Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
control and assessment team
تیم کنترل و ارزیابی نتایج تک ش م ر
Other Matches
combat control team
تیم کنترل رزمی
assessment
ارزشیابی
assessment
تقویم ارزیابی به منظور تعیین مالیات
assessment
ممیزی مالیات وضع مالیات
assessment
سنجش
assessment
تقدیم قیمت به منظور تعیین مالیات
assessment
تشخیص
assessment
براورد مالیات
assessment
افهارنظر
assessment
تخمین
assessment
تقویم براورد
assessment
ارزیابی
assessment
وضع مالیات
assessment
تعیین مالیات
assessment
تعیین نتایج حاصله
attack assessment
ارزیابی نتایج تک
attack assessment
ارزیابی تک
loss assessment
ارزیابی میزان خسارت
damage assessment
تعیین خسارات
area assessment
ارزیابی اطلاعاتی منطقه عملیات ارزیابی منطقه ازنظر اطلاعاتی
damage assessment
تعیین میزان خسارت براورد ضایعات
personality assessment
ارزیابی شخصیت
civil damage assessment
ارزیابی خسارات غیرنظامی ارزیابی کل خسارات وارده به موسسات غیرنظامی
bomb damage assessment
تعیین میزان خسارت ناشی ازبمب
team
بصورت دسته یاتیم درامدن
team
تیم گروهانی
first team
تیم اصلی
team
دسته درست کردن
team
یک دستگاه
team
دست جفت
team
دسته
team
گروهه
team
تیم
team
گروه
team
گروهان تقویت شده
team up
هم دست شدن
[در کار]
team up
تشریک مساعی
team up
توحید مساعی کردن
special team
تیم ذخیره ها
team tennis
بازیهای مختلف تنیس
boat team
تیم قایق اب خاکی
team teaching
تدریس گروهی
team pursuit
مسابقه تعقیبی تیمی
team roping
مسابقه تیم 2 نفره گاوبازی جهت کمنداندازی و بستن گاودر حداقل وقت
team line up
به صف ایستادن تیم
team game
بازی گروهی
team foul
خطای مهم
team area
محدوده بین دو خط 53 یاردی در هر دو طرف زمین فوتبال امریکایی
functional team
تیم اجرایی
functional team
تیم عمل کننده
specialty team
تیم ذخیره ها
helicopter team
تیم سوار بر هلی کوپتر
four man team
تیم چهار نفره
triple team
سد یا مهار کردن حریف باسه بازیگر
combat team
تیم رزمی
boat team
تیم سوارشونده در یک قایق در عملیات اب خاکی
team shirt
لباستیم
team bench
نیمکتبازیکنان
embarkation team
تیم یا قسمت مخصوص کمک به سوار شدن یا بارگیری
programming team
تیم برنامه نویسی
expansion team
تیم تازه وارد به لیگ
factory team
تیم کارخانه اتومبیل سازی
company team
تیم مرکب
company team
تیم گروهانی
team-mates
یار
team-mates
همگروه
team-mate
یار
team-mate
همگروه
combat team
گروهان مرکب رزمی گروه رزمی پیاده
double team
تیم دونفره
work team
گروه کار
crisis team
گروه ضد بحران
work team
دسته
pararescue team
تیم تجسس و نجات
team spirit
روحیهوفاداریمابینیکتیم
prosecution team
تیم دادرسی
battalion landing team
تیم ساحلی گردان
battalion landing team
تیم پیاده شونده گردانی
light fire team
تیم دو هلی کوپتره
light fire team
تیم اتش سبک
army assault team
تیم هجومی نیروی زمینی
combined arms team
تیم رستههای مرکب
brigade landing team
تیم پیاده شونده تیپی
Both of us will make a good team.
ما دو تا تیم خوبی میسازیم.
member of the national team
عضو تیم ملی
team handball court
مربع مستطیل 04 در 02 متر که باخطی به موازات خط دروازه به دو قسمت تقسیم شده وهر منطقه یک دروازه دارد
heavy fire team
تیم اتشهای زمینی سنگین
central planning team
تیم طرح ریزی مرکزی
combined arms team
تیم مرکب
chief programmer team
سرپرست یک تیم برنامه نویسی
mobile training team
تیم اموزشی سیار
team handball court
زمین بازی هند بال
The future of the team is shrouded in uncertainty.
