Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
continuous tone image
تصویر تشکیل شده از ترکیبات نواحی مجزا
Other Matches
continuous tone
اهنگ پیوسته
continuous tone
نقطههای متفاوت
continuous tone
ته رنگ پیوسته
continuous
وسیلهای که مرتب به چاپگر کار می فرستد
continuous
قطعهای پایان ناپذیر از نوار ضبط
continuous
سیگنال آنالوگ که پیاپی تغییر میکند
continuous
کاغذهای با طول زیاد که در چاپگر استفاده می شوند
continuous
متصل
continuous
متوالی
continuous
مداوم
continuous
پیوسته
continuous
ارسال داده سریع که در آن کلمات داده همزمان نیستند ولی به سرعت پشت سرهم می آیند
continuous
بدون پایان یابدون قط عی
continuous
آنچه بدون توقف ادامه یابد
tone
صوت
tone
نت
to tone up
تندشدن
tone
سایه روشن
tone
به رنگ مطلوب دراوردن رنگ
tone
نوا
tone
سفت کردن
tone
کشیدگی طبیعی عضله حال و هوا
tone
باهنگ دراوردن
tone
اهنگ داشتن
tone
دانگ لحن
tone
درجه صدا
tone
تونوس
tone
صدا
tone
اهنگ
tone
سایه روشن عکس هوایی
tone down
<idiom>
آرام ساختن
tone-on-tone
[بکار گیری یک رنگ با پس زمینه متفاوت در زمینه فرش بطور مثال دو نوع رنگ قرمز یکی تیره و دیگری روشن]
tone
ته رنگ
tone
[ذات و خلوص رنگی یک رنگینه]
to tone up
کم مایه شدن
to tone up
پرمایه ترکردن
to tone up
تندکردن
to tone down
ملایم شدن
tone
درجه تیرگی و سایه داربودن رنگ در گرافیک کامپیوتری
tone
سایه رنگ
to tone down
ملایم کردن
tone
هماهنگی رنگ ها
to tone down
از تندی
to tone down
کاستن
continuous beam
تیر یکسره
continuous beam
تیر چند دهانه تیر سراسری
continuous beam
تیر ممتد
continuous beam
تیرچند پایه
continuous climbing
صعود طبیعی
continuous fire
اتش مداوم
continuous fire
اتش پایدار
continuous error
خطای متوالی
continuous duty
کار مداوم یکنواخت
continuous duty
کار پیوسته
continuous distributions
توزیع پیوسته
continuous variable
متغیر پیوسته
continuous data
دادههای متوالی
continuous data
دادههای پیوسته
continuous current
جریان یکنواخت
continuous illumination
روشنایی مداوم
continuous process
فرایند پیوسته
continuous processing
پردازش پیوسته
continuous processor
دستگاه چاپ متوالی عکس چاپ کننده مداوم عکس
continuous rating
کار پیوسته اسمی
continuous reinforcecement
ارماتور ممتد
continuous reinforcement
تقویت پیاپی
continuous scrolling
حرکت پیوسته
continuous spectrum
طیف انفصالی
continuous spectrum
طیف نشری
continuous spectrum
طیف پیوسته
continuous phase
فاز پیوسته
continuous flow
جریان با دبی ثابت
continuous form
ورقه پیوسته
continuous forms
ورقههای پیوسته
continuous forms
فرم های پیوسته
continuous function
تابع پیوسته
continuous grading
دانه بندی پیوسته
continuous grading
دانه بندی یکسره
continuous illumination
روشنایی پایدار منطقه رزم
continuous inventory
موجودی مستمر
continuous levelling
تراز یابی پیوسته
continuous paper
کاغذ پیوسته
continuous time
با پیوستگی زمانی
continuous wave
موج پایدار
continuous rain
بارش باران دائمی
continuous drizzle
بارشبارانملائم
continuous function
تابع پیوسته
[ریاضی]
continuous window
پنجره سراسری
continuous wave
امواج الکترومگنتیک که بدون فاصله تکرار میشوند ومعمولا دارای دامنه و طول موج و فرکانس ثابت میباشند
continuous error
خطای پیوسته
continuous snow
بارشبرفدائمی
tone control
پیچ اهنگ
tone arm
الت سوزن نگهدار گرامافون
tone poem
شعر متشابه التلفظ
tone and semitone
پرده ونیم پرده
to give the tone
هنگام یافتن رد شکار پارس کشیدن
summation tone
صوت مرکب
side tone
انعکاس صوت دریک مداربعلت مجاورت با مدار صوتی دیگر
tone deafness
کری بسامدی
tone dialing
شماره گیری اهنگی
to toughen one's tone
لحن خود را تند کردن
A musical tone .
