی ارزان سازگار با
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com