آینده این تیم بلاتکلیف است.
Economic expert
[A person who is a member of the Advisory Council on the Assessment of Overall Economic Development in Germany]
حکیم اقتصادی
[ کسی که عضو شورای کارشناسان برای سنجش توسعه کلی اقتصادی در آلمان است]
self control
قوه خودداری
control
سیستم کنترل شبکه دستگیره کنترل
control
بازرسی کردن
control
وسیله تغییرسمت و مسیر هواپیما دستگاه هدایت موشک
control
توپزن دقیق
self control
کف نفس
control
نظارت کردن
control
فرمان
control
کنترل کردن مهار کردن
control
نظارت و ممیزی کردن
control
کنترل کردن
control
نظارت کردن تنظیم کردن
control
بازرسی
to keep under control
تحت نظارت نگه داشتن
control
کاربری
control
کنترل
control
نظارت
control
مهار
control
کنترل بازبینی
control
کنترل کردن فرمان
control
بازدید
self-control
خودداری
control
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
I cant help it. It is beyond my control.
دست خودم نیست
control
واپاد
control
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control
بازرسی نظارت جلوگیری
self control
خودداری
self-control
خویشتنداری
control
اختیار
self-control
خودگردانی
self control
مسک نفس
minor control
کنترل ضعیف
material control
کنترل مواد
manual control
کنترل دستی
motor control
کنترل حرکتی
manpower control
کنترل نیروی انسانی
shading control
پیچ فام
minor control
کنترل کم
monetary control
کنترل پولی
horizontal control
کنترل افقی در نقشه برداری اندازه گیری بر دو سمت نقشهای
net control
کنترل شبکه
hue control
پیچ فام
net control
ایستگاه کنترل شبکه
monetary control
نظارت پولی
image control
کنترل تصویر
ignition control
کنترل احتراق
numerical control
کنترل عددی
movement control
کنترل حرکات و نظارت برحرکت یکانها
mixture control
کنترل مخلوط
light control
کنترل روشنایی
light control
کنترل نور
lighting control
کنترل روشنایی
lift control
کنترل اسانسور
lever control
کنترل اهرمی
level control
کنترل سطح
lateral control
کنترل در عرض جبهه
inventory control
کنترل ذخایرموجودی انبار کنترل دارایی
inventory control
کنترل موجودی
intensity control
کنترل شدت
magnetci control
کنترل فرمان مغناطیسی
loop control
کنترل حلقه زنی
input control
کنترل ورودی
indirect control
کنترل غیرمستقیم
load control
تنظیم با بار خارجی
linearity control
نافم خطی
line control
کنترل خط
intensity control
پیچ رنگ
lateral control
کنترل جانبی
hold control
نافم همزمانی
cortical control
کنترل مغزی
emission control
کنترل تشعشع امواج مغناطیسی یا صوتی دستگاه کم کننده تشعشع امواج
engagement control
کنترل درگیری توپخانه پدافندهوایی با دشمن
erosion control
جلوگیری از فرسایش
error control
کنترل خطا
esi control
control Index ExternallySpecified کنترل با فراست
exchange control
کنترل ارز
exchange control
نظارت ارز
exchange control
نظارت دولت بر مبادله ارز کنترل مبادله ارز توسط دولت
exchange control
جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
exchange control
کنترل ارزی
experimental control
کنترل ازمایشی
external control
کنترل خارجی
electronic control
فرمان الکترونیکی
electronic control
کنترل الکترونیکی
cruise control
کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
crystal control
تنظیم با بلور
cursor control
کنترل مکان نما
damage control
کنترل خسارات
damage control
کنترل کردن خسارات
damage control
اسیب گیری
data control
کنترل داده ها
decentralized control
کنترل غیر تمرکزی
delusion of control
هذیان کنترل شدگی
digital control
کنترل دیجیتالی
direct control
کنترل مستقیم
disaster control
روش مقابله با سوانح و بلایا
electric control
کنترل الکتریکی
electronic control
تنظیم الکترونیکی
field control
نقاط کنترل نقشه برداری نقاط کنترل زمینی نقشه برداری
field control
کنترل میدان
fighter control
کنترل شکاریها
flow control
کنترل جریان
fly control
برج کنترل
fly control
قسمت کنترل پرواز
focusing control
تنظیم تمرکز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com