مقام ( درموسیقی )
dialling tone
بوقآزادتلفن
tone poem
شعر دارای ترادف
tone poem
شعر سمفونی
tone language
زبانهای اهنگی
side tone
صدای جانبی گوشی
side tone
سایدتون
affective tone
رنگ عاطفی
half tone
سایه روشن زدن
half tone
سایه روشن
half tone
رنگ متوسط سایه رنگ
half tone
نیم پرده
generating tone
صوت مولد
feeling tone
مایه احساسی
difference tone
صورت افتراقی
dialing tone
بوق ازاد
combination tone
صوت ترکیبی
tone-deaf
فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
tone deaf
فاقد حساسیت نسبت به اهنگ موسیقی
quater tone
یک چهارم پرده
otogenic tone
زنگ زدن گوشی
to toughen one's tone
در گفتگو سخت شدن
level tone
اهنگ یکنواخت
in an interrogatory tone
با لحن پرسش
dial tone
بوق آزاد
in a jeering tone
بلحن استهزا
continuous traffic line
خط پر امد و شد
continuous traffic line
خط پیوسته امد و شد
continuous background radiation
تابش زمینهای پیوسته
continuous strip photography
عکاسی به طریق نوار مداوم عکسبرداری هوایی با نوارمداوم
continuous strip imagery
عکاسی متوالی از یک نوارزمین عکاسی مداوم از یک نوار
continuous strip camera
دوربین عکسبرداری به طریق نوار مداوم
continuous adjustable transformer
مبدل تنظیم پذیر
continuous deep beam
تیر تیغه یکسره
continuous extraction apparatus
دستگاه استخراج پیوسته
continuous flow analyser
تجزیه گر جریان پیوسته
continuous stock taking
رسیدگی مستمر موجودی
continuous packing column
ستون پر شده پیوسته
continuous stock control
کنترل مستمر موجودی
continuous stock taking
موجودی گیری مستمر انبارگردانی مستمر
dual tone horn
بوق با دو صدا
loud tone horn
بوق با صدای زیاد
bass tone control
کنترلصدایبم
half tone screen
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
I take exception to the tone of your remarks.
من به لحن سخنان شما اعتراض می کنم.
treble tone control
کنترلصدایزیر
tone leader generator
ژنراتوررهبریصدا
touch tone telephone
تلفن دکمهای در سیستمهای پردازش از راه دور
multi tone horn
بوق با اصوات مختلف
continuous flow oxygen system
سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد
image
نقش
image
[دو جدول تصویر که وسایل و فرآیندهای ورودی و خروجی را کنترل میکند.]
image
تصور سیما
image
شبیه سازی
image
مجسمه شکل
image
عکس
image
منعکس کردن
image
تندیس
image
پیکر
image
ناحیهای در حافظه که تصاویر دیجیتالی ذخیره شده اند
image
توانایی صفحه نمایش برای تولید تصویر با کیفیت خوب و بدون پرسش
image
وسیله تنظیم تایپ که میتواند کاغذ Postscript را پردازش کند و خروجی با ruolution بالا تولید کند
image
کپی از طرح یا تصویر اصلی
image
کپی دقیق از فضایی از حافظه
image
[ناحیه ای از میکروفیلم یا صفحه نمایش که حروف و طرح ها قابل نمایش اند.]
image well
چاه مجازی
image
[فضایی در حافظه که برای ایجاد تصویر پیش از ارسال به صفحه نمایش به کار می رود.]
self image
خویشتن شناسی
self image
تجسم نفس واعمال خود
self image
پیش خودمجسم سازی
image
فشرده سایز داده یک تصویر
image
تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
image
[برای تغییر شدت روشنایی یا میزان جذابیت تصویر]
image
[تنظیم قطعات تصویر با برنامه ویرایش تصاویر خاص]
image
[تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
image
[سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
image
[وسیله ورودی که متن ها یا رسم ها یا عکس ها را به حالت دیجیتال و قابل خواندن ماشین تبدیل میکند.]
image
[وسیله عکاسی الکترونیکی که سیگنالی تولید میکند به مجموعهای از نورها.]
image
شکل
image
خوب شرح دادن
image
تصویر کردن
image
نقش کردن
after image
[آثار باقیمانده درچشم پس ازدیدن چیزی]
after image
پس دید
after image
یک کپی از داده که تغییر یافته است.
image
منظر
image
تصور خیالی
image
پندار
image
تصویر
image
پنداره
image
مجسمه
image
نشان دادن تصویر
image
تمثال
image
شمایل
image
عکس هوایی
image
نگار
image
صورت
image
تصویر ذهنی
image
مجسمه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com